به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 45
  1. #31
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 16 آذر 93 [ 11:57]
    تاریخ عضویت
    1392-9-18
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    754
    سطح
    14
    Points: 754, Level: 14
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    500 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 13 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام مهسا
    ببین دوست من
    منم یک پسر هستم ولی بی طرف خدمتت می گم
    می دونم شوهرت دوست داری می دونم می خوای باهاش زندگی کنی ولی بدون اگه باهاش هیچ جور کنار نیومدی و اونم نمی خواد باهات کنار بیاد و هر چند مدت دوباره بحث های قبل رو می کشه وصط خوب ممکنه چند چیز باشه:
    - شاید دلیل جدایی می تراشه و می خواد یکجور بکنه که به نظر بیاد مشکل تو بودی
    - شاید هم واقعا فشاری روشه یا شاید خیلی چیزا که به نظر شما ساده برسه اون روش حساس باشه

    برحی چیزایی که می گی من در زندگیم دجار بودم که منجر به جدائی شد
    در آخر بهت توصیه می کنم آروم باش. زندگیت رو زیاد سخت نگیر.
    زیاد غم نداشته باش می دونم و درکت می کنم که غم داری و برات سخته ولی این روزا می گذره و تو نباید خودت رو شکنجه بدی

    آروم باش. من خیلی خوب شرایطط رو می فهمم واسه این می گم آروم باش و صبر داشته باش. هی چی شد نباید به خاطرش داغون شی

    من مردی که خودشو انقد کوچیک کنه و دست روی زن دراز کنه خیلی پست و کوچیک می دونم

    امیدوارم هیچ گاه جدایی نباشه
    ویرایش توسط mojtaba121 : سه شنبه 13 آبان 93 در ساعت 16:31

  2. کاربر روبرو از پست مفید mojtaba121 تشکرکرده است .

    مهسا69 (سه شنبه 13 آبان 93)

  3. #32
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    عزیزم معنی صبوری اینه که زود خسته نشی و با استمرار مهارتهایی که یاد گرفتی رو به کار ببری . عزیزم توی این رابطه بدون مهارت که چندین سال طول کشیده همسرت خیلی اذیت شده . قبول کن که در عرض چند روز نمیشه همه چیز رو درست کرد . اینکه با هر اختلافی موضوع طلاق خواستن شما رو پیش میکشه نشونه اینه که این حرف براش خیلی گرون بوده خیلی بیشتر از اونی که شما تصورش رو بکنی . و این نشونه اینه که اون شما و زندگیتون رو خیلی دوست داره . بازم خیلی بیشتر از اونی که نشون میده . عزیزم بازم شما زوم کردی روی کمک های پدرت و اینکه اونها خیلی کمکتون کردند . نکنه اینها رو به روش بیاری . ولی هیچ وقت نمیگی که اون هم مثل یه پسر مهربون در اختیار پدرمه و دستش رو میگیره و هواش رو داره . اینجا بازم شما بی مهارتی کردی . وقتی تو خونه پدرت احسان داره دست میشه و شمام در تب و تاب کمکی . اصلا نمیتونی تصور کنی که اون هم پدر مادر داره و ممکنه به یاد پدر مادر خودش بیافته . با با مرد هم ادمه ربات نیست که همیشه در خدمت زن و ایل و تبارش باشه . خواهش میکنم اینو درک کن . حالا تو این موضوع خاص شما وقتی دلتنگی ایشون رو دیدید به جای مخالفت باید همدلی میکردی و بسته به شرایطتتون بهش پیشنهاد میدادی که یا روز قبلش برو و پدر مادرت رو بیار اینجا . یا کمی صبر کن تا وقتی غذا اماده شد براشون غذای نذری ببر . ( اگه همسرت رو دوست داری باید خانواده اش برات مهم باشن . غذای نذری برای خانواده اش فرستادی تا حالا ؟ یا فقط دستور برگشتن صادر میکنی ؟ ) واگه هیچ کدوم رو قبول نکرد میگفتی بیخیال . دلتنگی تو از همه چیز توی دنیا برام مهمتره بزن بریم . اینجوری امام حسین هم راضی تره . و به احتمال قوی اینطوری اصلا نمی رفت . طبیعیه شما پدر مادرت رو دوست داری و مراقبی که ناراحت نشن . ولی اون حق نداره حتی دلش براشون تنگ بشه ؟
    ویرایش توسط واحد : سه شنبه 13 آبان 93 در ساعت 19:23

  4. 2 کاربر از پست مفید واحد تشکرکرده اند .

    مهسا69 (سه شنبه 13 آبان 93), بهار.زندگی (یکشنبه 25 آبان 93)

  5. #33
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 28 شهریور 94 [ 10:14]
    تاریخ عضویت
    1393-8-13
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    676
    سطح
    13
    Points: 676, Level: 13
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 24
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 10 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام مهسا جون
    امیدوارم که همیشه خوب باشی.
    بنظر من تو خونه شما جای چند تا مورد خالیه و زندگی شما داره یه روند تکراری را مدام طی میکنه و هدف خاصی ندارید و تنها هدفتون شده گذران وقت تا وقتی که پیر بشید و ....
    باید به زندگیتون تنوع بدین. نمیدونم تحصیلات شما و همسرتون چیه و کدوم شهر زندگی می کنید و از لحاظ وضعیت رفاه شهری و تفریحات سالم تو چه سطحی هستید. ولی خوب میشه یه کارایی کرد. مثلا وقتتون را با فکر کردن به چنین مسائلی بخواید پر کنید ممکنه هیچوقت این مسائل تمومی نداشته باشند. بهتره برای خودتون مشغله ای فراهم کنید. مثلا برین کلاسهای خیاطی و گلسازی و قالیبافی و نقاشی و خیلی هنرهای دیگه. یاد بگیرید برای خودتون سرگرمی درست کنید. شما نشستید تو خونه و منتظرید تا شوهرتون نیم نگاهی به شما داشته باشه. خوب این اشتباهه. اگه هنری داشته باشید و خودتون را باهاش سرگرم کنید نه تنها نیازی نیست منت کسی را بکشید و یا التماس کنید برای باهم خوب بودن، بلکه شوهرتون خودش به سمت شما میاد و از کاراتون لذت میبره و افتخار میکنه. و خیلی محاسن دیگه.
    قسمتی از وقتتون را صرف خوندن کتاب کنید و به معلومات خودتون اضافه کنید و از بیکاری و فکر و خیال بیرون بیایید. با صدای بلند و پر احساس کتاب شعر بخونید تو خونه و فضای خانه را احساسی کنید.
    از ورزش غافل نشید. برید باشگاه و یه رشته ورزشی ثبت نام کنید تا هم دوستان جدید داشته باشید و هم پر نشاط و با انرژی بشید. و یا صبحها تو خونه ورزش کنید تا همسرتون ببینه که شما هم ورزشکارید و هم هنرمند و هم کتاب میخونید. همه اینا تو روحیه همسرتون تاثیر مثبت میذاره و هم اینکه شما را از افکارتون جدا میکنه. بعد از 2 یا 3 ماه که ورزش کردید به شوهرتون با زبون شیرین بگید که از وقتی که ورزش میکنید خیلی سرحال و شاد و ... شدید و ازش بخواید که اونم ورزش کنه. ورزش و نفس نفس زدن کم کم میتونه به ترک عادت بد شوهرتون هم کمک کنه. شما برای ارتبط با همسرتون نباید باهاش رک و جدی صحبت کنید. اولا باید ناز و عشوه خاصی داشته باشید تا شوهرتون دلش نیاد حرف شما را زمین بزنه. و دوما هر کاری را که ازش میخواید چه انجام بده و چه انجام نده باید ازش با نرمی و لطافت زنانه بخواید نه اینکه بهش دستور بدید و اونم لجبازی کنه. و سعی کنید چیزایی را ازش بخواید که بتونه با میل خودش انجام بده و نه از روی اجبار و صرفا به خواست شما انجام بده. سعی کنید کارهایی را که ازش میخواید را خودتون در انجامش مقدم باشید تا تاثیر بهتری داشته باشه.

  6. 2 کاربر از پست مفید شیرین62 تشکرکرده اند .

    مهسا69 (چهارشنبه 14 آبان 93), بهار.زندگی (یکشنبه 25 آبان 93)

  7. #34
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 30 خرداد 94 [ 14:17]
    تاریخ عضویت
    1393-3-08
    محل سکونت
    یزد
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    2,211
    سطح
    28
    Points: 2,211, Level: 28
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    262

    تشکرشده 312 در 141 پست

    Rep Power
    32
    Array
    سلام مهسا خانوم
    حالتون خوبه انشالله؟
    طاعات و عباداتتون قبول باشه.
    دعا واسه ما که یادتون نرفته احیانا!!!!
    خب این چندروز نت نداشتم متاسفانه نتونستم بیام تاپیک بزارم.
    عذر خواهی می کنم.
    یه خرده مثه اینکه باز اوضاع شکراب شده.باز چی کار کردین شما دوتا آخه؟؟؟؟!!!!
    هیچ اشکالی نداره مهساجان.....به نظر من که در کل پیشرفت داشتی...حتی تو جر و بحثاتون هم پیشرفت داشتی.....هیچ متوجه شدی که چقد این بار منطقی رفتار کردی....؟؟؟؟؟
    حداقلش اینه که دیگه گردن همو نگرفتید؟....!!!!!
    نمی تونم شکلک خنده بزارم....خودتون بخندیدید...
    .
    .
    .
    رفتارت این بار عالی بود...عالی...آفرین....همینه...
    مهساجان ممکنه بپرسی چرا این جور شد؟
    باید بگم نتیجه رفتارای نادرست گذشته شما دوتاست....شاید این رفتار نیما نتیجه رفتار پنج شیش ماه پیش باشه..!!!گفتم که این جور اصلاحات نیاز به زمان داره....زمان زیاد....فراز و فرود داره.....رنج باید بکشی...یه رنج شیرین.....
    مهسا جان
    نابرده رنج گنج میسر نمی شود
    می شود؟؟؟؟
    این رنج های الآنتم همینه...درست میشه ان شاالله...
    تنها چیزی که لازمه امیده....امید...
    راستش یه خرده از دست دوستای همدردی ناراحتم...بحث موضوع رو به سمت نآمیدی وچیزای حاشیه ای کشوندن....بعید بود از دوستان.....
    اصن یه برهه از زمان که فقط داشتن رو کلمه امین بحث.می کردند.....مهساجان معلومه خیلی پسرتو دوسش داری.....تبریک می گم بهت خانوم....خیلی کارت درسته....
    قدر خودتو زندگیتو بدون.....همین الآن تو این تالار یه موضوع در جریانه که خانومه با یه بچه هشت ساله میگه نه شوهرمو دوست دارم نه بچمو...و با یه مرد غریبه ارتباط داشته...می گه وقتی شوهرم بهم ابراز علاقه می کنه حالت تهوع می گیرم..!!!!!!
    اینه که میگم کارت درسته...اگه زندگیت خراب بشه خدا هرگز نمی بخشتت...شما دوتا در مقابل بعضیا اصلن مشکلی ندارید...زندگیتون در مقابل جهنم بعضیا گلستونه به خدا...ایشالله اون جهنم دیگران هم گلستون بشه..
    باید دوتاتون شروع کنید کم کم مهسا جان...
    نیما یه خورده سرشکسته شده....از روحیه مردونگیش کم و به روحیه زنونش اضافه شده....این قهر.کردناشم فکر می کنم تا حد زیادی مربوط به همین باشه....
    باید به هم کمک کنید...باید یه کاری کنی بفهمه مردته.....من مردم...می دونی یکی از آرزوهام چیه؟؟؟؟
    اینه که یه روز که نومزدم بغص گلوشو گرفته بیاد سر بزاره رو سینم و تا می تونه گریه کنه و خودشو تخلیه کنه و بغلم کنه...بگه دوسم داره و ببوستم...!!!
    این رفتار به مرد،مردونگی می ده...
    دیگه خودت می دونی......
    دلم می خواد دلش واسم تنگ بشه...
    اگه این همه که به خونه پدر مادر نیما زنگ زدی و طلبکار بودی یه بار به پدرش می گفتی که بهش بگه دلت واسش تنگ شده شک نکن میومد...
    مهسا خانوم....انگار یادت رفته که زنی...پس احساست کجا رفته؟....چند بار سرتو گذاشتی روشونش بهش احساس نیاز کنی...بگی دوست دارم نیما ی عزیزم....بگی نبودی می مردم....چند بار گذاشتی نوازشت کنه؟؟؟
    به نظرم با این رفتارات دیگه چیزی از مردونگی نیما نمی مونه!!!!

    مهساجان اشکالی نداره....از حالا شروع می کنیم....گذشته دیگه گذشته...از حالا...
    ببین اگه می دونی شرایطش هست بزار یکم نازتو بخره...یکم واسش ناز کن....بزار بیاد طرفت....البته اگه می دونی شرایطش هست...چون این کار در همه شرایط جواب نمی ده...من الآن کامل در جریان جزییات نیستم....
    به هر حال یه قانونی هست که قبلا هم گفتم:
    زن ناز می کنه و مرد ناز می خره....
    اما واسه روز های آتی....گفته بودم واست خلاصه کتاب و می زارم....سعی کن رو یه کاغذ بنویسیشون و به نیما هم بدی...بگو یه نفر خواهش کرده اینا رو بخونی...تو تاپیک های بعدی کم کم می زارمشون...
    امین رو ببوس....بغلش کن زیاد...از طرف من ببوسش ...اونم گناه داره طفلکی...خودم همچین شرایطی رو تو بچگیم داشتم...خیلی سخته واسه بچه...خیلی واسه بچه ترس داره...
    فعلا
    ویرایش توسط سعیداطی : چهارشنبه 14 آبان 93 در ساعت 12:44

  8. 3 کاربر از پست مفید سعیداطی تشکرکرده اند .

    واحد (چهارشنبه 14 آبان 93), مهسا69 (پنجشنبه 15 آبان 93), بهار.زندگی (یکشنبه 25 آبان 93)

  9. #35
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 22 آبان 94 [ 21:48]
    تاریخ عضویت
    1393-8-06
    نوشته ها
    606
    امتیاز
    14,528
    سطح
    78
    Points: 14,528, Level: 78
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 322
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    775

    تشکرشده 2,481 در 570 پست

    Rep Power
    166
    Array
    من اصلا دور نمیزنم.هیجان چی!!!؟؟؟؟به نظر من مشکلات هیچ کدوم از ماها هیجان انگیز نیست.خودشون تو اولین تاپیکشون گفته بودن نگران پسرشونن که پرخاشگر شده و دیگه پیگیری نکردن!!!من فکر میکنم همین الان به موازات مسکل خانوادگیشون اون مسر هم نیاز به مراقبت داره؛ساید این بخاطر رشتمه که خودم کار اطفال میکنم.
    عرض هم کردم همین الان هم اوضاع خونشون ایدا ال بشه امین نیتز با وقت و انرژی داره.شما هم یه مقدار ارامشتون حفظ کنید .من تازه اومدم اما بخاطر رشته نازنینم از صبح تا شب یه عالمه بچه میبینم.!!!!

    - - - Updated - - -

    من اصلا دور نمیزنم.هیجان چی!!!؟؟؟؟به نظر من مشکلات هیچ کدوم از ماها هیجان انگیز نیست.خودشون تو اولین تاپیکشون گفته بودن نگران پسرشونن که پرخاشگر شده و دیگه پیگیری نکردن!!!من فکر میکنم همین الان به موازات مسکل خانوادگیشون اون مسر هم نیاز به مراقبت داره؛ساید این بخاطر رشتمه که خودم کار اطفال میکنم.
    عرض هم کردم همین الان هم اوضاع خونشون ایدا ال بشه امین نیتز با وقت و انرژی داره.شما هم یه مقدار ارامشتون حفظ کنید .من تازه اومدم اما بخاطر رشته نازنینم از صبح تا شب یه عالمه بچه میبینم.!!!!ابه هر حال من تا صبح ازل هم اینجا باشم؛روبکردم با مشکلات به روش خودم منم مثل بقیه نظرم میگم شما هم موردی هست خصوصی بگید!شما که خیلی به قوانین اینجا واردید.
    مهسا خانوم گل ببخشید اینجا جواب شیدا جون دادم اما داخلش توضیحتی برای شما هم بود.

  10. 2 کاربر از پست مفید کیت کت تشکرکرده اند .

    مهسا69 (پنجشنبه 15 آبان 93), بهار.زندگی (یکشنبه 25 آبان 93)

  11. #36
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    پنجشنبه 04 دی 93 [ 23:05]
    تاریخ عضویت
    1393-6-22
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    402
    سطح
    8
    Points: 402, Level: 8
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    39

    تشکرشده 12 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام اقا سعید ممنونم هر وقت برام تایپک میذارین انقدرخوشحال میشم وقتی تایپک تون میخونم کلی انرژی مثبت میگیرم روحیه م با حرفاتون میبریدبالا ... ازتون صمیمانه تشکر میکنم بخاطر توجه تون به مشکل من . خیلی دعاتون میکنم امیدوارم بهترین ها در زندگی تون اتفاق بیوفته و موفق باشین همیشه و باید به نامزد تون تبریک بگم که همچین همسر با درایت و فهمیده ی انتخاب کرده .انشالا خوشبخت وشاد باشین
    سعید جان من بعد از روز عاشورا از بابام خواهش کردم که نذری برای خانواده نیما ببره دهات و بابام با توجه به اینکه خیلی از دست نیما دلخور بود که گذاشته بدون بامدلیلی رفته ولی درخواستم قبول کرد و براشون نذر برده بود ولی نیما سرکار بوده با پدر من برخوردی نداشته

    سعید جان من برای اینکه شما و دیگر دوستان بتونین بهتر بهم راه حل بدین سعی میکنم پست هام رو کامل وبا جزییات بنویسم
    میدونین من واقعا دلم برای نیما تنگ شده ولی اصلا توی این چند روز حتی یک مرتبه هم بهم زنگ نزده و مطمنم اگه منم بهش زنگ بزنم جواب تلفن من نمیده این طور رفتاری داره
    نمیدونم چرا مواقعی که خیلی از دست نیما اعصابم خورده دلگیرم ولی نمیتونم دوستش نداشته باشم ازش ناراحت باشم

    خودم نمیدونم که نیما چی توی سرش میگذره و کی میخواد برگرده خونه ؟؟؟

    اقا سعید بنظرمن نیما اگه هم بخواد بیاد فکر کنم شاید روش نشه برگرده خونه بابام اینا چون برای این دو روز نذری نیومد حالا شاید کم رویی میکنه شما چی فکر میکنین برام بنویسین .منتظرم ممنونم از تون
    --------------------------------------------------------------------------
    واحد عزیز از شما هم ممنونم

    از پیشنهاد و راه حلی که بهم دادین استفاده کردم
    وبا توجه به اون برای خانواده نیما نذری دادم بابام براشون برد تا متوجه بشه نیما که خانواده من هیچ مشکلی باهاش ندارن ونخواستم خانواده های دو طرف از هم ناراحت بشن یا دلگیری بوجود بیاد
    چه خوبه که همچین سایتی وجود داره و همچین دوستای در دنیای مجازی که دلسوزانه بهت کمک میکنن تا مشکلی که در مسیر زندگیت اتفاق می افته بتونی حل کنی بازم ممنونم واحد جان

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط شیرین62 نمایش پست ها
    سلام مهسا جون
    امیدوارم که همیشه خوب باشی.
    بنظر من تو خونه شما جای چند تا مورد خالیه و زندگی شما داره یه روند تکراری را مدام طی میکنه و هدف خاصی ندارید و تنها هدفتون شده گذران وقت تا وقتی که پیر بشید و ....
    باید به زندگیتون تنوع بدین. نمیدونم تحصیلات شما و همسرتون چیه و کدوم شهر زندگی می کنید و از لحاظ وضعیت رفاه شهری و تفریحات سالم تو چه سطحی هستید. ولی خوب میشه یه کارایی کرد. مثلا وقتتون را با فکر کردن به چنین مسائلی بخواید پر کنید ممکنه هیچوقت این مسائل تمومی نداشته باشند. بهتره برای خودتون مشغله ای فراهم کنید. مثلا برین کلاسهای خیاطی و گلسازی و قالیبافی و نقاشی و خیلی هنرهای دیگه. یاد بگیرید برای خودتون سرگرمی درست کنید. شما نشستید تو خونه و منتظرید تا شوهرتون نیم نگاهی به شما داشته باشه. خوب این اشتباهه. اگه هنری داشته باشید و خودتون را باهاش سرگرم کنید نه تنها نیازی نیست منت کسی را بکشید و یا التماس کنید برای باهم خوب بودن، بلکه شوهرتون خودش به سمت شما میاد و از کاراتون لذت میبره و افتخار میکنه. و خیلی محاسن دیگه.
    قسمتی از وقتتون را صرف خوندن کتاب کنید و به معلومات خودتون اضافه کنید و از بیکاری و فکر و خیال بیرون بیایید. با صدای بلند و پر احساس کتاب شعر بخونید تو خونه و فضای خانه را احساسی کنید.
    از ورزش غافل نشید. برید باشگاه و یه رشته ورزشی ثبت نام کنید تا هم دوستان جدید داشته باشید و هم پر نشاط و با انرژی بشید. و یا صبحها تو خونه ورزش کنید تا همسرتون ببینه که شما هم ورزشکارید و هم هنرمند و هم کتاب میخونید. همه اینا تو روحیه همسرتون تاثیر مثبت میذاره و هم اینکه شما را از افکارتون جدا میکنه. بعد از 2 یا 3 ماه که ورزش کردید به شوهرتون با زبون شیرین بگید که از وقتی که ورزش میکنید خیلی سرحال و شاد و ... شدید و ازش بخواید که اونم ورزش کنه. ورزش و نفس نفس زدن کم کم میتونه به ترک عادت بد شوهرتون هم کمک کنه. شما برای ارتبط با همسرتون نباید باهاش رک و جدی صحبت کنید. اولا باید ناز و عشوه خاصی داشته باشید تا شوهرتون دلش نیاد حرف شما را زمین بزنه. و دوما هر کاری را که ازش میخواید چه انجام بده و چه انجام نده باید ازش با نرمی و لطافت زنانه بخواید نه اینکه بهش دستور بدید و اونم لجبازی کنه. و سعی کنید چیزایی را ازش بخواید که بتونه با میل خودش انجام بده و نه از روی اجبار و صرفا به خواست شما انجام بده. سعی کنید کارهایی را که ازش میخواید را خودتون در انجامش مقدم باشید تا تاثیر بهتری داشته باشه.

    ممنونم ازشما شیرین جان
    درست میگید زندگی ما داره روند یکنواخت و سردی دنبال میکنه ولی امیدوارم بتونم با کمک شما دوستان و راه حل و پیشنهادتون بتونم تا حدودی به زندگیم کمک کنم
    پاسخ من به سوالات شما در مورد خودم و همسرم:
    شیراز زندگی میکنم
    اتفاقا همسر من عضو هیت کوهنوردی هست و اهل فوتبال هفتگی میره سالن با دوستاش و به ورزش فوق العاده علاقه داره و من اصلا مخالف این موضوع نیستم همیشه تشویقش میکنم
    خودمم از ترم دیگه به امید خدا میرم دانشگاه رشته م کامپیوتره خیلی زیاد هم به کتاب علاقه دارم و اهل کتاب خوندن هستم در کنار بچه داری فرصتی کنم اولین گزینه م کتاب هست


    - - - Updated - - -
    کیت کت عزیز منم با شما هم عقیده هستم بنظرمن هم شیدا عزیز یه کم تند برخورد کردن نحو گفتارشون صحیح نبود ومن هم در تایپک ایشون بهشون گفتم و در این سایت سعی بر این هست که همگی برای حل مشکل ایده و نظرات خودشون در مورد تایپک میدن و حق بیان هم آزاد هست وبنظرم درست نیست کسی رو بخوای توبیخ کنی وبحث کنی بی فایده هست
    و اما
    بله متاسفانه پسرمن هم این وسط داره از نظر روحی صدمه میبینه وقتی شاهد ونظاره گر بحث های من و همسرم هست ومطمنم بی تاثیر نیست خوشحال میشم واستقبال میکنم از پیشنهادهاتون با توجه به رشتتون که در مورد اطفال هست
    وممنونم از توجه و دقت شما در مورد تایپک من
    ویرایش توسط مهسا69 : پنجشنبه 15 آبان 93 در ساعت 03:09

  12. 2 کاربر از پست مفید مهسا69 تشکرکرده اند .

    کیت کت (پنجشنبه 15 آبان 93), بهار.زندگی (یکشنبه 25 آبان 93)

  13. #37
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 22 آبان 94 [ 21:48]
    تاریخ عضویت
    1393-8-06
    نوشته ها
    606
    امتیاز
    14,528
    سطح
    78
    Points: 14,528, Level: 78
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 322
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    775

    تشکرشده 2,481 در 570 پست

    Rep Power
    166
    Array
    سلام
    ممنونم از صحبت هاتون چون راستش از حرف شیدا خانوم رنجیدم.من نمی خوام نگرانتون کنم؛می دونم انداز کافی نگرانی دارید اما یادتون باشه الان دوران شکل گیری شخصیت کوچولوی شماست،با همین فکر صبرتون و تلاشتون برای حل مشکلات بیشتر کنید و از دوستانمون که واقعا خیلیاشون کمکهای خوبی می کنند برای پسر گلتون راهنمایی بگیرید.منم در اولین فرصت مقداری اطلاعات در مورد علایم پرخاسگری و افسردگی کودکان؛علل و درمانش براتون میزارم.البته مشاوره اطفال هم بسیااااار مفیده.
    در پناه خدا باشید
    ویرایش توسط کیت کت : پنجشنبه 15 آبان 93 در ساعت 04:04

  14. 2 کاربر از پست مفید کیت کت تشکرکرده اند .

    مهسا69 (پنجشنبه 15 آبان 93), بهار.زندگی (یکشنبه 25 آبان 93)

  15. #38
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    مهسا جان خیلی خوشحالم که تونستی حلش کنی . عزیزم در مورد مهارتهای همسر داری خیلی مطالعه کن و یاد بگیر درمورد رفتار با نوجوانان هم همینطور . یادت باشه اقایون بیشتر محبتشون رو در عمل نشون میدن . شاید به دلیل غرورشون محبت کلامی براشون سخته یا بلد نیستند . پس محبت کلامی از طرف تو هم زیاد کارساز نیست گرچه لازمه ولی کافی نیست . باید محبتت رو با عمل هم نشون بدی . از خانواده همسرت غافل نشو . مردها از اینکه نزد خانواده شون سر بلند بشن و غرورشون حفظ بشه لذت میبرند . اگه خانواده شون به این نتیجه برسند که اون ازدواج خیلی خوبی کرده و همسرش یک خانم واقعیه لذت میبرن . نه تنها به این خاطر که بهشون علاقه داره بلکه بیشتر به این خاطر که به شما علاقه داره . و دوست داره در نظر همه بخصوص خانواده اش عزیز باشید . ولی اغلب راهش رو بلد نیستند . مثلا عروسی شکایت میکنه از اینکه همسرم مجبورم میکنه تو خونه مادرش کار کنم و ظرف بشورم و... و ناراحت بود از اینکه اونقدر مادرش رو دوست داره که میخواد کلفتیش رو بکنم ! اگه دوستم داشت اینکار رو نمیکرد . ولی این کار همسر این خانم به خاطر اینه که میخواد همسرش رو تو دل مادرش جا کنه و اونو یه عروس ایده ال معرفی کنه . به خاطر اینه که همسرش رو دوست داره و میخواد در نظر همه بهترین باشه . حالا اگه این عروس خانم خودش قبل از همسرش دست به کار بشه و با راهایی که خودش پیدا میکنه خودش رو تو دل مادر شوهر جا کنه و محبتش رو به دست بیاره . دیگه خیال همسرش راحته و نیازی به مداخله احساس نمیکنه . نگران پسرت نباش اگه رابطه شما خوب باشه اون هم تحت تاثیر جو ارام و عاشقانه خونه قرار میگیره . و انرژی مثبت خود به خود در خونه جاری میشه و پسرت هم احساس ارامش میکنه .

  16. کاربر روبرو از پست مفید واحد تشکرکرده است .

    مهسا69 (پنجشنبه 15 آبان 93)

  17. #39
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    پنجشنبه 04 دی 93 [ 23:05]
    تاریخ عضویت
    1393-6-22
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    402
    سطح
    8
    Points: 402, Level: 8
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    39

    تشکرشده 12 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط واحد نمایش پست ها
    مهسا جان خیلی خوشحالم که تونستی حلش کنی . عزیزم در مورد مهارتهای همسر داری خیلی مطالعه کن و یاد بگیر درمورد رفتار با نوجوانان هم همینطور . یادت باشه اقایون بیشتر محبتشون رو در عمل نشون میدن . شاید به دلیل غرورشون محبت کلامی براشون سخته یا بلد نیستند . پس محبت کلامی از طرف تو هم زیاد کارساز نیست گرچه لازمه ولی کافی نیست . باید محبتت رو با عمل هم نشون بدی . از خانواده همسرت غافل نشو . مردها از اینکه نزد خانواده شون سر بلند بشن و غرورشون حفظ بشه لذت میبرند . اگه خانواده شون به این نتیجه برسند که اون ازدواج خیلی خوبی کرده و همسرش یک خانم واقعیه لذت میبرن . نه تنها به این خاطر که بهشون علاقه داره بلکه بیشتر به این خاطر که به شما علاقه داره . و دوست داره در نظر همه بخصوص خانواده اش عزیز باشید . ولی اغلب راهش رو بلد نیستند . مثلا عروسی شکایت میکنه از اینکه همسرم مجبورم میکنه تو خونه مادرش کار کنم و ظرف بشورم و... و ناراحت بود از اینکه اونقدر مادرش رو دوست داره که میخواد کلفتیش رو بکنم ! اگه دوستم داشت اینکار رو نمیکرد . ولی این کار همسر این خانم به خاطر اینه که میخواد همسرش رو تو دل مادرش جا کنه و اونو یه عروس ایده ال معرفی کنه . به خاطر اینه که همسرش رو دوست داره و میخواد در نظر همه بهترین باشه . حالا اگه این عروس خانم خودش قبل از همسرش دست به کار بشه و با راهایی که خودش پیدا میکنه خودش رو تو دل مادر شوهر جا کنه و محبتش رو به دست بیاره . دیگه خیال همسرش راحته و نیازی به مداخله احساس نمیکنه . نگران پسرت نباش اگه رابطه شما خوب باشه اون هم تحت تاثیر جو ارام و عاشقانه خونه قرار میگیره . و انرژی مثبت خود به خود در خونه جاری میشه و پسرت هم احساس ارامش میکنه .

    واحد جان ممنونم که بازم سرزدی به تایپک من
    من به پیشنهاد شما فکر کردم و از بابام خواستم برای خانواده نیما نذری ببره و اینکارو انجام داد ولی هنوز نیما به خانه بابای من برنگشته درست میگید که اگه من کاری انجام بذم در جمع شخصیت همسرم میبرم بالا و من تمام تلاشم میکنم ولی نیما چی بنطرتون اون که هنوز نه تماسی گرفته ونه تماس من جواب میده نه برگشته خونه بابای من
    پس من چی منم جلوی خانواده م خیلی خجالت زده هستم از نظرمن نیما هم باید به این فکر کنه که منم با این رفتارهاش و قهرش در برابر خانواده م سرم پایینه

  18. #40
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 30 خرداد 94 [ 14:17]
    تاریخ عضویت
    1393-3-08
    محل سکونت
    یزد
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    2,211
    سطح
    28
    Points: 2,211, Level: 28
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    262

    تشکرشده 312 در 141 پست

    Rep Power
    32
    Array
    سلام مهسا جان
    حالتون خوبه؟
    امین کوچولو چه طوره؟
    نیماهم که هنوز برنگشته
    اشکال نداره .بر می گرده.خیالت تخت.اونم معلومه یخده خجالتیه مثه من.و ایضا خیلی هم دوست داره....قبلن هم گفتم...به نظر من این رفتار های الآنش نتیجه جر و بحث بی فایده قبلیتون بوده....
    می تونیم الآن بگیم که نیما رفته تو غار!!!!
    جریان غار رو می دونی؟خب میگم برات...
    قبلنا ....یعنی خیلی قبلنا....اجداد ما ...مرداشون....موقعی که طاقتشون طاق می شده...اعصابشون خرد می شده تنهایی می رفتن توی یه غاری ...یه جای خلوتی...یه آتیش روشن می کردند...بهش خیره می شدند....در مورد مشکلاتشون یه مدت فکر می کردند...بعد میومدند بیرون...دیگه اعصابشون راحت می شده...
    در این زمان زن ها هر گز مزاحم مرداشون نمی شدند چون واکنش خیلی بدی از مردا می دیدند..
    فکر کنم الآنم نیما رفته تو غار...به خاطر اتفاقات این چند روزه....
    اما بعضی وقتا میشه که مردا زیادی می رن تو غار.....در چنینی حالتی باید بدونیم که دیگه واقعا بهشون فشار اومده!
    مهساجان فکر کنم واقعا به نیما فشار اومده متاسفانه....البته فقط یه حدثه...
    ببین مهسای عزیز کم کم دارم مطمءن میشم که مهارت ها رو بلد نیستید هیچ کدومتون..نه تو نه نیمات...دل هر دوتون واسه هم تنگ شده....دوسش داری...اونم دوست داره...ولی این ها کافی نیست....
    درسته که مردا بیشتر عشقشون رو عملی نشون می دن ولی این فقط کافی نیست...نیما باید یاد بگیره که روش های دیگه ابراز محبت رو هم یاد بگیره...
    تو هم باید یاد بگیری دیگه نگی خونه بابام...فکر کن اگه الآن خونه بابات نبودید نصف مشکلاتون حل بود...نباید به رخش بکشی این موضوع رو هی...
    شما هر ده تا کلمه به بار هی می گی بابام... این درست نیست به خدا....
    مهسا جان باید به نیمات تکیه کنی....تکیه...می فهمی یعنی چی؟یعنی اینکه این بار که نیما اومد خونه دور و برتون خلوت شد بری بغلش کنی سرتو بزاری رو سینش بگی نامرد کجا بودی لین چند روز؟نمی گی این زنت چی کار می کنه تنهایی؟دلم واست یه ذره شده بود نیما؟
    الآن شاید فکر کنی پیش خودت بگی چی میگه این...ما رو چه به این حرفا....ممکنه خجالت بکشی...بگی شخصیتم کوچیک میشه...
    ولی به قرآن این طور نیست...زن و شوهر نزدیک ترین افراد به هم هستند از نیما خجالت بکشی دیگه خیلی فاجعه هست....می دونستی هر چی به نیما احساس نیاز کنی اون بیشتر دوست داره؟
    می.گم احسلس نیاز نه اینکه بری شخصیتت رو خرد کنی جلوش ولی اشکالی هم نداره یه بار تو بغلش گریه کنی ....به قرآن اشکالی نداره!!!!
    مرد ابهت می خواد...غرورو می خواد...
    اگه این بار که اومد این کار و واسش کردی و بار دیگه هم گذاشت رفت بیا تف بنداز تو صورت من..
    نیما اگه بدونه بهش نیاز داری عمرا تنهات نمی زاره....عمرا یه هفته تنهایی ولت کنه...
    مردونگی نیما رو ازش گرفتی....شخصیت زنونه پیدا کرده....یه هفته قهر کرده اصلن خبری ازش نیست...این رفتار مال زناست نه مردا...!
    من که این طوری فکر می کنم..نمی دونم والا...
    .
    .
    .
    .
    به خدا من وضع خودمم خیلی تعریفی نداره...منم تو زندگیم مشکل دارم...اصلن دل و دماغ ندارم....ولی حیفم میاد زندگی شما سه تا خراب شه...
    مهساجان اگه می بینی نیما خجالتیه باید خودت شروع کنی....اون شروع نمی کنه....عشق بازی رو تو شروع کن...به خدا چیزی از شخصیتت کم نمی شه...قول می دم...البته محبت الکی هم تابلو میشه هم باعث دلزدگی میشه...یه خرده بیشتر عشقت رو نشون بده...
    کتابه رو بخون به نیما هم بده بخونه...ما هم اصلیتمون شیرازیه..
    خلاصشو می زارم....
    یکم محبت و عشق از جانب تو
    یکم محبت و عشق از جانب نیما
    در کنار یاد گرفتن مهارت ارتباطی
    .
    .
    رمز موفقیت زندگیتونه
    یا علی

    - - - Updated - - -

    سلام مهسا جان
    حالتون خوبه؟
    امین کوچولو چه طوره؟
    نیماهم که هنوز برنگشته
    اشکال نداره .بر می گرده.خیالت تخت.اونم معلومه یخده خجالتیه مثه من.و ایضا خیلی هم دوست داره....قبلن هم گفتم...به نظر من این رفتار های الآنش نتیجه جر و بحث بی فایده قبلیتون بوده....
    می تونیم الآن بگیم که نیما رفته تو غار!!!!
    جریان غار رو می دونی؟خب میگم برات...
    قبلنا ....یعنی خیلی قبلنا....اجداد ما ...مرداشون....موقعی که طاقتشون طاق می شده...اعصابشون خرد می شده تنهایی می رفتن توی یه غاری ...یه جای خلوتی...یه آتیش روشن می کردند...بهش خیره می شدند....در مورد مشکلاتشون یه مدت فکر می کردند...بعد میومدند بیرون...دیگه اعصابشون راحت می شده...
    در این زمان زن ها هر گز مزاحم مرداشون نمی شدند چون واکنش خیلی بدی از مردا می دیدند..
    فکر کنم الآنم نیما رفته تو غار...به خاطر اتفاقات این چند روزه....
    اما بعضی وقتا میشه که مردا زیادی می رن تو غار.....در چنینی حالتی باید بدونیم که دیگه واقعا بهشون فشار اومده!
    مهساجان فکر کنم واقعا به نیما فشار اومده متاسفانه....البته فقط یه حدثه...
    ببین مهسای عزیز کم کم دارم مطمءن میشم که مهارت ها رو بلد نیستید هیچ کدومتون..نه تو نه نیمات...دل هر دوتون واسه هم تنگ شده....دوسش داری...اونم دوست داره...ولی این ها کافی نیست....
    درسته که مردا بیشتر عشقشون رو عملی نشون می دن ولی این فقط کافی نیست...نیما باید یاد بگیره که روش های دیگه ابراز محبت رو هم یاد بگیره...
    تو هم باید یاد بگیری دیگه نگی خونه بابام...فکر کن اگه الآن خونه بابات نبودید نصف مشکلاتون حل بود...نباید به رخش بکشی این موضوع رو هی...
    شما هر ده تا کلمه به بار هی می گی بابام... این درست نیست به خدا....
    مهسا جان باید به نیمات تکیه کنی....تکیه...می فهمی یعنی چی؟یعنی اینکه این بار که نیما اومد خونه دور و برتون خلوت شد بری بغلش کنی سرتو بزاری رو سینش بگی نامرد کجا بودی لین چند روز؟نمی گی این زنت چی کار می کنه تنهایی؟دلم واست یه ذره شده بود نیما؟
    الآن شاید فکر کنی پیش خودت بگی چی میگه این...ما رو چه به این حرفا....ممکنه خجالت بکشی...بگی شخصیتم کوچیک میشه...
    ولی به قرآن این طور نیست...زن و شوهر نزدیک ترین افراد به هم هستند از نیما خجالت بکشی دیگه خیلی فاجعه هست....می دونستی هر چی به نیما احساس نیاز کنی اون بیشتر دوست داره؟
    می.گم احسلس نیاز نه اینکه بری شخصیتت رو خرد کنی جلوش ولی اشکالی هم نداره یه بار تو بغلش گریه کنی ....به قرآن اشکالی نداره!!!!
    مرد ابهت می خواد...غرورو می خواد...
    اگه این بار که اومد این کار و واسش کردی و بار دیگه هم گذاشت رفت بیا تف بنداز تو صورت من..
    نیما اگه بدونه بهش نیاز داری عمرا تنهات نمی زاره....عمرا یه هفته تنهایی ولت کنه...
    مردونگی نیما رو ازش گرفتی....شخصیت زنونه پیدا کرده....یه هفته قهر کرده اصلن خبری ازش نیست...این رفتار مال زناست نه مردا...!
    من که این طوری فکر می کنم..نمی دونم والا...
    .
    .
    .
    .
    به خدا من وضع خودمم خیلی تعریفی نداره...منم تو زندگیم مشکل دارم...اصلن دل و دماغ ندارم....ولی حیفم میاد زندگی شما سه تا خراب شه...
    مهساجان اگه می بینی نیما خجالتیه باید خودت شروع کنی....اون شروع نمی کنه....عشق بازی رو تو شروع کن...به خدا چیزی از شخصیتت کم نمی شه...قول می دم...البته محبت الکی هم تابلو میشه هم باعث دلزدگی میشه...یه خرده بیشتر عشقت رو نشون بده...
    کتابه رو بخون به نیما هم بده بخونه...ما هم اصلیتمون شیرازیه..
    خلاصشو می زارم....
    یکم محبت و عشق از جانب تو
    یکم محبت و عشق از جانب نیما
    در کنار یاد گرفتن مهارت ارتباطی
    .
    .
    رمز موفقیت زندگیتونه
    یا علی

  19. 2 کاربر از پست مفید سعیداطی تشکرکرده اند .

    parsa1400 (جمعه 16 آبان 93), مهسا69 (جمعه 16 آبان 93)


 
صفحه 4 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. این نگاه ها چه معنایی دارد؟؟؟
    توسط neda94 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 49
    آخرين نوشته: سه شنبه 22 بهمن 92, 02:47
  2. با این همه تنهایی چیکار کنم؟؟؟
    توسط raahaa در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: سه شنبه 12 دی 91, 21:03
  3. آشنایی برای ازدواج؟؟؟
    توسط تنها*** در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: پنجشنبه 28 مرداد 89, 10:27
  4. +جدایی پدر و مادر ..... تكليف من چيه؟؟؟
    توسط roz_zard در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 20
    آخرين نوشته: جمعه 13 شهریور 88, 14:24
  5. * جدایی پدر و مادر ..... تكليف من چيه؟؟؟
    توسط roz_zard در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: یکشنبه 25 مرداد 88, 06:54

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:14 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.