با سلام و احترام
همیشه درنحوه ارتباطات و تعاملات با اطرافیان یک سری روشها و مهارتهای عمومی ثابت و شناخته شده وجود دارد. که شما می توانید با دقت این مقالات را مطالعه و به کارگیر کنید.(این مطلب که گفتم بسیار مهم هست و باید بسیار تمرین کنید این هم لینکش:
مهارتهای ارتباطی و لینکهایش)
اما
اضافه بر مطالبی که مقالاتش را معرفی کردم و بسیار مهم هست. نیاز هست در مورد مشکل خاص شما با پدرتون، شناختی به دست آورید. چون ما بر اساس میزان شناختی که نسبت به موضوعات پیدا می کنیم انتظارات و عملکرد خود را تنظیم می کنیم.
پس ابتدا باید یک شناخت هایی از پدرتون به دست آورید که ماورای این رفتار قابل مشاهده ایشون هست.
همچنین باید شناختی از خودتون و شخصیت خودتون به دست بیاورید. چون ارتباط بر اساس تعامل دو طرف هست.
هم باید طرف پدری را دقیق بشناسید و هم طرف خودتون را.
اما شناخت طرف پدری:
به نظر می رسد سن پدرتان باید بالای 50 و 60 سال باشد.
پس ایشون را درگروه سالمندان باید دید. پس یک قوانین کلی حاکم بر سالمندان بر او هم جاری هست. بعضی آنها عبارتند از:
1 - احساس زائد بودن و بی خاصیت بودن
2 – احساس موی دماغ دیگران شدن
3 – احساس ناتوانی
4 – احساس تنهایی
5 – احساس جامدشدن خصوصیات شخصیتی اشان
6 – احساس غیر قابل تغییر بودن
7 –احساس ناامیدی
8 – احساس خستگی و بی انرژی بودن
9 – نیاز به دوست داشته شدن
10 – نیاز به توجه و تعریف
11 – نیاز به طرف مشورت قرار گرفتن و نظر خواهی
و .....
جالب اینست که افراد مسن ممکن است تمام این خصوصیات یا بخش عمده اینها را به صورت وارونه نشان دهند.
مثلا نشان دهند که نیازی به کسی ندارند، نشان دهند که با قدرت و قوت هستند و ..
لذا روش برخورد با افراد بازنشسته و با سن بالا، ظرافت های خاص خودش را دارد.
بایدر
وشی که شما باید در ارتباط با پدرتان اتخاذ کنید متضمن و متوجه به بندهای بالا می باشد.
نباید این حسهای منفی که در این افراد هست( حسهایی که ممکن است خودشان اقرار کنند یا به عکس انکار کنند)، به وسیله رفتار فرزندان یا همسر یا دیگران تشدید شود لذا باید نوعی عمل کرد که تصور کنند هنوز هم قدرت خانواده هستند. و این دیگران هستند که به آنها نیاز دارند. رعایت آنها را می کنند. و بر طبق خواست او عمل می کنند.
باید احساس تنهایی اشان را با همه وجود حس کرد. وقتی آنها یک گفتمان بی معنا را شروع می کنند شما دنبال یک
معنا و بحث علمی یا اخباری یا می گردید. ولی برای او خود این گفتگو جدا از محتوایش وسیله ای برای ارتباط هست. وسیله ای برای نشان دادن ارزشمندی خود هست.
به این مثال توجه کنید.
اگر پزشک بگوید ، پدر شما نیاز دارد به جای یک لیوان آب 5 لیوان آب اکنون بخورد و اگر نخورد حتما به او آسیب رسیده یا فوت می کند.
حالا شما در مورد 5 لیوان آب که پشت سر هم به پدرتان می دهید چه حسی دارید؟
آیا با خود می گویید چه کار عبثی؟ آدم با یک لیوان آب هم سیراب می شود؟!
یا نه ! از اینکه با دادن 5 لیوان آب جان پدر را نجات می دهید خوشحال می شوید و با ذوق این کار را انجام می دهید؟
درواقع مسائل روانی سالمندان هم همین گونه هست.
ذکر خاطرات تکراری
ذکر حرفهای قدیمی یا بی خاصیت
ذکر خرافات به اسم اندرز
توقعات گاها حتی مسخره
و ....
همه اینها برای شما بی خاصیت هست. لیکن حیات روانی پدر یا یک فرد بازنشسته به همین هاست.
اگر متوجه شود فرزندان توجهی به این مسائل ندارند و او را و فکرش را قبول ندارند. مرگ روانی پیدا می کند.
اما
قبل از مرگ روانی ، دچار تنشج فکری می شود. گیر می دهد، عصبی می شود، قهر می کند. مانند بیماری که قبل از مرگ حالش خراب می شود و همه ارگانهای حیاتی بدنش دچار مشکل می شود.
چنین پیرانی بهانه گیر شده و رفتارها مناسب نخواهند داشت. و خودشان هم علت را نمی دانند.
این وظیفه فرزندان هست که شاکله روانی یک سالمند را تشخیص دهند.
نباید با یک سالمند یک ارتباط پایاپا برقرار کرد.
او کسی هست که مهمترین سالهای و بیشترین سالهای زندگیش را در نقش دهندگی از دست داده است.و اکنون فصل گیرندگی اوست.
البته تبصره هایی هم دارد. مثلا همسران اینها هم خود سالمند هستند. و چنین توقعی از همسرانشان نیست.
لیکن فرزندان نباید حسابگر شوند که چرا فقط ما باید مراعات پدر پیر را بکنیم.
بلکه
باید بدانند فصلی که در آن قرار گرفته اند تتمه و پایان عمر فردی هست که
در قدرتمندی همه سعی اش را کرده است و اکنون انگیزه و توان لازم برای تغییر
رفتار را ندارد.
از طرف دیگر شما باید در بعضی رفتارهای خود تجدید نظر کنید.
خواست ها، آرزوها، لذتها و تمایلاتت گاهی ممکن است با پدرت در تضاد قرار گیرد.
باید تحمل و سعه صدرت را تقویت کنید
باید صبوری خود را تقویت کنید
باید خوشبینی خود را تقویت و بدبینی خود را تضعیف کنید.
باید امید خود را تقویت کنید
و به طور کلی تمام ضعفها و مشخصه هایی که من برای سالمندان به عنوان نقطه ضعف مطرح کردم ، شما در خود باید عکس آن را تقویت کنید.
در واقع در مولفه های روانی در ارتباط با سالمندان، باید فرزندان دهنده عمومی و سالمند گیرنده عمومی باشد.
همانطور که وقتی فرزندی به دنیا می آید و نوراد هست. والدین دهنده عمومی و نوزاد گیرنده عمومی هست. البته به مرور که کودک بزرگ می شود علاوه بر گیرندگی دهندگی پیدا می کند.
در حالیکه در ارتباط با سالمند، به مرور گیرندگی سالمند افزایش می یابد. و دهندگی او کاهش می یابد.
منظور دهندگی یعنی مراعات کردن طرف مقابل به او لطف کردن با او هم حسی کردن
و منظور از گیرندگی، یعنی توجه گرفتن، یعنی همراهی و مراعات گرفتن.
خلاصه
پدر شما نیاز به گرفتن همراهی و هم حسی دارد و باید شما پرتحمل واقع شوید. این پرتحملی یک نوع کار سخت ولی لازم هست.
همانطور که اگرپدرتان خدایی نکرده در بستر بیفتد و ارگانهای حیاتی اش کار نکنند
شما باید او را نگهداری و مداو کنید.(چون این جسمی هست همه متوجه می شوند)،
همین طور هم وقتی از نظر روانی فرد در بستر می افتد نیاز به نگهداری و
مراقبت دارد. فرقش اینست که وقتی از نظر روانی سالمند در بستر می افتد
اینطور نیست که دراز بکشد. بلکه مثل بقیه راه می رود و فعالیت می کند. اما
غر می زند، گیر می دهد، لج می کند، حرف زیاد می زند، پرتوقع می شود. می رنجد، قهر می کندو بسیاری موارد دیگر.
همانطور که بعضی سالمندان بدون در بستر افتادن فوت می کنند. یعنی تا آخرین لحظه عمر سرپا هستند و بیمار نمی شوند از نظر روانی هم بعضی سالمندان تا هنگام
مرگ دچار لغزش های روانی و بچه بازی نمی شوند. این تفاوت هم شخصیتی هست و هم تربیتی و هم به فاکتورهای دیگر ربط دارد که جای بحثش اینجا نیست.
نتیجه گیری :
باید پذیرش شما بالا رود.
پدرتان به خاطر سن و از آن مهمتر نوع شخصیت و گذشته اش، منش خاصی دارد که ممکن است شما نپسندید، لیکن روشهای هم حسی و همراهی و مدارا هم به او آرامش می دهد و هم از آن مهمتر شما را به آرامش می رساند. شاید از نظر فیزیکی و خواسته هایتان به سختی بیفتید اما به مرور احساس نشاط و آرامش می کنید.
قبلا مثل کسی که به تله افتاده و مجبور بوده بسوزد و بسازد عمل کردید.
ولی از این به بعد برنامه می ریزد. این برنامه اگر چه سخت هست اما هدفمند هست وانتخاب و اختیار با شماست. و این آزادی عمل و انتخاب این سختی در ارتباط با پدرتان به شما قوت و اعتماد به نفس می دهد.
علاقه مندی ها (Bookmarks)