به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 5 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 55
  1. #41
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام

    به نظرت اگه بخوای جدا بشی همسرت از ته دل راضیه؟
    اگه بی دردسر و توافقی ازش جدا بشی مشکلی نداره؟ می گه برو؟ چرا؟

    قصد زندگی متاهلی نداره یا همسر متفاوتی می خواد؟
    مشکلش با شما چیه؟
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  2. 2 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    khaleghezey (یکشنبه 10 آبان 94), she (یکشنبه 10 آبان 94)

  3. #42
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 05 اردیبهشت 95 [ 23:19]
    تاریخ عضویت
    1393-8-07
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    2,117
    سطح
    27
    Points: 2,117, Level: 27
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    63

    تشکرشده 120 در 67 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام she عزیز

    من تاپیکهاتو خوندم و از تلاشت لذت بردم و ازت چیزای زیادی یاد گرفتم.

    من نسبت به شما کوچیکترم. یه چیزی میخام بگم که فک می کنم تاحالا کسی بهتون نگفته. به نظر من شما خانوادتونو بیشتر همسرتون دوس دارین. از همون اولم همین بوده . و اونم اینو فهمیده.اونم خانوادشو بیشتر دوس داره.. مسلما مشکل شما این نیس تنها. مشکل شما تفاوت فرهنگی ایه که شما با همسزتون دارین و اونم اینو میدونه. که شما ازش سرتر هسین. این توی دعوا سر خانواده هاتون تخلیه میشه.
    درمورد تفاوت فرهنگی کاری نمیشه کرد.راهی نداره. اون نمیخاد خودشو به شما برسونه. امامیدونید من دعوا سر خانواده را درک نمی کنم. مگه این نیس که بعد از ازدواج خانواده ی اول شما همسرتون میشه؟ چه لزومی داره شب همش وایسین؟ یا زیاد وایسین؟ هم شما هم همسرتون؟ فرض کنید ایران نبودید. چرا بخاطر کم یا زیاد بودن پیش خانواده های دومتون خانواده ی اولتون باید بپاشه؟ اصلا تا حالا شما یا همسرتون سعی کردین واقعا و توی قلبتون خانواده ی اول برای هم دیگه باشین؟ تاحالا اینو از همسرتون خواستین که این مساله دوطرفه باشه؟ یه مدت امتحان کنید خانواده ی اول هم بودن رو باهم دیگه.
    امیدوارم هر تصمیمی بگیرید موفق باشین.شما حتی اگه تنهام زندگی کنید اون قدر قوی هسین که خوشبخت بشین.شاد زندگی کنید.آدم یبار زندگی میکنه
    ویرایش توسط kimia fall : دوشنبه 11 آبان 94 در ساعت 00:21

  4. 2 کاربر از پست مفید kimia fall تشکرکرده اند .

    she (دوشنبه 11 آبان 94), میشل (دوشنبه 11 آبان 94)

  5. #43
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 19 مهر 98 [ 21:23]
    تاریخ عضویت
    1392-4-12
    نوشته ها
    105
    امتیاز
    6,968
    سطح
    55
    Points: 6,968, Level: 55
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 182
    Overall activity: 39.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    700

    تشکرشده 145 در 78 پست

    Rep Power
    27
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط khaleghezey نمایش پست ها
    درود دگربار

    اتفاقا من همیشه نظرم این بوده بهترین تایپیک های همدردی مخصوص شما و بانو سوده88 هستش که بسیار مفید هستند.
    فرق شما با ایشون این بود که هم بانو سوده88 تلاشش را کرد و واقعا هم از خودش مایه گذاشت و انعطاف پذیر بودن خودش را نشان داد هم اینکه شوهرش وقتی متوجه تغییرات در وجود ایشون شد بعد از مدتی در کنار همسرش قرار گرفت گرچه این مدت یکم طولانی شد ولی واقعا نتیجه عالی داشت تایپیک ایشون اعتقاد ایمان صبر مهربانی انعطاف پذیری استفاده از راهنمایی مشاورین سایت و از همه مهمتر عشق و علاقه ای که ایشون به شوهر و زندگیش داشت.

    شما یکنفره نمیتوانی کار خیلی زیادی انجام بدهی یه نگاهی بخودت بنداز ته آرزوت توی این زندگی چیه؟من با جدایی موافق نیستم ولی توی نوشته هات برگرد بخون اینکه مثلا بری خونه مادرت!!یا شوهرت ساده و با محبت باهات رفتار کنه یا حداقل با طعنه و کنایه حرف نزنه!در مورد مسائل مالی به تو و شعورت احترام بزاره !عصبانی میشه فحاشی نکنه به تو و خانوادت !و......
    ته آرزویی که از این زندگی مشترک داری اینه بجز اینه؟در صورتی که این یکسری مسائل معمولی و ساده هستش اینکه تلاش میکنی خیلی خوبه عالیه ولی اینو بدون شما مدیر همدردی یا بالهای صداقت یا فرشته مهربان نیستی به همسطح خودت نگاهی بنداز چند نفر میبینی توی تالار همدردی مثل تو برای زندگیشون تلاش کرده باشند؟چند نفر موقعیت تورو دارن؟
    نمیدونم شاید من خودم درسته ایرادهایی دارم و خلاصه مرد هستم ولی همه تلاشمو میکنم برای خوشبختی خانوادم بعضی وقتها لجبازی میکنم ولی هیچکدوم از این کارها رو بجرات میتونم بگم انجام ندادم و هیچوقت هم انجام نمیدم نمیتونم تصور کنم فردی باشه کسی رو دوست داشته باشه و ناراحتش کنه و زجرش بده به اینصورت!

    تو گناهی نداری تقصیری نداری تلاشتو کردی استحقاقت خیلی بیشتر از این زندگی که داری حتی بدون اشتباه هم باشی و کوچکترین اشتباهی هم نکنی بازم در رفتار شوهرت تغییری ایجاد نمیشه ولی خودت خیلی تغییر کردی.این وابستگی هم تصور میکنم بیشتر بخاطر ترس هستش از تنهایی از قبول شکست ولی تا کی میخوای به این بازی ادامه بدی تا کی فرصت داشتن یه زندگی خوب و عاشقانه و در ارامش را میخواهی از خودت بگیری فکر میکنی تا کی فرصت داری مادر بشی؟

    چقدر بخودت برچسب میزنی ماهایی که نظر میدیم از بیرون داریم زندگیت را تماشا میکنیم هرچقدر هم بگیم درک میکنیم توی وضعیت شما نبودیم حداقلش اینه که شما این را بدان شما حتی بهترین هم باشی بازهم شوهرت همینه فکر کن مثلا توی یک اداره ای هستی همه تلاشت را میکنی تا بهترین باشی ولی رتبه و درامد شغلیت ثابت هستش چیکار میکنی بعد یک مدت هنوزم همانقدر تلاش میکنی وقتی می دانی نتیجه ای نداره؟آیا خودت را مقصر میدانی؟یا بلند میشی و یک تصمیم درست میگیری چون لیاقت بالاتری داری نسبت به وضعیتی که درش قرار داری

    ببخشید دیگه اینارو نوشتم ولی واقعا اذیت میشم در مورد خودت اینجوری صحبت میکنی وقتی میبینم تلاشت را انجام میدهی حداقل در مورد شما فکر نکنم بقیه دوستان با بنده مخالف باشند در این مورد

    تصمیم خودت را بگیر آینده آنطورها هم که فکر میکنی ترسناک نیست کسی هم شما را مقصر قلمداد نمیکنه هر کسی ممکنه تصمیم اشتباه بگیره مهم اینه توی این اشتباه باقی نمانیم
    چه عجب یه نفر جرات کرد بالاخره این حرفارو بزنه بجای این همه کف و سوت وهورابرای خودزنی مداوم خانم she .

  6. 2 کاربر از پست مفید danger تشکرکرده اند .

    she (دوشنبه 11 آبان 94), گیسو کمند (دوشنبه 11 آبان 94)

  7. #44
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    سلام

    1. به نظرت اگه بخوای جدا بشی همسرت از ته دل راضیه؟
    اگه بی دردسر و توافقی ازش جدا بشی مشکلی نداره؟ می گه برو؟
    2. چرا؟

    3. قصد زندگی متاهلی نداره یا همسر متفاوتی می خواد؟
    4. مشکلش با شما چیه؟
    3. اول از همه آزادی می خواد. کسی کاری به کارش نداشته باشه. هر جور میخواد رفتار کنه. مسئولیتی نداشته باشه.

    4. نمی دونم.

    یه چیزایی شکاف ایجاد کرده :
    اعتقادات (اون یه زن مومن تر از من می خواد.)
    خانواده ها (می خواد زنش فقط کنار خانواده اون باشه و غرورش هم جلوی خانواده من شکسته.)
    پول (اون روی حقوق من حساب می کرد.)
    مردونگی (دوست داره مردسالار زندگی کنه و در کنار من این سخته براش.)
    آرامش (ما زیاد دعوا می کنیم.)
    آزادی (می خواد آزادباشه و کسی کاری به کارش نداشته باشه.)
    ظاهر قضیه (بدش نمیاد حال من و به خصوص خانواده ام رو بگیره وجلوی همه بگه که من رو نخواسته، که من زن خوبی نبودم.)

    2. فکر می کنم حالا که وضع مالی و کاری اش بهتر شده، بدش نمیاد دوباره از اول شروع کنه. به خصوص اینکه یکی از دوستاش به تازگی ازدواج دوم اش رو انجام داد و اینکه دایم میگه آمار طلاق بالا رفته و دیگه مثل قبل بد نیست.

    در مورد شماره 1 از صمیم قلب مطمئن نیستم. شاید هم نمی خوام مطمئن باشم. شایدم هم چون به تازگی داره تغییر می کنه. قبلا حداقل تا یکسال پیش مطمئن هستم که نمی خواست جدا بشه.
    اما مسائل مالی، حقوق من و متعاقب اون دور شدن مسائل کاری ما از صحبت هامون که کل روز ما رو تشکیل میده، فاصله رو بیشتر کرد و حالا راحتر از جدایی حرف میزنه.
    بعد از اینکه او با سر کار رفتن من مخالفت کرد، پس اندازمون رو برداشت، من حقوق ام رو بهش ندادم و ... همه این ماجراها باعث شد تنها زمینه ی مشترک و همراهی ما در زندگی از بین بره. و در این زمینه هم رقابت و ناراحتی و پنهان کاری به وجود بیاد.

    ما عملاً دو تا هم خونه شدیم. هیچ زمینه مشترکی برای همراهی باقی نمونده. نه خرج های روزمره، نه تصمیم گیری های مالی آینده و برنامه ریزی، نه خانواده ها، نه بچه ای، نه رفت و آمد و دوستان مشترکی، نه حضور فامیلی که برای هر دومون مهم باشه، نه مسافرتی، نه ...
    سکس تنها برنامه مشترک ماست!! اون هم هیچ وقت محور صحبت نیست!!

    خب قبل از این هم .... نمی دونم مسئله خیانت همسرم در مورد پس انداز مشترکمون برای اون چه مفهومی داره. نمی دونم شاید برای من این موضوع و تفکیک حقوق من اینقدر پررنگه. پر رنگه که نمی تونم راجع به خرید یا برنامه اون اظهار نظری کنم و شاید برای اون مهم نباشه.

    ولی به هر حال باید یه چیزی باشه که ما دو نفر رو بهم وصل کنه؟ ... مثل شام خوردن سر یه سفره! نمی دونم!!

    خدایا ما هیچ برنامه مشترکی نداریم! و من فکر نمی کنم این نگرانی شوهرم باشه! این بیشتر نگرانی منه! نگرانی همسرم اینه که چرا آزادی بیشتری ندارههههههههههههههههههه!!!
    ویرایش توسط she : دوشنبه 11 آبان 94 در ساعت 17:11

  8. #45
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    هانی راحت تر صحبت کن ببینم چه گندی به اون زندگی زدید؟ یعنی چی که دیگه هیچ زمینه مشترکی نمونده؟ خرجتون جدا شده؟؟

    خوب حرف بزن، نمی تونم شرایط زندگیتون رو تجسم کنم...

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  9. کاربر روبرو از پست مفید میشل تشکرکرده است .

    she (سه شنبه 12 آبان 94)

  10. #46
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 01 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    823
    امتیاز
    34,196
    سطح
    100
    Points: 34,196, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,683

    تشکرشده 2,882 در 761 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    235
    Array
    تصور من :

    مرد با دختری ازدواج کرد که هم به لحاظ ظاهری به دلش نشسته بود و هم دختر درآمد داشت و از خانوادش دور بود، اول و آخر هم که باید ازدواج میکرد کی بهتر از شی، فکر میکرد باهاش خوشبخت میشه و زن مطیع همسرش میشه ولی نشد ، درآمدی هم که روش حساب کرده بود پر

    مرد فکر میکرد باید مبارزه کنم من مردم و موفق میشم اما میبینه نه اوضاع بدتر شده و زن سرکش تر

    دوست نداره زندگیشو از دست بده دوست نداره دیگران او رو شکست خورده ببینن میگه جدا شم با چه کسی میخام ازدواج کنم؟ اهل هوس و.. هم نیست اما حالا میبینه خیلی ها جدا میشن و راضی ان ، توی خانواده ها بین خواهر و برادر عمو و خاله و دایی یه طلاق وجود داره و اونقدرها هم بد نیست

    میدونه تلاش برای درست شدن همسرش به شکلی که اون میخواد هم امکان پذیر نیست پس اگه قراره با کسی زندگی کنه که نه حرف آخرو بتونه بزنه و نه بتونه از موقعیتش استفاده کنه پس بهتره که یکی از اولویتها رو حذف کنه و یا با یه شریک مالی ازدواج کنه یا با یه زن سنتی که گوش به فرمانش باشه

    زن درآمد داره ولی نمیخواد ازش استفاده شه ، وسیله باشه ، یه رفیق میخواد یه همسر میخواد که نیاز عاطفیشو تامین کنه عوضش او، هم به لحاظ مالی و هم عاطفی جبران میکنه اینطوری گرچه بخشی از درآمدو داره صرف میکنه اما نیازهاییش تامین میشه، یا همسری که اگر محبت نمیکنه ولی بفهمتش ، و بهش امر و نهی نکنه براش خط و نشون نکشه ، اینطور حداقل میدونه که یه زندگی عادی داره و به مورد علاقه هاش مثل خانوادش هم میرسه و بعدش مجبور نیست منت کشی کنه یا یه خونه ساکتو تحمل کنه

    وقتی هیچ کدوم از این موارد تامین نمیشه دنبال یه روزنه امید یا یه توجیح میگرده ، خودش ضعیف میبینه یا توجیح میکنه که همسرش هنوز میخواد باهاش زندگی کنه و درست شدنیه

    گاهی خسته میشه و میخواد تموم کنه نه برای اینکه راحت شه برای اینکه زیر حرف زور نره یا تامین شه

    ولی تلاشهایی که کرده یادش میاد و مدتی که کنار این مرد بوده ، نمیتونه چشماشو ببنده و دل بکنه و همچنان دنبال توجیه و مشکل میگرده تا حلش کنه یا حداقل توجیهی که باعث شه به همین زندگی فعلی ادامه بده
    ای خواجه درد نیست... وگرنه طبیب هست

    ای بی خبر.. از خورشیدِ پشتِ ابر !



  11. کاربر روبرو از پست مفید گیسو کمند تشکرکرده است .

    she (سه شنبه 12 آبان 94)

  12. #47
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 09 مرداد 95 [ 14:09]
    تاریخ عضویت
    1394-3-31
    نوشته ها
    288
    امتیاز
    5,658
    سطح
    48
    Points: 5,658, Level: 48
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    502

    تشکرشده 446 در 203 پست

    Rep Power
    59
    Array
    سلام... امروز من تاپیک سه سال پیش شما که در مورد نحوه رفتار جراتمند بود را خوندم و باید بگم خیلی خوشم اومد... شی عزیز شما قبلا تو تاپیک های من پست های خیلی مفیدی گذاشتین و باید بگم مطمئنم ادم با منطق و هدفنمدی هستی یا حداقل تلاش میکنی اینطور باشی و این خیلی خوبه..

    قبلا تاپیک شما رو فقط عنوانش رو میدیدم تا اینکه امروز متوجه شدم این تاپیک مال شما ست( میخوام جدا شم چطوری سنحیده رفتار کنم/) خیلی تعجب کردم... اخه چطور ممکنه همون دختر سه سال پیش که اینقدر داشت خوب صحبت میکرد ( توتاپیک تخصصی در مورد رفتارهای منفعل و جراتمند) و از راهنمایی های خوب مشاوره به بهترین نحو به کار می برد الان به اینجا رسیده باشه... هر چند ممکنه تصمیم به جدایی بهترین راه باشه ولی به نظرم شما کمی داری عجولانه تصمیم میگیزی...

    در مورد اینکه گفتید شوهرتون آزادی میخواد خوب این خیلی کلیه... در واقع باید گفت همه مردا و ادم ها ازادی میخوان... نکنه شما خواستین ارادی اون رو محدود کنید؟
    تا حالا به رفتارهای خودت فکر کردی؟ جه توقعاتی ازش داشتی که اون فکر میکنه در صورت زندگی کردن با شما آزادیش محدود میشه؟

    در مورد اقتدار مردان حتمااا بهتر میدونی که در صورتی که در یک مرد نادیده گرفته یشه تا چه حد میتونه بنیان زندگی رو به خطر بندازه..

    من فکر میکنم شما به این رو مقوله توجه نکردی.. ای کاش بیشتر در مورد نحوه رفتارت با شوهرت تو این پنج سال بیشتر توضیح بدی...
    مثلا:
    1- چرا شوهرت فکر میکنه ازادی نداره؟
    2- حتما خیلی خوب میدونی که درامد زن برای مرد میتونه یکی از عوامل شکستن اقتدار مرد باشه... البته در صورتیکه زن درست برخورد نکنه..

    3- از نوشته هات یه جور سر درکمی میبینم و حس میکنم خودت هم هنور علت جداشدنتون رو درست نمیدونی .. پس به نطرم تا زمانی که درک درستی از شرایط و تفاوت ها نداری تصمیم قطعی نگیر
    .. این حرفت خیلی کلیه که میگی برنامه مشترکی نداریم... هر زن و شوهری تو دعوا ممکنه به این نتیجه برسه... این طبیعیه به نظرم

    4- چرا اینقدر خانواده هاتون براتون مهمه؟؟ نه فقط شما بلکه شوهرت هم داره با رفتارهای اشتباه به خاطر خانوادش زندگی خودتون رو خراب میکنید... تا حالا به این مساله که باید تو زندگی اولویت اول هر دو نفر مقابل باشه توجه کردین؟؟ پس جرا اینقدر نسبت به خانواده همدیگه حساسین... چرا اونها رو برای مدتی از ذهنتون حذف نمیکنید؟

    اول از همه آزادی می خواد. کسی کاری به کارش نداشته باشه. هر جور میخواد رفتار کنه. مسئولیتی نداشته باشه.
    یه چیزایی شکاف ایجاد کرده :
    اعتقادات (اون یه زن مومن تر از من می خواد.)
    خانواده ها (می خواد زنش فقط کنار خانواده اون باشه و غرورش هم جلوی خانواده من شکسته.)
    پول (اون روی حقوق من حساب می کرد.)
    مردونگی (دوست داره مردسالار زندگی کنه و در کنار من این سخته براش.)
    آرامش (ما زیاد دعوا می کنیم.)
    آزادی (می خواد آزادباشه و کسی کاری به کارش نداشته باشه.)
    ظاهر قضیه (بدش نمیاد حال من و به خصوص خانواده ام رو بگیره وجلوی همه بگه که من رو نخواسته، که من زن خوبی نبودم.)

    همه اینا که نوشتی اگر در حالت عادی گفته باشه درست ولی تو دعوا نمیشه اینطور برداشت کرد...هر مردی دوست داره پیش زنش مردونگی و اقتدار داشته باشه...

    در کل به نظرم تمام اینهایی که گفتی میتونه تو هر دعوای ساده ای بین زن و شوهرها مطرح بشه و به زبون بیاد...

    تا حالا در حالت عادی و بدون دعوا با هم حرف زدین؟؟ تو این پنج سال من فکر میکنم خیلی زیاد ازش انتقاد کردی و اون برای اثبات هویت خودش واینکه فکر میکنه ضعیف عمل کرده داره به این چیزها متوسل میشه تا خودشو بهت نشون بده... و همش به خاطر اینه که اقتدارش پیش شما و خانوادت شکسته شده....

  13. کاربر روبرو از پست مفید نارجیس تشکرکرده است .

    she (سه شنبه 12 آبان 94)

  14. #48
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط میشل نمایش پست ها
    هانی راحت تر صحبت کن ببینم چه گندی به اون زندگی زدید؟ یعنی چی که دیگه هیچ زمینه مشترکی نمونده؟ خرجتون جدا شده؟؟

    خوب حرف بزن، نمی تونم شرایط زندگیتون رو تجسم کنم...
    سلام دوستان عزیزم،
    خانم گیسو کمند خیلی بانمک تصور کرده بودی. یعنی اینقدر مبهمه ؟ خب من تصورم این بود که تاپیک های قبلی من همه ی مطالب گفته شده.
    خانم نارجیس من هم متاسفم که کار به اینجا کشیده.
    میشل جان
    ما 5 سال هست که ازدواج کردیم. از لحاظ اقتصادی میخوام بگم : اولش هر دو مدرس دانشگاه بودیم، حق التدریس. شوهرم قرار بود استخدام بشه که نشد. اومدیم تهران.
    دو سه سال طول کشید تا شوهرم کارش جا افتاد. سابقه کار نداشت. تا دوره های آموزشی رفت و چند بار کار عوض کرد و هر بار وسطش دو سه ماه حقوق نداشت و ...
    آخرش شانس آوردیم و استخدام دولت شد. کار ثابت و آسون. همزمان خونه سازمانی گرفتیم و پول پیش خونمون آزاد شد.
    پول پیش خونه همش وام بود و من داشتم قسط هاش رو میدادم. من همه حقوقم رو به کارت همسرم می ریختم.
    همسرم پول پیش خونه رو برداشت و اطراف تهران با وام یه خونه به اسم پدرش خرید.
    بعد هم دعوامون شد. خب من راضی نبودم قاعدتاً. چند ماه نرفتم سر کار. گیج و بلاتکلیف بودم. به من می گفت تصمیم گیری با مرد خونه است و پول به زن مربوط نمیشه.
    بعد دوباره رفتم سر کار. ولی دیگه حقوقم رو بهش نمیدم. و اون هم متقابلا به من خرجی نمیده. برای خونه هم یه سری از خوراک اصلی رو میخره، برنج و گوشت و صابون و تاید و روغن و ...
    کلی هم منت میذاره. راجع کارم هم دوست نداره صحبت کنم. خیلی بهم لطف کرده که گذاشته کار کنم.
    ولی نمیدونم این موضوع که برای من یه خیانت به اعتماد و همراهی من بوده، چه اهمیتی برای همسرم داره.
    مثال :
    من عاشق هدیه گرفتن و هدیه خریدن هستم. در خونه ی ما رسم بود.
    دیشب یه پیرهن برای همسرم خریدم. گفتم بهش میاد و بوسیدمش.
    در خانواده اون هدیه خریدن برای دیگری خیلی مسخره است! همه سعی در تیغ زدن همدیگه دارن بنابراین این که کسی به غیر از خودش به دیگری اهمیت بده، موضوع مشکوکی به نظر میاد!!! عاقلانه نیست.
    بنابراین همسرم خوشش نیومد مثل قبل. من می دونستم خوشش نمیاد براش چیزی بخرم. ولی چون خودم دلم خواست خریدم.
    شوهرم اول همه انگیزه های پنهانی منو بررسی کرد. بعد یه پیرهن جدید که خودش خریده بود رو اورد و تنش کرد. بیشتر شبیه این بود که ببین من خودم لباس دارم.
    ضمنن من دقیقا چیزی رو خریدم که دوست داره. متوجه هم هستم که خوشحال شد و زبانن هم تشکر کرد. من هم لذت خودم رو بردم. من برای همکارهام هم هدیه می خرم!

    ما دو نفر از دوتا کره ی مختلف اومدیم.
    ویرایش توسط she : سه شنبه 12 آبان 94 در ساعت 14:14

  15. کاربر روبرو از پست مفید she تشکرکرده است .

    میشل (سه شنبه 12 آبان 94)

  16. #49
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    این مثالی که زدم اقتصادی نبود!

    میدونین چند ماه پیش که ما تصمیم گرفتیم یه مدتی آزمایشی برای یه زندگی خوب تلاش کنیم، متوجه شدم چقدر این زندگی خوب از نظر من و همسرم با هم فرق داره. معیارهامون و خواسته هامون خیلی متفاوته. این مثال یه نمونه ساده و دم دستی بود.

    اما الان به قول آقای خاله قزی: ته آرزوهای من چیه؟
    این نیست که هدیه دریافت کنم.
    اینه که بذاره ... همونایی که آقای خاله قزی گفت!

    یه سوال : چه چیزهای مشترکی بین همسران هست؟ ما هیچی مشترک نداریم. نه حرف مشترک و نه برنامه مشترک.
    ویرایش توسط she : سه شنبه 12 آبان 94 در ساعت 14:23

  17. کاربر روبرو از پست مفید she تشکرکرده است .

    میشل (سه شنبه 12 آبان 94)

  18. #50
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ببخشید اینو میگه ولی تو بیش اندازه درای زوم میکنه روی کار کردنت و درآمدت اگه مسئله فقط این موضوع هست بشخصه توصیه میکنم بشینی توی منزل و مثل خانوم های قدیمی باشی و بعهده مرد باشه مسئله زندگیت تمام شد و رفت.

    ولی مسئله اینه که مشکل شما ریشه ای هستش اگه واقعا دوست درای باقی بمانی این را بدان باید یک همچین خانومی بشی ولی بمرور زمان با قویتر شدن و انعطاف پذیرتر کردن خودت مقداری از زندگیت لذت ببری.ولی تهش مسئله اینه اصلا واسه چی شوهر کردی؟!!!
    یادمه خانومم این سوال رو ازم پرسید واسه چی میخوای ازدواج بکنی توی جلسه خواستگاری اولش؟منم توی اینترنت سرچ کرده بودم و تقلب کردم گفتم چون میخوام انسان بهتر و کاملتری بشم در کنار شما!!! خودم موندم چی گفتم ولی هرچی بود باکلاس بود
    ولی الان به این نتیجه رسیدم واقعا توی زندگی مشتریک هدفی بهتر و والاتر از این وجود نداره رسیدن به کمال رسیدن به انسانیت و بزرگ شدن گرچه هر فردی هدفی داره توی زندگیش
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  19. 3 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    dooo (سه شنبه 12 آبان 94), گیسو کمند (چهارشنبه 13 آبان 94), میشل (سه شنبه 12 آبان 94)


 
صفحه 5 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تصمیم به جدایی
    توسط fatemeh banoo در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: چهارشنبه 19 مهر 96, 08:09
  2. تصمیمم نهایی من ... 6 سال تا تصمیم گرفتن طول کشید
    توسط she در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: یکشنبه 10 مرداد 95, 18:31
  3. تصمیم به جدایی دارم ، لطفا راهنمایی بفرمایید
    توسط محمد ch در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: پنجشنبه 06 اسفند 94, 11:29
  4. برای گرفتم تصمیم نهایی برای جدایی دور شدن کوتاه مدت مفید است یا مضر؟
    توسط فرخ رو در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 خرداد 93, 22:39

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:50 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.