به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 27
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 مرداد 95 [ 14:02]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    33
    امتیاز
    1,813
    سطح
    25
    Points: 1,813, Level: 25
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 46 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array
    واقعا ممنون از جواباتون... همین چد ساعت پیش ی دعوای وحشتناک گرفتیم.. با اینکه دیروز بیرون رفتیمو منو جلوی بقیه تحقیر کردو ابرومو برد بالششو برداشت اومد تو سالن خابید..منم با خودم گفتم این که طرف من نمیادپس خودم برم سمتشو بیخیال شم..چون امروز عروسی فامیلمونه و همه خونواده و فامیلام دارن میرنو منم کلی حسرت داشتم دوسداشتم این قهر تموم شه و لااقل یکم بم محبت کنه که یادم بره .....منم بالشمو برداشتم اومدم پیشش گفتم چیزی نمیخای بگی.. های چی کردم که بام حرف بزنه داد میزنه میگه چون نزاشتم بری پیش خونواده اشغال گوهت برام قیافه میگیری..منم گفتم من که اصن حرفی ازون نزدم..من دلم ازین پر بود ک دیروز پیش دوتا غریبه تحقیرم کردی...گفت گوه میخوری خفه شو ازین حرفا...گفتم اینا همسایه توننو مثه اون بار که بابات با خاهرت سره یه کولر ماشین دعوا راه انداخت پشت سرش حرف زدن پشت سره مام حرف میزنن( اخه چند روز پیش باباش پیش همین زن دوستش سره کولر روشن کردن تو ماشین با خاهرش کلی داد زدو منم به شوهرم گفتمو اینم گفت وای چه زشت شد. من گفتم فدای سر بابا.بیچاره خسته بود یچی گفت ربطی به اونا نداره) تا اینو گفتم گفت تو گوی بابامو میخوری درموردش حرف میزنی .تو اندازه موی گندیده بابامم واسم ارزش نداری...دوباره اشکای لعنتیم شروع شدند از ساعت 1 تا همین 5 داشتم گریه میکردمو خودمو میزدم..پاهام اینقدر درد میکنه که نگو..نکنه دیوونه شدم...از فشار زیاد سرم و دستام میلرزنو شروعمیکنم به زدن پاهام...خیلی حالم بده..بچه ها من همه اینکارارو کردم...تا میریم خونه بابام اینا های از مادرشوهرو پدرشوهرم خوب میگم..خودم چند بار گفتم بریم خونه بابات اینا دلم واس دستپخت مامانت تنگ شده.... شوهره من مریضه...روانی ه. منم روانی شدم..از خودم میترسم..اگه ترس خدا نبود کی کار دستت خودم داده بودم

  2. #12
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    102
    Array
    خانم محترم مشکل شما از این جا بدتر شده شوهر شما فکر کرده غریب دستش افتاده راحت میتونه غریب کشی کنه..

    چرا این قدر راحت گذاشتید این قدر شما رو تحقیر کنه و این قدر گستاخ بشه.. واقعا ناراحت شدم...واسه همینه ملت دخترشونو به هر کی از راه میرسه نمیدند..

    به نظر من اسباب و وسایلتون رو جمع کنید طوری برید خونه ی پدرتون به حالت قهر طوری برید که بی احترامی به پدرو مادرتون نشه اگه شوهرتون این قدر بی تربیت نبود میگفتم زنگ بزنید پدرتون بیاد دنبالتون ولی این طوری میترسم بی ادبی کنه و اونا رو ناراحت کنه و فردا روزی اشتی کردید شاید که نه حتما اونا هیچ وقت رفتار زشت شوهرتون رو فراموش نمی کنند و بیش تر غصه می خورند..

    به هر حال به حالت قهر برید و خونوادتون رو در جریان بزارید شما که به کس و کار نیستید خانم محترم..شوهر شما ببخشید خیلی پر رو شده..باید به بفهمه دنیا دست کی هست..مگه شما مهریتون کمه..مگه مملکت قانون نداره..یا ایشون به خودش میاد و شما رو میاد میبره این بار با عزت و احترام..به هر حال خیلی از اختلاف های زن و شوهر ها توی دو سه سال اول زندگی هست..

    یا ایشون به خودش میاد یا لااقل دیگه شما به مرز خودکشی و وجنون نمی رسید که..از خونوادتون پنهون نکنید..ولی لازم نیست همه ی گستاخی های ایشون رو هم به خونوادتون بگید (بی احترامی هایی که به اونا کرده و.. )

    انشاله مشکلتون حل شه.

  3. 2 کاربر از پست مفید فدایی یار تشکرکرده اند .

    maedeh120 (یکشنبه 19 مرداد 93), ساحل75 (یکشنبه 19 مرداد 93)

  4. #13
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    امروز [ 01:57]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,573
    امتیاز
    45,095
    سطح
    100
    Points: 45,095, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 94.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,997

    تشکرشده 6,488 در 1,468 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    0
    Array
    فدای یارگرامی لطفامراقب باشیدکه این پیشنهادشما چه عواقبی داره.ازروی احساسات پست ندید.ایشون خودشون الان دارن احساسی تصمیم میگیرن
    ایشون خودشون هم مهارتی درارتباط باهمسرشون ندارن
    ماهک جان غصه نخور.بایدهمه چی رودرست کنی.منم پیش اومده که اینجورمراسم هارونرفتم.مواظب باش تصمیم عجولانه ای نگیری
    بایدتلاش کنی واسه ازاین به بعدزندگیت
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  5. کاربر روبرو از پست مفید paiize تشکرکرده است .

    zendegiye movafagh (یکشنبه 19 مرداد 93)

  6. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 مرداد 93 [ 18:17]
    تاریخ عضویت
    1393-5-17
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    16
    سطح
    1
    Points: 16, Level: 1
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 8 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خدا انسانها رو در سختی آفریده و چقدر خوبه که تا الان تونستی تحمل کنی و قابل تحسینه البته باید بدونی وقتی زیاد فرش زیر پای همسرت نشو تعادل در رابطه تو میگی کلی فحش داده و کلی تحقیر کرده بعد خودش قهر کرده و تو رفتی آشتی فکر نمیکنی زیاده روی کردی و تا هر زنی باید کمی عزت نفس داشته باشه نه اینکه افراط باشه نه ولی تا حدودی زن باید شان خودشو حفظ کنه اگر خودش قهر کرده بزار خودش بیاد اصلا به روی خودت نیار قهری ولی منت کشی هم نه مثلا حتی ازش ناراحت هم هستی حرفهای روزمره رو بزن مثلا این و بزار اونور تلوزیون و کم کن و ... نزار به سکوت بگذره که اشتی کردن سخت شه از طرفی هم ناز زیادی هم نکش که اون فکر میکنه تو هر چی بهت بگن مهم نیست واست پس به رفتارش ادامه میده .. خونه ات رو و رختخوابت رو هیچ وقت ترک نکن اگه اون رفت تو پذیرایی تو سر جات بخواب خودش برمیگرده ولی تو هیچ وقت این کار رو نکن این کار برگ برنده است که اگه زیاد ازش استفاده کنی یک برگ بی ارزش دیگه بیشتر نیست .....
    هیچ وقت جلوی همسرت گریه نکن که این نشون دهنده ضعف تو در اموره فکر کن تو میتونی ادمی رو تحمل کنی که همش در حال گریه کردنه زن شاد خیلی جذاب تر از یک زن افسرده و غمگین مثل توئه ....
    بعضی وقتها خوبه ادم خودشو بزنه به بیخیالی ... بزار اینقدر فحش بده خودش خسته میشه از تو چیزی کم نمیشه بلکه مشکلات و سختی زندگی از تو زنی پخته تر و صبور تر میسازه البته بگم این صبوری تو در مقابل همسرت از چشم خدا دور نمیمونه و به تو نعمتهای دیگه ای میده مثل فرزند صالح یا خیلی چیزهای دیگه .... اصلا با همسرت دهن به دهن نشو که باعث شکستن حرمت ها میشه مطمئنا اون ددر خلوت تو از ادب و فرهنگ بالای تو خجالت میکشه گرچه شاید اصلا به روت نمیاره به نظر من برخورد خوب در مقابل یک رفتار بد خیلی جواب میده در صورتی که این کار و احترام متعادل باشه و به منت کشی و ناز کشیدن و بها دادن های افراطی نکشه و عزت نفس تو رو نگه داره سعی کن همیشه یک بانوی صبور و باوقار باشی و تو تنها نیستی تو خدایی داری که در هر لحظه در کنار توئه پس شبها باهاش صحبت کن که نام خدا به قلبها ارامش میده موفق باشی لطفا به تاپیک هات ادامه بده

  7. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 دی 93 [ 11:58]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    139
    امتیاز
    340
    سطح
    6
    Points: 340, Level: 6
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    179

    تشکرشده 282 در 96 پست

    Rep Power
    28
    Array
    سلام
    ببخشید من تازه اومدم
    ازت معذرت میخوام عزیز دلم
    فقط میشه به من بگی چه جوری پست ایجاد کردی و سوالتو پرسیدی؟؟
    مرسی
    در مورد مشکلت باید بهت بگم که نفسم خیلی روی رفتار خانواده ی شوهرت تمرکز نکن
    بیشتر اذیت میشی
    و شوهرت رو حساستر میکنی

  8. #16
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 تیر 94 [ 05:14]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    284
    امتیاز
    3,610
    سطح
    37
    Points: 3,610, Level: 37
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    517

    تشکرشده 294 در 168 پست

    Rep Power
    40
    Array
    سلام

    واقعا چرا باید انقدر تحقیر بشی؟ چرا شوهرت جوری باهات رفتار میکنه که انگاری غریب گیر آورده؟ قبل از یه اقدام جدی از طریق خونوادت نمیتونی با مادر پدر یا یکی از اقوامش صحبت کنی و بخوای کمکتون کنه؟

  9. #17
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 بهمن 93 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1393-4-04
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    2,352
    سطح
    29
    Points: 2,352, Level: 29
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 98
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points3 months registeredSocial
    تشکرها
    1,083

    تشکرشده 1,447 در 508 پست

    Rep Power
    110
    Array
    سلام
    به نظر من تنها راه چاره ا ی که به ذهنم میرسه اینه چند روز باهاش قهر نکن نه اینکه غذا درست نکنی خونه رو مرتب نکنی و ...
    فقط ج سلام بده همین ... وگرنه اصلا باهاش صحبت نکن اصلا سمتش نرو الان اون فکر کرده هر چقدر هم باهات بد رفتار کنه باز تو میری سمتش ... خیلی بیخیال و عادی رفتار کن بزار دوریتو از خودش حس کنه تا خودش بیاد سمتش اون موقع که اومد سمتت توهم با ارامش و مهربونی مشکلاتت رو. بگو
    بگو تو در درجه اول برای من مهمی اما خانوادم جزیی از وجودم هستن به هرحال دلم گاهی برای اونا تنگ میشه .... تو الان کنار خانوادت هستی و ارامشت از من بیشتره خانواده توام مثل خانواده خودم برام عزیزن و منم دوسشون دارم اما این حق من که برم ببینمشون و من اینو از تو میخوام که ببریم ...

  10. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 مرداد 95 [ 14:02]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    33
    امتیاز
    1,813
    سطح
    25
    Points: 1,813, Level: 25
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 46 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array
    کلی نوشته بودم ولی بم اخطار اینکه ماکسیمم ظرفیت 3 تا بود که پر شدو از این خطاها دادو پاک شد...چرا؟؟

  11. #19
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    امروز [ 01:57]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,573
    امتیاز
    45,095
    سطح
    100
    Points: 45,095, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 94.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,997

    تشکرشده 6,488 در 1,468 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    0
    Array
    ماهک جان شمادرروزفقط سه پست میتونی ارسال کنی
    اگه اشتراک بگیری دیگه محدودیتی نداری
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  12. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 مرداد 95 [ 14:02]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    33
    امتیاز
    1,813
    سطح
    25
    Points: 1,813, Level: 25
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 46 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array
    چرااینطوری میشه؟ چیکا کنم؟...ایبابا...بچه ها خیلی لططف میکنین که وقت میزارینو جواب میدین...شنبه خیلی حالم بدبود..از ساعت 2 تا 10 که اقا اومد یجا خابیده بودمو حتی قدرت نداشتم پاشم اب بخورمفقط دوبار لب تابو روشن کردمو اومدم اینجا...با اینکه میدونست حالم بده رفت پیشپدرشو 10 اومد..منم چراغارو خاموش کردم چون سرم وحشتناک درد میکرد.تا اومد نهپرسید زنده ای مرده ای.هیچی... گفتم باز حرفی نداری یکی نمیپرسی زنت مرده یازنده..میگه چرا تا اومدم همه چیو فراموش نکردیو شام نپختی... اروم بش گفتم اقا اینکه زندگی نیست..اگه میخای زندگیمون ادامه داشته باشه باید دنبال چاره باشیم ولیاگه میخای تمومش کنیم که بگو خوب...مثه همیشه یا حرفی نمیزنه یا میزاره میره بیرون.گذاشت رفتو وقتی اومد بوی سیگار میداد..شوهرم سیگاری نیست ولی وقتی دعوامون میشهمیره بیرون میکشه..اول انکار میکرد ولی الان انکارم نمیکنه...اینم باعث شده که بهخاطر ضعیفی اقا عذاب وجدان بگیرمو لال شم که تقصیره منه....وقتی ام اومد درازکشیدو گفت حالم بده..گفتم فردا از اینجا میرم که راحت شی هیچی نگفت..گفتم اینمشکلو با دو کلمه حرف میتونستیم حلش کنیمو نه اینکه فحش بدیمو داد بزنیم...هیچحرمتی تو زندگیمون نمونده که دیگه رعایتش کنیم.... دلم نمیاد برم دوسش دارم..بااینکه گفت واسم ارزشی نداری...
    بعد اشک ریختو گفت حالم بدهحرف نزن گفتم برم حالت خوب میشه گفت نه...همین..اخه من چه گناهی کردم که بایداینجور عذاب بکشم...حرف نمیزنه هیچی نمیگه..همین ازارم میده...میگه چرا اینقد حرفمیزنی...من ادمیم که وقتی ناراحتم یکی باید بام حرف بزنه ولی این اقا میگه من وقتعصبانیت هیچی نمیتونم بگم تا خوب شم....نمیدونم چیکار کنم
    الان وقت کار پدرمایناست...داداشمو خاهرمو دامادم دارن کمکشون میکنن ولی من اینجا افتادم...دوسدارمبرم کمکشون کنم...ولی پای رفتنم ازم گرفته...چه کنم؟
    aye جان من رفتم تو قسمتدرگیری زن و شوهر .بعد قبل شروع تاپیکها به شکل ابی بالاش نوشته "ارسال موضوعجدید" همینه
    دیشب اومد سمتم اشتی کردیم...بش تو ارامش گفتم چرا کینه ایم میکنی؟بم میگی اندازه موی گندیده بابام واسم ارزش نداری...میگه راست گفتم دیگه من بابامو میپرستم... مشکل اینجاست اشتباهشم قبول نمیکنه؟ قبلا میگفت عصبانی بودم یچی گفتم..الان اصلا قبولم نمیکنه... یجوری حرف میزنه که اخرش از من طلبکارم میشه...

  13. کاربر روبرو از پست مفید ماهک1 تشکرکرده است .

    paiize (دوشنبه 20 مرداد 93)


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:13 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.