به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 55
  1. #21
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 اردیبهشت 95 [ 00:04]
    تاریخ عضویت
    1394-2-01
    نوشته ها
    128
    امتیاز
    2,990
    سطح
    33
    Points: 2,990, Level: 33
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 60
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    308

    تشکرشده 219 در 87 پست

    Rep Power
    33
    Array
    شوهرت شغل و درامد نداره که شما خرج خونه را میدی ؟

    مجبورت میکنه که خرج کنی ؟

    اگه مثلا میوه یا گوشت یا چای تمام شه چطوری ازت پول میگیره ؟

  2. #22
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دیروز [ 01:57]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,573
    امتیاز
    45,095
    سطح
    100
    Points: 45,095, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 94.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,997

    تشکرشده 6,488 در 1,468 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    362
    Array
    سلام
    به نظرمن سکوتت نوعی انفعاله!که بعدازیه مدت نمیتونی تحمل کنی وشروع میکنی به پرخاشگری!!واین بدترین توع الگوی رفتاریه!!منفعل پرخاشگر!

    تواصلا هم ناجی نیستی ونبودی...شاید گاهی اوقات ناجی میشدی اما دراصل تودرنقش قربانی هستی!!واین همسرته که درگاهی درنقش ناجی وگاهی آزاردهنده ست!!وتوی شرایط متفاوت ازاین نقش به اون نقش میپره!

    مثلا وقتی به لباست گیر میده یا توی روابط محدودت میکنه داره درنقش ناجی عمل میکنه ومیخوادکنترلت کنه!اما وقتی توبخوای یه کدوم ازاین کارها روبکنی مثلا بیرون بری اون احساس خطر میکنه وفکرمیکنه که ازکنترلش خارج شدی واسه همین میره توی نقش آزاردهنده!!

    توبیشترمواقع درنقش قربانی هستی...باید ازاین نقش بیرون بیای...حل مشکلت هم به این آسونی نیست خیلی زمان میبره...واحتیاج به مشاوره داری...حضوری بهتره...اگه هم امکانش نیست همین جا خصوصی.
    باید توی هرمشکلی که پیش میاد مسله اصلی روپیداکنی...ویک خلاقیت به خرج بدی وجورجدیدی رفتارکنی....
    شی کارت خیلی سخته که بخوای همسرت روازاین رفتارهاش به رفتارهای بهترسوق بدی اماشدنیه...

    توپستهات نوشتی که بی احساسی...این خیلی بده...توی یه رابطه احساسات بیشترازهرچیزی کمک میکنن...اگه به شوعرت بی احساس باشی وضع بدترمیشه واون بیشترتوی نقش هاش فرومیره...
    اصلا یکی ازکارهلیی که قبل ازاینکه بخوای ازحالت قربانی بودن دربیای اینه که احساس ومحبت خرج کنی واسه همسرت...کودک درونش شدیدا به نوازش احتیاج داره...
    ازهمه رفتارهای همسرت مشخصه که نوازش ومحبت میخواد...یادمه میگفتی اونجور که باید ازخانوادش محبت نمبینه...پس مطمن باش مربوط به الان واین چندسال نیست...برمیگرده به کودکیش!
    شی عزیزکمی هم اززاویه دیگه به همسرت نگاه کن!!ببین کجای زندگیش ایرادداره..چرا؟چطوراینجورش ده؟راه حلش چیه؟
    اماهمه اینها نیازمد تغییرمثبت تویه...

    - - - Updated - - -

    سلام
    به نظرمن سکوتت نوعی انفعاله!که بعدازیه مدت نمیتونی تحمل کنی وشروع میکنی به پرخاشگری!!واین بدترین توع الگوی رفتاریه!!منفعل پرخاشگر!

    تواصلا هم ناجی نیستی ونبودی...شاید گاهی اوقات ناجی میشدی اما دراصل تودرنقش قربانی هستی!!واین همسرته که درگاهی درنقش ناجی وگاهی آزاردهنده ست!!وتوی شرایط متفاوت ازاین نقش به اون نقش میپره!

    مثلا وقتی به لباست گیر میده یا توی روابط محدودت میکنه داره درنقش ناجی عمل میکنه ومیخوادکنترلت کنه!اما وقتی توبخوای یه کدوم ازاین کارها روبکنی مثلا بیرون بری اون احساس خطر میکنه وفکرمیکنه که ازکنترلش خارج شدی واسه همین میره توی نقش آزاردهنده!!

    توبیشترمواقع درنقش قربانی هستی...باید ازاین نقش بیرون بیای...حل مشکلت هم به این آسونی نیست خیلی زمان میبره...واحتیاج به مشاوره داری...حضوری بهتره...اگه هم امکانش نیست همین جا خصوصی.
    باید توی هرمشکلی که پیش میاد مسله اصلی روپیداکنی...ویک خلاقیت به خرج بدی وجورجدیدی رفتارکنی....
    شی کارت خیلی سخته که بخوای همسرت روازاین رفتارهاش به رفتارهای بهترسوق بدی اماشدنیه...

    توپستهات نوشتی که بی احساسی...این خیلی بده...توی یه رابطه احساسات بیشترازهرچیزی کمک میکنن...اگه به شوعرت بی احساس باشی وضع بدترمیشه واون بیشترتوی نقش هاش فرومیره...
    اصلا یکی ازکارهلیی که قبل ازاینکه بخوای ازحالت قربانی بودن دربیای اینه که احساس ومحبت خرج کنی واسه همسرت...کودک درونش شدیدا به نوازش احتیاج داره...
    ازهمه رفتارهای همسرت مشخصه که نوازش ومحبت میخواد...یادمه میگفتی اونجور که باید ازخانوادش محبت نمبینه...پس مطمن باش مربوط به الان واین چندسال نیست...برمیگرده به کودکیش!
    شی عزیزکمی هم اززاویه دیگه به همسرت نگاه کن!!ببین کجای زندگیش ایرادداره..چرا؟چطوراینجورش ده؟راه حلش چیه؟
    اماهمه اینها نیازمد تغییرمثبت تویه...
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  3. 2 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    katayoun (چهارشنبه 08 مهر 94), khaleghezey (سه شنبه 10 شهریور 94)

  4. #23
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    فکر کنم به اندازه توانت تلاش کردی برای نگهداشتن این زندگی شایدم بیشتر از توانت حداقل بچه های قدیمی سایت شاهد این موضوع هستند.شاید شوهرت تغییر نکرده باشه ولی خودت تغییر کردی.نوشته های پست قبلیت را دوست ندارم چون انتظار نوشتن چنین مطالبی را از شما نداشتم البته شاید چون یک مرد هستم شاید چون خارج از دایره دارم به موضوع شما نگاه میکنم ولی اون she که حداقل من یکی میشناختم امیدوار بود و پرتلاش قوی بود محکم و بااراده نظراتی که میدی برای دیگران خیلی خوبه نکات خیلی خوبی درش قرار داره خیلی نکته سنجی

    سکوتت منفعلانه نباشه خوبه خودتو بهش وابسته نشون میدی جر و بحث نکن از تنش هایی که بوجود میاد جلوگیری کن خودت بهتر موقعیت ها رو میشناسی اونمواقع بنظرم بهترین کار حفظ آرامش خودته ولی با اینکه سخته ولی بازم به علایقت برس کارهایی که دوست داری هرچند اندک انجام بده فیلم نسلون ماندلا خیلی قشنگه مخصوصا اون قسمت که توی زندان هستش چقدر انسان صبور و امیدواری بوده شخصیت محکمی داشتهدف هایی که داشت از نظر من بعنوان یه شخصی که از بیرون نگاه میکنم چقدر کوچیک بود ولی برای اون یه هدف بزرگ محسوب میشد.نمیخوام زندگی که داری را به زندان تشبیه بکنم نه ولی چنین روحیه و شخصیتی بهت داده.
    اون رو همینطور که هست و یا هر طوری که دوست داره باشه می پذیرم. خرج خودم رو هم دارم میدم. چیزی هم ازش نمیخوام. وسیله ای برای خونه نمی خره. هیچ رفت و آمدی نداریم. اگر خانواده ام بیان، حتی نون هم نمیخره بیاره. بابام میره نون میخره....

    اینها خیلی کوچیکه، من مادرش رو تحمل می کنم، خودش رو هم می تونم. ما ماشین نداریم، بچه نداریم، خونه مون پرده نداره. اما اینها کوچیکه. ما مسافرت نمیریم. اون هیچ کاری توی خونه نمی کنه. اون شبها دیر میاد و میره کلاس های آموزشی و به فکر خودش و پیشرفت کارشه.

    اون از چیزهای لطیف و با احساس خوشحال نمیشه. اون دیگران رو بد و خودش رو خوب جلوه میده. اون به لباس و حجابم گیر میده.. اگر یه روز برم بیرون بعد از کارم رسمن پدرم رو درمیاره که تو دوست داری ول بگردی... میترسه ؟ میخواد فقط برم سر کار و بیام خونه. از این که با کسی دوست باشم هم بدش میاد. نمیدونم حسودی می کنه یا میترسه. ولی من ارتباطاتم رو در حد نزدیک به صفر کاهش دادم.
    دیگه اینجوری ننویس بیشتر از اون.شخصیت شماست که مهم باید باشه برات این تویی که مهمی و باارزش دفعات بعدی سعی کن از خودت بیشتر بنویسی باهاش جر و بحث نکن ولی قرار نیست نقش یه آهویی را بازی کنی در چنگال شیر چون این شخصیت اصلا بهت نمیاد توانایی هات خیلی بیشتره

    شوهرم آدم صمیمیت نیست. با هیچ کس. اما ظاهر قضیه و ارتباطات ظاهری و برای راه افتادن کارش داره و براش مهمه. بله در بقیه روابطش هم حسود و انتقام جو هست. اما در ابعاد کوچک جلوه میکنه. خیلی زود عصبانی میشه و آدم طلبکاریه کلن.
    می دونی همه چی به منافعش بستگی داره. اگر شما ارتباطی با منافعش نداشته باشی، رفتار روزمره و عادی معمولی و خوبی داره و در حد حرف و تعارف اظهار دوستی می کنه و اگر بدونه بعدن ممکنه به دردش بخوری، روابط رو در یه حدی حفظ میکنه. سر و زبونش خوبه و روابط عمومی اش هم بد نیست و ظاهر مثبتی داره. خیلی حساب و کتاب داره. هر حرفی که میزنه حساب شده است و هر حرفی رو که میشنوه تحلیل و بررسی می کنه.
    اینجور افراد فکر میکنن خیلی زرنگ هستند این رفتارهایی که نوشتید اکثر این تیپ شخصیت دارند به همینگونه هستند البته سطح بندی مبتدی و متوسط و حرفه ای داره.من و همسرم سعی میکنیم از اینجور افراد فاصله بگیریم نهایت یه سلام کردن سطح روابط بیشتر از هم نباید باشه.
    در مورد اینکه لجبازی و تحقیر کردن شما و دنبال آتو گشتن و احساس میکنه فقط خودش خوبه و بقیه بد هستند و ثابت کردن این موضوع به شما بصورت تکرار کردن مداوم.برای دیگران پرونده درست کردن ریزبین هستند در زندگی اشخاص مخصوصا فامیل همسر که ببینند چه مشکلات یا نقاط ضعفی دارند چه اشتباهاتی مرتکب شدند.حسود هستند زیرآب زن هستند توی ادره در ظاهر رابطه خودشان را دیگران زیاد نشان میدهند ولی در واقع دوستی محکمی ندارند در روابط دوستی از خودگذشتگی و فداکاری کمی از خودشان بروز میدهند.البته بعضی اوقات هم مقدار یمهربان و فداکار میشوند البته معدوده که نشان از این داره ذات هرچند اندک خوبی دارند ولی نمیشه به این موضوع امیدوار بود و از نظر مالی به پول و ارتقاء شغلی اهمیت زیادی میدهند اکثرا از نظر مالی نالان هستند و دنبال درامد بیشتر البته با تلاش کمتر دوست دارن بیشتر منفعت را ببرند و این باعث میشه دنبال شغل دوم باشند که البته اکثرشون به جای اینکار ترجیح میدهند بقول ما بازاریها از نزدیکان خودشان پول بکنند به بهانه های مختلف ترسی از پس ندادن پول ندارن .................

    توصیفاتی که شما نوشتی مثل این میماند که یک فیلم را صدها بار تماشا کرده باشم.

    خیلی هم به مشاوره امید نداشته باش اول مقاومت مثل ارزش نداره و پولش نمیارزه و میخوان چی یادمون بدن و خودشون مشکلدار هستند و بعدشم در صورت مراجه سعی میکنن زودتر جلسات را تمام بکنند در صورت ادامه دادن بیشتر در ظاهر به دیگران نشان میدهند مقداری تغییرات در درونشان ایجاد شده و توجه شان جلب شده ولی در عمل اینگونه نیست و در زندگی خصوصیشان با همسرشان تغییری دیده نمیشه .......

    سعی کن توی این مدت برای خودت پس انداز داشته باشی یا در توانت نیست خبو ایرادی نداره برای خودت مقدار بیشتری خرج کن بخودت بیشتر اهمیت بده روحیه خودت را حفظ کن خرید کن تفریح کن باشگاه برو آشپزی کن گروه های شبکه های اجتماعی عضو شو دوست جدید پیدا کن شاد باش.در مورد شغلت لطفا انرژی بیشتری براش بزار سعی کن توی شغلت پیشرفت کاری داشته باشی تلاشت را بیشتر بکن.

    اگر یه روز برم بیرون بعد از کارم رسمن پدرم رو درمیاره که تو دوست داری ول بگردی... میترسه ؟ میخواد فقط برم سر کار و بیام خونه. از این که با کسی دوست باشم هم بدش میاد. نمیدونم حسودی می کنه یا میترسه. ولی من ارتباطاتم رو در حد نزدیک به صفر کاهش دادم.
    این نوشته شما برام تازگی داشت خیلی برام جالب بود تصور میکنم بخاطر اینه که شما منبع درامد خوبی دارید ترس بد چیزی ترس از دست دادن فردی که میدانید انسان خوبیه مشکل وقتی بزرگ میشه که هم میترسی از اینکه آنطور که لایقشه ازش تعریف و تمجید کنی آنطور که شایسته هستش بخاطر هم حس حسادتی که درای هم رتس از اینکه بزرگ بشه شایدم بزرگتر از خودت و هم منبع مالی که داره پس ترجیح میدی تا از روش معکوس برای نگهداشتنش استفاده کنی.

    یکم بدبینانه بود ولی ترجیح میدم از لغت واقع بینانه بهش نگاه بکنم.نقش قربانی را ایفا نکن در زندگیت همانی باش که در توانت هست و ازت انتظار میره قوی محکم و بااراده
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  5. 5 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    hafez2014 (چهارشنبه 18 شهریور 94), katayoun (چهارشنبه 08 مهر 94), she (چهارشنبه 11 شهریور 94), آخیش (سه شنبه 10 شهریور 94), رنگین (چهارشنبه 11 شهریور 94)

  6. #24
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط khaleghezey نمایش پست ها
    اینجور افراد فکر میکنن خیلی زرنگ هستند این رفتارهایی که نوشتید اکثر این تیپ شخصیت دارند به همینگونه هستند البته سطح بندی مبتدی و متوسط و حرفه ای داره.من و همسرم سعی میکنیم از اینجور افراد فاصله بگیریم نهایت یه سلام کردن سطح روابط بیشتر از هم نباید باشه.
    در مورد اینکه لجبازی و تحقیر کردن شما و دنبال آتو گشتن و احساس میکنه فقط خودش خوبه و بقیه بد هستند و ثابت کردن این موضوع به شما بصورت تکرار کردن مداوم برای دیگران پرونده درست کردن ریزبین هستند در زندگی اشخاص مخصوصا فامیل همسر که ببینند چه مشکلات یا نقاط ضعفی دارند چه اشتباهاتی مرتکب شدند.حسود هستند زیرآب زن هستند توی اداره در ظاهر رابطه خودشان را دیگران زیاد نشان میدهند ولی در واقع دوستی محکمی ندارند در روابط دوستی از خودگذشتگی و فداکاری کمی از خودشان بروز میدهند.البته بعضی اوقات هم مقدار یمهربان و فداکار میشوند البته معدوده که نشان از این داره ذات هرچند اندک خوبی دارند ولی نمیشه به این موضوع امیدوار بود و از نظر مالی به پول و ارتقاء شغلی اهمیت زیادی میدهند اکثرا از نظر مالی نالان هستند و دنبال درامد بیشتر البته با تلاش کمتر دوست دارن بیشتر منفعت را ببرند و این باعث میشه دنبال شغل دوم باشند که البته اکثرشون به جای اینکار ترجیح میدهند بقول ما بازاریها از نزدیکان خودشان پول بکنند به بهانه های مختلف ترسی از پس ندادن پول ندارن .................

    توصیفاتی که شما نوشتی مثل این میماند که یک فیلم را صدها بار تماشا کرده باشم.

    سلام. ممنونم آقای خاله قزی. توصیفات شما کاملن درسته. چه خوب تحلیل کردین. ...

    از لطفتون ممنونم. دیشب سعی کردم فضا رو آروم کنم، توهین های بدی بهم کرد، روز بدی رو شروع کردم... حرفهای شما مثل چند لحظه آرامش و خوشبختی بود.

    حضور شما در این سایت، به نظرم یه ثواب بزرگه براتون.

    در کنار خانواده خوبتون، همیشه شاد باشین.
    ***************************************

    لجبازی، انتقام جو بودن و کینه ای، حساس، خودش هر کاری کنه هیچ وقت اشکال نداره، اما دیگران وای به حالشون اگر کاری کنن که به آقا بر بخوره.

    دائم میگه به من احترام بذار.
    دائم به من میگه من هر کاری دوست دارم میکنم و من مردم و گوش به فرمان تو نمیشم.
    و تحقیر و توهین به هر بهانه ای.

    زندگی بی ثبات. آرامش بی ثبات. دلشوره های دائمی از دعوا و قهرهای طولانی ...
    بی احترامی به پدر و مادرم...

    و من که فکر می کنم کم آوردم. افسردگیم و تنهاییم. و اینکه سعی می کنم کسی چیزی نفهمه.

    آقای خاله قزی دارم دردو دل می کنم که یه کم سبک بشم، نیاین دعوام کنین!

    از جدا شدن می ترسم.
    ویرایش توسط she : چهارشنبه 11 شهریور 94 در ساعت 17:22

  7. 4 کاربر از پست مفید she تشکرکرده اند .

    hafez2014 (چهارشنبه 18 شهریور 94), katayoun (چهارشنبه 08 مهر 94), khaleghezey (چهارشنبه 11 شهریور 94), رنگین (چهارشنبه 11 شهریور 94)

  8. #25
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    باید یه اعترافی بکنم خیلی خوشحال شدم ازم تعریف کردید

    شما نه کم آردی نه افسردگی گرفتی نه اینکه تنها هستی اتفاقا خیلی هم قوی و محکم و با اراده هستی.شخصیت هایی مثل بانو فرشته مهربان بالهای صداقت بی نهایت شیدا شما دارای شخصیت محکم استوار و قوی هستید این خیلی خوبه واقعا دارم میگم بندهب ا اینکه مرد هستم و متاهل و 31 سالمه ولی خیلی چیزها یاد گرفتم از سایت همدردی الگوهای خیلی خوب یوجود داشته که باعث شده آدم بهتری بشم مخصوصا جناب مدیر همدردی جناب sci امروز به یکی از دوستان پیام داده بودم به تایپیک شما سر بنزه و جواب بده توی پیام شخصی در مورد شما یک متنی نوشت که خیلی زیبا بود:

    خانم شی و من اینقدر قوی ، با تجربه ، با مهارت و آگاه میبینم که فکر میکنم اگر هر تصمیمی بگیرند با فکر و تلاش گرفته شده نه صرفا یک تصمیم احساسی بدون نشانه های عقلانی باشد برای همین بنظرم آن تصمیم ارزششو داره که بهش احترام بذاریم.
    شما لایق بهترین ها هستید لایق احترام به خودتان و خانواده محترمان اینکه به شما و خانواده تا بی احترامی شده حتی یکذره هم از شخصیت شما و خانواده تان کاسته نمیشه به هیچ عنوان
    حداقلش اینه نسبت به بسیاری از بانوانی که این مسیر شما را دارند طی میکنند شما منطقی تر هستید چه ادامه بدهید و چه بخواهید جدا بشوید تصمیم شخصی خودتان است ولی اصلا نترسید چون اونقدر بزرگ شدی که روی پای خودت بتوانی بایستی نه اینکه فقط نظر من باشه نه با چنتا از بچه های قدیمی سایت هم در مورد شما همصحبت میشویم توی پیام
    شخصی هم نظر هستند شاید سخت باشه ولی بقول خودم: روزهای سخت ساخته شده واسه آدم های سخت
    اتفاقا منم امسال تا نهایت برج 1 سال بعد یه تصمیم گرفتم که میخوام عملیش کنم همیشه اینو بخودم میگم کارها و روزهای سخت درست شده واسه آدمهای سخت



    پ.ن:خداروشکر خانومم تیو سایت همدردی عضو نیست وگرنه خونم رو میریخت
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  9. 4 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    hafez2014 (چهارشنبه 18 شهریور 94), katayoun (چهارشنبه 08 مهر 94), she (شنبه 14 شهریور 94), گیسو کمند (پنجشنبه 12 شهریور 94)

  10. #26
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 03 مهر 94 [ 16:31]
    تاریخ عضویت
    1391-10-27
    نوشته ها
    991
    امتیاز
    7,073
    سطح
    55
    Points: 7,073, Level: 55
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,771

    تشکرشده 1,881 در 749 پست

    Rep Power
    112
    Array
    سلام
    شی عزیزم ، به دنبال گرفتن یه خبر ازت امروز وارد همدردی شدم
    خوشحالم که می بینمت که خوب هستی
    تصمیمت رو خوندم. مدتهاست که ازت بی خبرم .
    با شناختی که ازت دارم مطمئنم که فکرات رو خوب کردی و همه تلاشت رو برای درست کردن اوضاع انجام دادی.
    امیدوارم خدا بهترین راه رو برات قرار بده .

  11. #27
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    سلام.

    با همسرم پیش مشاور میریم. مشاور خیلی قوی ای نیست. مثلا مثل مدیر همدردی یا خانم فرشته مهربان یا آقای sci .... ولی خوبه.

    از وقتی رفتیم اتفاقای بهتری نیوفتاده. اما خب ... امیدوارم بهش.

    بهمون گفته نرین شهرستان فعلن و من مدت زیادی هست که مادرم رو ندیدم. خیلی برام سخته به خصوص که مادرم زیادم حالش خوش نیست. قلبش ناراحته.

    همسرم هم نمیذاره برم و خب یه اتفاقای اعصاب خورد کن دیگه ککه حال نوشتنش رو ندارم.

    انگار روح و جسمم بی حس و سر و لمس شده، یا پوست کلفت شدم یا ... انگار همه چی محو و بی معنی شده.

    جز اینکه اغلب ساعاتی رو در روز بی دلیل گریه می کنم و اوضاع کارم هم بهم ریخته و نامنظم شده، هیچ چی رو احساس نمی کنم... انگار خوابم. به یه بی تفاوتی و لختی رسیدم.

    ولی در ظاهر به نظر میرسه دارم مقاومت می کنم!!

  12. 4 کاربر از پست مفید she تشکرکرده اند .

    katayoun (چهارشنبه 08 مهر 94), khaleghezey (چهارشنبه 08 مهر 94), شیدا. (چهارشنبه 08 مهر 94), صبا_2009 (چهارشنبه 08 مهر 94)

  13. #28
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    در مورد مشاور باهاتون موافقم خیلی باید خوش شانس باشیم در سطح مدیر و فرشته مهربان و sci بتوانیم پیدا کنیم تازه در این سطح مبلغی که ردیافت میکنن هم بالاست.
    حتما ادامه بده حداقلش اینه تکلیف خودت مشخص میشه که بجز خودت و استفاده از دانش و تجربیاتت و استفاده از تخصص و تجربه مشاورین سایت داری از مشاور بهمراه شوهرت هم استفاده میکنی اینجوری فکر میکنم مصممتر تصمیم میگیری ادامه بدی یا راه دیگری را انتخاب بکنی خوبیش اینه شوهرت در کنارته
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  14. 2 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    katayoun (چهارشنبه 08 مهر 94), she (چهارشنبه 22 مهر 94)

  15. #29
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 تیر 95 [ 23:12]
    تاریخ عضویت
    1393-11-05
    نوشته ها
    30
    امتیاز
    1,533
    سطح
    22
    Points: 1,533, Level: 22
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    66

    تشکرشده 43 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم.من همیشه پیگیر نوشته هات هستم.میدونم چه رنجی رو تحمل میکنی.میدونم چه غمی توی دلته.نمیدونم یه جور همذات پنداری دارم باهات.شاید بخاطر اینکه منم خیلی حرفای نگفته تو دلم دارم و البته هیچ گوش شنوایی ندارم.یه نقاب رو چهره مون هست که زیرش داریم خرد میشیم. خانومی نباید زیاد گریه کنی.گریه زیاد ادمو افسرده میکنه.یه راه دیگه برای ارامش خودت پیدا کن .مثلا بنویس .از غمات و غصه هات.خواسته های دلت .ایده الهات.ببین چقدر راحت میشی.امتحان کن.برات ارامش زیاااااااد ارزو میکنم عزیزم.

  16. 2 کاربر از پست مفید katayoun تشکرکرده اند .

    khaleghezey (چهارشنبه 08 مهر 94), she (چهارشنبه 22 مهر 94)

  17. #30
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    خب از وقتی این تاپیک رو باز کردم چه اتفاقاتی افتاده :

    1. تصمیم گرفتم جدا بشم. ناراحتی های جسمی (قلب، معده، میگرن و ...) تشدید شده بودند.

    2. یه دعوای حسابی کردیم و البته جدی و بدون احساس بودم من (برعکس همیشه) و همسرم پیشنهاد داد که یه ماه بهم فرصت بدیم و اگر موفق نشدیم ارتباط خوبی داشته باشیم، جدا بشیم.

    3. سه هفته خوب پیش رفت. همسرم هم شروع کرد به رفتارهای مثبت کوچیک و امیدوار کننده. بعد از یه مدت طولانی قهر، دوباره رابطه جنسی شروع شد. سه هفته آرامش مثبت و بعد ... تصمیم گرفتیم بریم شهرستان. البته من پیشنهاد دادم.

    4. سه روز شهرستان به این صورت گذشت که همسرم شام و ناهار رو میومد خونه ما و بقیه روز رو با خانواده خودش می گذروند. از من فاصله می گرفت. با خانواده ام حرف نمیزد و روز آخر هم رسمن سر ناهار اومد و با لباس ناهار خورد و رفت خونه خودشون ... خب راستش با شکایت من که باز داری میری و فقط به خاطر ناهار اومده بودی و پیشنهاد مادرم که خب تو هم با شوهرت برو، همسرم ناراحت شد.

    5. همسرم، مادرم رو متهم به دخالت و خاله زنکی در زندگیمون کرد و من رو متهم به اینکه ناهار رو به رخش کشیدم و دوباره دعوا شد. من هم در دعوا همراهی کردم. خیلی ناامید شده بودم. فکر می کردم اوضاع خوب شده ...

    6. من سعی کردم کنترل کنم که بیشتر از این اوضاع خراب نشه و نذاشتم قهر بشه. پیشنهاد دادم پیش مشاور بریم و نهایتاً رفتیم.

    7. همسرم به پدرم زنگ زد و به مادرم توهین کرد. پدرم هم متقابلاً گفته بود که همسرم لیاقت من رو نداشته و قطع کرده بود.

    8. دوباره همسرم سعی کرد قهر کنه ولی من موضوع تلفن رو به روی خودم نیاوردم و وانمود کردم که خبر ندارم.

    9. همچنان پیش مشاور می رفتیم و موضوع اونجا مطرح شد. اما همچنان اوضاع قابل کنترل بود. (با کمک مشاور که پیشنهاد داد اول روی رابطه دو نفری مون تمرکز کنیم و سراغ خانواده ها نریم.)

    10. دلتنگی شدید من برای خانواده ام اوضاع جسمی رو بیشتر بهم ریخت و حتی نمی تونستم چیزی بخورم.

    11. ناچارن همسرم موافقت کرد که تنهایی به شهرستان برم. وقتی برگشتم حالم خیلی بهتر شده بود.

    12. رابطمون بهتر شد. دوباره مثل اون سه هفته قبلی. و تا همین الان هم رو به بهبود بود.

    13. این هفته تعطیلات تاسوعا و عاشورا قرار بود که به شهرستان بریم. خب می تونین پیش بینی کنین : دوباره دعوا شد. همسرم میگه من خونه ی شما نمیام. پدرت به من توهین کرده. تو می تونی خانوادت رو ببینی ولی باید شب ها بیای خونه ی ما. و روز هم با من باشی...

    14. حرف زدم. خواستم حداقل مدت اقامت در شهرستان رو کوتاهتر کنیم. قبول نکرد. چهار شب... گریه کردم. دعوا کردم. و اون مثل همیشه قهر کرد. اون اعصابش رو خورد نمیکنه. کارش رو پیش میبره. من شرایط خوبی ندارم و ناراضی ام از خودم. از این باید با سیاست عمل کنم اما احساسات غلبه دارن.
    ویرایش توسط she : دوشنبه 27 مهر 94 در ساعت 11:32

  18. 2 کاربر از پست مفید she تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 27 مهر 94), گیسو کمند (دوشنبه 27 مهر 94)


 
صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تصمیم به جدایی
    توسط fatemeh banoo در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: چهارشنبه 19 مهر 96, 08:09
  2. تصمیمم نهایی من ... 6 سال تا تصمیم گرفتن طول کشید
    توسط she در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: یکشنبه 10 مرداد 95, 18:31
  3. تصمیم به جدایی دارم ، لطفا راهنمایی بفرمایید
    توسط محمد ch در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: پنجشنبه 06 اسفند 94, 11:29
  4. برای گرفتم تصمیم نهایی برای جدایی دور شدن کوتاه مدت مفید است یا مضر؟
    توسط فرخ رو در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 خرداد 93, 22:39

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:07 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.