بازم نمیدونم چه موقع برای اولین بار این حس رو تجربه کردم ، اما مهم اینه که به عنوان یه تجربه خوب به شما میگم .
حتماً براتون پیش اومده که در مورد کسی یه قضاوت منفی داشتین ، نه ؟
خوب وقتی متوجه شدین که اشتباه کردین ، چه حسی بهتون دست داد؟؟ چه کارکردین؟؟
ناراحت شدین از این که قضاوتتون اشتباه بوده ؟؟
خوب در این صورت چکارکردین ؟
گفتین اشتباه کردین ؟
معذرت خواهی کردین ؟
با حستون چه کارکردیم ؟
نگفتین به طرف که اشتباه کردی ؟
دلتون می خواست قضاوتتون درست بوده باشه ؟
می خواستین ثابت کنین که اشتباه نکردین ؟
اگه قضاوتتون درست بود چه حسی داشتین ؟
از این که اشتباه نکردین و قضاوت بیجا نبوده خوشحال نمی شدین ؟
خوب اینا به نظرم حالتهایه که برای اغلب ما پیش میاد .
اما دوستان من یه حس متفاوت رو تجربه کردم .
باز هم میگم که نمی دونم اولین بار این حس رو کی و در رابطه با چه کسی تجربه کردم . اما خیلی بهش فکر کردم تا درکش کردم .
می دونید ، من وقتی فهمیدم و یا می فهمم که قضاوتم در مورد کسی بیجا بوده و اشتباه کردم ، خیلی خوشحال میشم .
تعجب می کنید ؟
حتماً می گید این دیگه چه حسیه ! مگه آدم از فهمیدن این که اشتباه کرده خوشحال میشه ؟
حق با شماست دوستان ، آدم از فهمیدن این که اشتباه قضاوت کرده نباید خوشحال بشه ، بلکه ناراحتی داره .
برای همینم من از حس خودم تعجب کردم و بهش فکر کردم که چرا ، چرا من خوشحالم . بالاخره هم فکرام نتیجه داد، علتش رو فهمیدم و خوشحالیم چند برابر شد و از اون به بعد این حس رو تقویت کردم .
می دونید چی فهمیدم ؟
دیدم کسی که فکری منفی راجع بهش دارم رو قبول دارم و دلم نمیخواد اونطوری که من برداشت کردم باشه ، اینه که ناراحت بودم از اونچه در اون بود وبه نظر من منفی بود . برای همین وقتی فهمیدم من اشتباه کردم خوشحال شدم ، و خدا رو شکر کردم که اشتباه کردم و اینی که میشناختم اون خصوصیت منفی رو نداره .
بعد با خودم فکر کردم ، میشه کاری کرد که این حس رو همیشه داشت ؟؟
به اینم خیلی فکر کردم ، و دیدم آره میشه ، با داشتن چند نگرش و روند این شدنیه .
می دونم تو هم دوست داری بدونی که چطوری میشه ! ، بهت میگم عزیزم ، همین الآن ، همین جا :
1 - من از اون به بعد تصمیم گرفتم که از این که صفتی منفی در کسی می بینم ناراحت بشم به خاطر اون فرد و حیف بدونم که اون صفت رو داشته باشه .
2– با خودم عهد کردم که هر وقت برداشتی منفی در مورد کسی داشتم همین که فهمیدم اشتباه کردم خدا رو شکر کنم و خوشحال باشم از این که اون اونطوری که من فکر کردم نیست ، حالا هر کی باشه ( و با این حس که اصرار داشته باشم که اشتباه نکردم و دلم بخواد قضاوتم درست بوده باشه مبارزه کنم
3 – قرار گذاشتم که به اون فرد احساسم رو بگم که من اول یه نظر منفی داشتم و دیدم اشتباهه و حالا خوشحالم که اشتباه کردم و شما اون جوری که من تصور می کردم نیستین .
4 - خوش بینی را پیشه کردم و به خودم گفتم هر کسی رو که می بینی آدم خوبیه مگه خلافش ثابت بشه ( اما اینجا دیدم اون وقت باید به همه اعتماد کردو این اشتباهه ، در این رابطه هم فکر کردم و دیدم آره اعتماد خوبه اما در عین احتیاط ، یعنیمثبت فکرکن اما احتیاط رو از دست نده )
5 – و یافتم که همه ما انسان ها فطرتاً دوست داریم همش خوبی و زیبائیها رو ببینیم ، و از دیدن زشتی ها مکدر میشیم و اینه که اگه اشتباهی خوب را زشت دیدیم خوشحال میشیم که اشتباه کردیم ، و انچه ما زشت دیدیم در حقیقت زیباست.با خودم عهد کردم که با فطرتم دوست باشم و گوش به فرمانش بدم.
و دیدم برای این که این ها رو پای بند باشم ، لازمه همه رو دوست بدارم و همه برام عزیز باشند و خیر خواهشون باشم ، بعد فکر کردم چطوری میشه این طور بود ؟ ( این دیگه بحث دیگه ایه و تاپیکی مخصوص به خود می طلبه ، اما بحث قشنگیه چون ماحصلش اینه که راه عاشق عالم بودن را پیدا می کنی ، به قول علامه طباطبایی که میگه عاشقم بر همه عالم که ...... )
و حالا تو بگو ، حق داشتم خوشحال بشم از این که اشتباه کرده بودم یا نه ؟
حالا دیگه عجیب نیست این احساس ، نه ؟
خوب اینم از یه تجربه ی دیگه و احساس حاصل از اون
علاقه مندی ها (Bookmarks)