به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 55
  1. #31
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام she عزیز

    الان بعد از مدتها دارم پیام میذارم توی این سایت

    من دو سوال مهم دارم از شما

    1- آیا شما به همسرت علاقمند هستی؟

    2- آیا همسرت به شما علاقمند هست؟

    اون هفته که رفتی شهرستان آیا هیچکدام دلتنگ دیگری شد؟

    تاپیکت رو تقریبا خوندم یه مقدار به نظر میاد زندگی شما خالی از احساس شده و هر کس طبق قوانینی که در نظر داره زندگی میکنه بدون گذشت خاصی خیلی خشک و خشن

    والبته شاید در مورد همسرت این قوانین عجیب تر و سخت تر



    از همینجا به دوستانی که من رو میشناسن سلام عرض میکنم
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  2. 4 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    she (شنبه 09 آبان 94), گیسو کمند (سه شنبه 28 مهر 94), میشل (دوشنبه 27 مهر 94), صبا_2009 (سه شنبه 28 مهر 94)

  3. #32
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو
    شوهرت به خانوادت حساسیتی که داری بالاست.
    بنظرم اگر رابطه خودت و با همسرت داره رو به بهبودی میره مدت زمانی که به شهرستان میرید بطور کلی کاری باهاش نداشته باش اینکه میاد خانه پدر و مادر شما یا خیر همان حرف مشاور بنظرم خیلی خوبه مهم اول رابطه خودت با شوهرت هستش پله پله حداقل الان که داره همراهی میکنه هرچند کوچک بزار این روشنایی هرچند پرنور نیست باقی بماند ان شاء الله رابطه دونفری بهتر بشه روی روابط خانوادت با شوهرت تاثیر مستقیم میزاره.
    فعلا این توی ذهنت باشه در مورد رابطه شوهرت با خانوادت کاری نمی توانی انجام بدهی بنظرم داشتن رابطه کم بسیار بهتر از کدورت و ناراحتی و خدایی نکرده توهین هست
    خلاصه بگم هم بهانه دستش نده هم اینکه خوش بین باش تا اینجاش خوب بوده نسبت به نوشته های قبلیت خیلی امیدوارکننده تر بوده فکر کنم تاثیر گزار بوده رفتن پیش مشاور

    پ.ن:باید یک موضوعی را اعتراف بکن اینکه منتظرم ببینم شما قویتری یا لجبازی و غرور مردانه تا قبل این پست بنظرم با همه خصوصیات خوبی که داری و شخصیت قابل احترامی که داری ولی بنظرم هنوز جای پیشرفت داشتی ولی توی این پستت نشان دادی قویتر از اون چیزی هستی که تصور میشد ولی خدایی تایپیکت مثل سریال های ترکی شده 500 قسمتی
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !
    ویرایش توسط khaleghezey : دوشنبه 27 مهر 94 در ساعت 12:56

  4. 2 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    she (شنبه 09 آبان 94), زانکو (یکشنبه 10 آبان 94)

  5. #33
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 اسفند 95 [ 02:31]
    تاریخ عضویت
    1393-7-11
    نوشته ها
    50
    امتیاز
    3,032
    سطح
    33
    Points: 3,032, Level: 33
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    176

    تشکرشده 189 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خواهر عزیزم سلام
    از دیدن و خواندن اتفاقات مثبتی که نوشته بودی خیلی خوشحال شدم. رفتارهای شما هم خیلی پخته و عاقلانه بوده.
    می خوام یه هشدار بهت بدم دوست عزیزم. مراقب باش همسرت رو بیشتر از این روی خانوادت حساس نکنی. چون ممکنه محدودیت های شما رو روز به روز بیشتر کنه. اینکه اجازه میده که خانوادت رو ببینی یک دنیا ارزش داره

    همسر من چندین برابر حساس تر از همسر شماست. انقدر در مورد خانواده من و بخصوص مادرم بدبینه که هیچ حد و اندازه ای نداره. من اصلا در مورد اونها تو خونه حرف نمیزنم اما اگه از جایی چیزی بشنوه شروع میکنه به بافتن افکار واهی که حتما اینطور شده یا حتما این قصد رو داشته و جالبه که همه افکارش به این نتیجه میرسن که قصد دارند زندگی ما رو به طلاق بکشونند.
    طی چند سال مرحله به مرحله رابطه من رو با خانوادم کم و کمتر کرد و حالا چند روز قبل یک قرارداد نوشته که تا ابد مادرم حق نداره به خونه ما بیاد یا بچه ما رو ببینه و از من میخواد امضا کنم.
    شی عزیزم پدر و مادرت رو به دست خدا بسپار و از خدا بخواه مراقبشون باشه. امیدوارم شما به جایی که من هستم هیچوقت نرسی. منی که نه توان دل کندن از بچه ام رو دارم و نه توان تحمل این همه تحقیر رو.
    اشتباه من دفاع کردن از خانواده ام در برابر توهین ها بود. نمیگم شما اجازه بده به خانوادت توهین بشه ولی شما مهار بحث ها رو در دست بگیر و اجازه نده به جایی برسی که شما خورد بشی.
    شی عزیزم وقتی از کنار خانوادت بر میگردی خودت رو خیلی شاد و پر انرژی نشون بده و از اون انرژی به همسرت هم بده و بیشتر محبت کن. نشون بده که بعد یکی دو روز دلت برای همسرت هم خیلی تنگ میشه و دلت می خواد زود برگردی.
    خواهر قوی و با اراده ام پیگیر تاپیکت هستم و برات دعا می کنم.

  6. 4 کاربر از پست مفید hafez2014 تشکرکرده اند .

    donya. (سه شنبه 28 مهر 94), khaleghezey (سه شنبه 28 مهر 94), she (شنبه 09 آبان 94), میشل (سه شنبه 28 مهر 94)

  7. #34
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 01 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    823
    امتیاز
    34,196
    سطح
    100
    Points: 34,196, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,683

    تشکرشده 2,882 در 761 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    235
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط hafez2014 نمایش پست ها
    خواهر عزیزم سلام
    از دیدن و خواندن اتفاقات مثبتی که نوشته بودی خیلی خوشحال شدم. رفتارهای شما هم خیلی پخته و عاقلانه بوده.
    می خوام یه هشدار بهت بدم دوست عزیزم. مراقب باش همسرت رو بیشتر از این روی خانوادت حساس نکنی. چون ممکنه محدودیت های شما رو روز به روز بیشتر کنه. اینکه اجازه میده که خانوادت رو ببینی یک دنیا ارزش داره

    همسر من چندین برابر حساس تر از همسر شماست. انقدر در مورد خانواده من و بخصوص مادرم بدبینه که هیچ حد و اندازه ای نداره. من اصلا در مورد اونها تو خونه حرف نمیزنم اما اگه از جایی چیزی بشنوه شروع میکنه به بافتن افکار واهی که حتما اینطور شده یا حتما این قصد رو داشته و جالبه که همه افکارش به این نتیجه میرسن که قصد دارند زندگی ما رو به طلاق بکشونند.
    طی چند سال مرحله به مرحله رابطه من رو با خانوادم کم و کمتر کرد و حالا چند روز قبل یک قرارداد نوشته که تا ابد مادرم حق نداره به خونه ما بیاد یا بچه ما رو ببینه و از من میخواد امضا کنم.
    شی عزیزم پدر و مادرت رو به دست خدا بسپار و از خدا بخواه مراقبشون باشه. امیدوارم شما به جایی که من هستم هیچوقت نرسی. منی که نه توان دل کندن از بچه ام رو دارم و نه توان تحمل این همه تحقیر رو.
    اشتباه من دفاع کردن از خانواده ام در برابر توهین ها بود. نمیگم شما اجازه بده به خانوادت توهین بشه ولی شما مهار بحث ها رو در دست بگیر و اجازه نده به جایی برسی که شما خورد بشی.
    شی عزیزم وقتی از کنار خانوادت بر میگردی خودت رو خیلی شاد و پر انرژی نشون بده و از اون انرژی به همسرت هم بده و بیشتر محبت کن. نشون بده که بعد یکی دو روز دلت برای همسرت هم خیلی تنگ میشه و دلت می خواد زود برگردی.
    خواهر قوی و با اراده ام پیگیر تاپیکت هستم و برات دعا می کنم.

    حافظ عزیز سلام

    خیلی متاسفم از وضعیتتون

    اما اینها نتیجه انفعالی رفتار کردن شماست ، اگر انفعالی رفتار نمیکردید الان زورگویی روی شما تا به این حد نبود .

    این حق هر انسانیه که با خانوادش ارتباط داشته باشه و هرگز ربطی به اولویت اول قراردادن همسر نداره، وقتی ما منفعلیم ، هرروز بی دفاع تر میشیم و هرروز سلطه گری روی ما بیشتر میشه ،

    همین خانم شی هم اگر مثل شما انفعالی رفتار کرده بود نه تنها وضعیت زندگیش این نبود بلکه بدتر هم بود ، فکر میکنید همسرشون با این شخصیت و دیدگاه ، به این نتیجه میرسید که همسرش بهش احترام گذاشته پس ایشون هم به شی احترام بگذاره نه

    اتفاقا عکس این قضیه اتفاق می افتاد.

    " علنی کردن یک گناه صدبرابر گناهش بیشتره چون اون گناه عادی میشه و رواج پیدا میکنه ، از همین قانون خدا ما میتونیم یه نتیجه ای بگیریم وقتی ما زنها اینقدر منفعل رفتار میکنیم و تازه دیگری رو به انفعال دعوت میکنیم ، این حق مسلم تلقی میشه و سلطه گری خیلی برای بعضی آقایون عادی شده "
    ای خواجه درد نیست... وگرنه طبیب هست

    ای بی خبر.. از خورشیدِ پشتِ ابر !



  8. 2 کاربر از پست مفید گیسو کمند تشکرکرده اند .

    saharnaz (پنجشنبه 30 مهر 94), she (شنبه 09 آبان 94)

  9. #35
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array
    سلام عزیزم به نظرم اول شما رویه بهبود رابطت با همسرت تمرکز کن و بعد رویه بهبود رابطه همسرت با خونوادت. تا پی یک ساختمون رو نریزی چطوری می خوای آجر بچینی؟ بعد از اینکه رابطت با همسرت خوب شد بعد برایه بهبود رابطه همسرت با خونوادت دروغ مصلحتی بگو مثلا اینکه پدرم تورو خیلی دوس داره و دلش برات تنگ شده. اینطوری می تونی رابطشونو گرم کنی هم از همسرت به خونوادت از این دروغا بگو هم از خونوادت به همسرت.وقتی می ری خونوادتو می بینی و برمی گردی از قبل به همسرت توجه و محبت بیشتری کن تا احساس نکنه خونوادت تورو بر علیهش تحریک می کنن.مثلا وقتی می ری شهرستان وقتی می خوای برگردی برا همسرت یه چیزی بخر بهش بگو با مامانم خیاببون بودیم اینو برات خرید.البته مامانتو در جریان بذار سوتی ندی.با سیاست عمل کن عزیزم. وقتی هم می رین شهرستان اصراری نکن بیاد خونه شما فقط از رویه ادب تعارفش کن. اونجا هم بهش گیر نده کجا میری کجا نمیری.گاهی حالش رو بپرس که فک نکنه تو وقتی با خونوادتی ازش فراموش می کنی.در پایان یه سوال دارم ازت؟اینکه رابطه شما با خونواده همسرت چطوره؟

  10. 2 کاربر از پست مفید *مونا* تشکرکرده اند .

    she (شنبه 09 آبان 94), میشل (سه شنبه 28 مهر 94)

  11. #36
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 اسفند 95 [ 02:31]
    تاریخ عضویت
    1393-7-11
    نوشته ها
    50
    امتیاز
    3,032
    سطح
    33
    Points: 3,032, Level: 33
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    176

    تشکرشده 189 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شی عزیزم میبخشی که یک پست از تاپیکت رو اشغال می کنم.

    دوست عزیز خانم گیسو کمند خیلی خوش حالم که تا به حال با چنین شخصیتی برخورد نداشتی و همسرت هم چنین نیستند.

    کسی که اگر یک کار یا رفتار شما رو دوست نداشته باشه تمام شخصیت و تربیت شما رو زیر سوال میبره و در تمام بحث های آینده ازش استفاده می کنه. کسی که همه رو دشمن خودش می بینه که قصد ضربه زدن به اون رو دارن و اگر کسی نظرش رو قبول نداشته باشه یا دفاعی از فرد مورد نظر بکنه خودش هم متهم میشه به دشمنی.

    من دیدم که شی وارد یک چرخه تخریب کننده شده و فقط هشدار دادم. حرف من دعوت به انفعال نبود برعکس از ایشون خواستم مهار بحث ها رو در دست بگیرند. حالا خانم شی اختیار زندگی خودشون رو دارند میتونن این هشدار رو جدی بگیرند یا نه.

    آنچه من گفتم تجربه ده سال زندگیه . به اندازه کافی فرصت داشتم که روشهای مختلف رو امتحان کنم.

    من منکر این نیستم که از ابتدای زندگیم مهارت های زندگی متاهلی رو بلد نبودم و کاش کاش زودتر سایت همدردی رو پیدا کرده بودم.

    نمی خوام همه تقصیر ها رو به گردن همسرم بندازم. همسر من خصوصیات مثبت زیادی هم داره که در تاپیک خودم نوشتم ولی وقتی اون دید منفی و پر از بدبینی درباره خانواده شما باشه اون وقت خیلی خیلی سخته که ساکت بمونی.

    من با همسرم وارد فاز بحث و جدل نمیشم چون اگر سکوت کنم احتمالش خیلی زیاده که در درون خودش بفهمه که حرف یا نظرش اشتباهه ولی اکه من بخوام با دلیل و منطق بهش بفهمونم به هیج عنوان نمی پذیره و برای جبران یا اثبات حرفش یک محدودیت جدید اعمال می کنه.

    عکس العمل آدمها در برابر همدیگه همش برای کسب احترام نیست گاهی یک محدودیت رو می پذیری تا چیز با ارزش تری رو از دست ندی . بحث های ما و بعدش سرسنگینی و قهرهای طولانی بیشتر از ما بچه مون رو داغون می کنه. خوشبختانه یا متاسفانه بچه های این دوره خیلی باهوشن.

    من متاسفانه در شرایطی نیستم که بتونم مشاوره حضوری برم یا حق عضویت سایت همدردی رو پرداخت کنم و از مشاوره مدیر یا فرشته مهربون استفاده کنم.
    دوست عزیز دنیای آدمها خیلی با هم تفاوت داره پس بهتره زود قضاوت نکنیم.

    دعای خیر ما در حق همدیگه بنیان دوستیمون رو محکمتر می کنه. برای شما و شی عزیز دعا می کنم.

  12. 2 کاربر از پست مفید hafez2014 تشکرکرده اند .

    she (شنبه 09 آبان 94), میشل (پنجشنبه 30 مهر 94)

  13. #37
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    من اشتباه کردم.
    رفتیم پیش مشاور و من از همسرم خواستم که دلخوری ها رو تموم کنه و با من بیاد خونه پدرم. دعوای بدی کرد.
    فکر می کردم که خانواده ام خط قرمزم هستند و حاضر نمیشم بهشون توهین بشه اما نتونستم هیچ کاری کنم. چه کار می تونم کنم؟ هر چقدر شرایط رو سخت تر می کنه باز هم مجبورم کوتاه بیام. دوباره بدتر از دفعه های قبل...
    همیشه البته قبل از رفتن به شهرستان عصبی میشه...
    حرفایی زد که از خودم خجالت می کشم
    و من... چرا نمیرم؟ چرا تمومش نمی کنم؟
    ضعیف و وابسته ام؟ دوست دارم تحقیر بشم؟
    بهش گفتم مرد و مردونه اگر جای من بودی چکار می کردی؟ گفت تو جوانی، درآمد داری، کار داری، میرفتم سراغ زندگیم!!
    فکر می کنم داره این کارها رو میکنه که جدا بشم.

    - - - Updated - - -

    آقای خاله قزی، خانم فکور، میشل، صبا، دوستان جدیدم از شماها هم خجالت میکشم. خیلی ادامه پیدا کرده مشکلات من و...
    دوستتون دارم و از اینکه هنوز برام وقت میذارین، بی نهایت متشکرم.

    - - - Updated - - -

    یکی از بزرگترین اشتباهات و دلایل بدتر شدن و در ضمن طولانی تر شدن این شرایط اینه که هم اعتراض میکنم هم کنار میام.

    - - - Updated - - -

    هم دعوا می کنم هم بخشم. هم متنفرم هم دوستش دارم.

    - - - Updated - - -

    هنوز نیومده خونه، تنهام، قهریم، دلم براش تنگ شده. من تنهایی رو دوست ندارم.
    اگر بفهمه که بهم سخت گذشته بدتر میکنه دیر میاد.. طاقت قهر و سکوت رو ندارم. مگه مهربونی کردن چقدر کار سختیه؟ به خواهرش زنگ زدم و تولدش رو تبریک گفتم، گفتم که بیاد خونمون، بد باهام حرف زد...
    من یه احمقم، یه بی عرضه، لیاقتم همینه.

  14. 2 کاربر از پست مفید she تشکرکرده اند .

    khaleghezey (یکشنبه 10 آبان 94), میشل (شنبه 09 آبان 94)

  15. #38
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    سلام she عزیزم

    تو تاپیکت هیچی ننوشتم چون بلد نیستم کمکت کنم ولی همیشه به یادت بودم و هستم.

    خانم گلی اگر یه مدت هر کی فقط با خانواده خودش رفت و امد کنه و از هم توقع نداشته باشین که خانواده همو ببینید، به نظرت شرایط بهتر نمیشه؟

  16. 2 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (یکشنبه 10 آبان 94), she (شنبه 09 آبان 94)

  17. #39
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    سلام صبای عزیز، مرسی از لطفت.
    این پیشنهاد رو امتحان کردیم. یه مدت. راستش می تونستم بپذیرم که اون نیاد اما وقتی گفت شبها حق نداری پیش خانوادت باشی حق نداری تنهایی بری و این حرفا خیلی برام گرون بود.
    حالا هم به لجبازی و آزار من مشغوله. یواشکی تلفن حرف میزنه، دیر میاد، میخواد توجه من رو جلب کنه و آزارم بده. و من تنها کاری که می تونم کنم صبر، بی اعتنایی و آزادی دادن به اوست.
    اگر فقط می تونستم یه مدت همه چی رو تحمل کنم، اعتراض نکنم ببینم تهش میخواد به چی برسه، چه کار کنه؟
    یه مادر فداکار و حمایت گر و نصیحت کننده توی وجود من هست که تذکر میده و تشویق میکنه، درست و غلط میگه و اصول و قاعده داره و جدی و مهربونه.
    یه دختربچه کوچیک و ضعیف هم در وجودم هست که نیازمند توجه و محبت و حمایته.
    این دو تا شکل وجودی من هر دو دارن این زندگی رو از بین می برن.
    من به یه زن جوان قدرتمند احتیاج دارم.

  18. کاربر روبرو از پست مفید she تشکرکرده است .

    khaleghezey (یکشنبه 10 آبان 94)

  19. #40
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود دگربار

    اتفاقا من همیشه نظرم این بوده بهترین تایپیک های همدردی مخصوص شما و بانو سوده88 هستش که بسیار مفید هستند.
    فرق شما با ایشون این بود که هم بانو سوده88 تلاشش را کرد و واقعا هم از خودش مایه گذاشت و انعطاف پذیر بودن خودش را نشان داد هم اینکه شوهرش وقتی متوجه تغییرات در وجود ایشون شد بعد از مدتی در کنار همسرش قرار گرفت گرچه این مدت یکم طولانی شد ولی واقعا نتیجه عالی داشت تایپیک ایشون اعتقاد ایمان صبر مهربانی انعطاف پذیری استفاده از راهنمایی مشاورین سایت و از همه مهمتر عشق و علاقه ای که ایشون به شوهر و زندگیش داشت.

    شما یکنفره نمیتوانی کار خیلی زیادی انجام بدهی یه نگاهی بخودت بنداز ته آرزوت توی این زندگی چیه؟من با جدایی موافق نیستم ولی توی نوشته هات برگرد بخون اینکه مثلا بری خونه مادرت!!یا شوهرت ساده و با محبت باهات رفتار کنه یا حداقل با طعنه و کنایه حرف نزنه!در مورد مسائل مالی به تو و شعورت احترام بزاره !عصبانی میشه فحاشی نکنه به تو و خانوادت !و......
    ته آرزویی که از این زندگی مشترک داری اینه بجز اینه؟در صورتی که این یکسری مسائل معمولی و ساده هستش اینکه تلاش میکنی خیلی خوبه عالیه ولی اینو بدون شما مدیر همدردی یا بالهای صداقت یا فرشته مهربان نیستی به همسطح خودت نگاهی بنداز چند نفر میبینی توی تالار همدردی مثل تو برای زندگیشون تلاش کرده باشند؟چند نفر موقعیت تورو دارن؟
    نمیدونم شاید من خودم درسته ایرادهایی دارم و خلاصه مرد هستم ولی همه تلاشمو میکنم برای خوشبختی خانوادم بعضی وقتها لجبازی میکنم ولی هیچکدوم از این کارها رو بجرات میتونم بگم انجام ندادم و هیچوقت هم انجام نمیدم نمیتونم تصور کنم فردی باشه کسی رو دوست داشته باشه و ناراحتش کنه و زجرش بده به اینصورت!

    تو گناهی نداری تقصیری نداری تلاشتو کردی استحقاقت خیلی بیشتر از این زندگی که داری حتی بدون اشتباه هم باشی و کوچکترین اشتباهی هم نکنی بازم در رفتار شوهرت تغییری ایجاد نمیشه ولی خودت خیلی تغییر کردی.این وابستگی هم تصور میکنم بیشتر بخاطر ترس هستش از تنهایی از قبول شکست ولی تا کی میخوای به این بازی ادامه بدی تا کی فرصت داشتن یه زندگی خوب و عاشقانه و در ارامش را میخواهی از خودت بگیری فکر میکنی تا کی فرصت داری مادر بشی؟

    چقدر بخودت برچسب میزنی ماهایی که نظر میدیم از بیرون داریم زندگیت را تماشا میکنیم هرچقدر هم بگیم درک میکنیم توی وضعیت شما نبودیم حداقلش اینه که شما این را بدان شما حتی بهترین هم باشی بازهم شوهرت همینه فکر کن مثلا توی یک اداره ای هستی همه تلاشت را میکنی تا بهترین باشی ولی رتبه و درامد شغلیت ثابت هستش چیکار میکنی بعد یک مدت هنوزم همانقدر تلاش میکنی وقتی می دانی نتیجه ای نداره؟آیا خودت را مقصر میدانی؟یا بلند میشی و یک تصمیم درست میگیری چون لیاقت بالاتری داری نسبت به وضعیتی که درش قرار داری

    ببخشید دیگه اینارو نوشتم ولی واقعا اذیت میشم در مورد خودت اینجوری صحبت میکنی وقتی میبینم تلاشت را انجام میدهی حداقل در مورد شما فکر نکنم بقیه دوستان با بنده مخالف باشند در این مورد

    تصمیم خودت را بگیر آینده آنطورها هم که فکر میکنی ترسناک نیست کسی هم شما را مقصر قلمداد نمیکنه هر کسی ممکنه تصمیم اشتباه بگیره مهم اینه توی این اشتباه باقی نمانیم
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  20. 2 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    she (یکشنبه 10 آبان 94), زانکو (یکشنبه 10 آبان 94)


 
صفحه 4 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تصمیم به جدایی
    توسط fatemeh banoo در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: چهارشنبه 19 مهر 96, 08:09
  2. تصمیمم نهایی من ... 6 سال تا تصمیم گرفتن طول کشید
    توسط she در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: یکشنبه 10 مرداد 95, 18:31
  3. تصمیم به جدایی دارم ، لطفا راهنمایی بفرمایید
    توسط محمد ch در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: پنجشنبه 06 اسفند 94, 11:29
  4. برای گرفتم تصمیم نهایی برای جدایی دور شدن کوتاه مدت مفید است یا مضر؟
    توسط فرخ رو در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 خرداد 93, 22:39

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:24 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.