سلام
خواهرمن 16 سالشه.مدرسه تیزهوشان درس میخونه .امسال میخاد پایه سوم دبیرستان رو بگذرونه
از وقتی به این مدرسه رفته پرخاشگر و منزوی شده بیشتر اوقاتش رو تنها در اتاقش میگذرونه حالشوبپرسیم داد و فریاد میکنه..فشار مدرسه خیلی روش زیاده..درس و امتحان زیاد کلافش کرده
با همه معلماش دعوا کرده..یکبار با دوستش صحبت کردم..گفت خواهرم خیلی تابع جمعه..وقتی بقیه از یه معلم ناراحتن و بین خودشون بد میگن این میره با اون معلم بگو مگو میکنه ..خودش میگه رفتم حقمو بگیرم
نسبت به همه چی بی تفاوته..گاهی مثل یخ میمونه..صداش کنیم جواب نمیده..یعنی حنجره مونم پاره کنیم جواب نمیده تا نهایت یه جیغ میکشه ک چی میگی..بیشتر اوقات در اتاقش رو قفل میکرد و اونقد باید درو میکوبیدیم یا بهتر بگم میشکوندیم تادرو باز کنه
ما خانواده مذهبی هستیم ولی او اصلا به شئونات پایبند نیس..هر چی ه بگیم توجه نمیکنه..نماز نمیخونه .موهاشو بیرون میذاره..میگه من خدا رو انطوری که خودم میدونم قبول دارم نه مثل شما..یعنی فکر میکنه نماز و حجاب دلیل بر قبول داشتن خدا نیس
همه اینا رو گفتم ه بگم چند وقت پیش قرص خورده بود که بمیره..مامان بابام بموقع رسوندش بیمارستان و مشکلی پیش نیومد..باهاش صحبت کردم میگفت به پوچی رسیدم دیگه هیچی برام معنی نداره
تا اینکه یه روز با دوستاش میخاس بیرون بره مامانم اجازه نداده بود ..خودش به تنهایی رفته بود یکی از پارکای بزرگ تهران..تا 12 شب کلانتری زنگ زد بما که بیایین ببرینش..همونجا هم قرص خورده بود که بمیره
دیگه بماند که مامان بابام داشتن سکته میکردن.نمیدونین کجاها رو رفتیم دنبالش..وای خدایا
اینم بگم خاهرم توفاز دختر قرتی و اینا نیس اصلا علاقه ای به لوازم آرایش و شیک و پیک نداره...کفش هم همیشه کتونی میپوشه..میگه میخام آزا د و رها باشم
بردیم پیش مشاور بعد چن جلسه گفت بره پیش روانشناس بالینی..اونم بعد چند جلسه میگه بره پیش روانپزشک..هنوز اینو نبردیم
روانشناس گفته این شرایطش حاده و بحرانی..خیلی بی تفاوته..هیچی براش مهم نیس.خواهرم گفته نمیدونه چراقرص خورده یه تصمیم آنی بوده
و مشاور گفت باید بستری بشه و تحت مداوا قرار بگیره..
مامان بابام خیلی نگرانن..اگه خواهرم اذیت میشه اونا داغون شدن تو این مدت ..واقعا پیر شدن رو توصورتشون میبینم
حالا میخام بدونم ما باید چیکار کنیم ..چه رفتاری داشته باشیم..چجوری باهاش صحبت کنیم..از چی بگیم..از کجا بگیم تا بهش امید به زندگی و انگیزه بدیم..چون مشاورم گفته خودتونم صحبت کنید
نقش من چی میتونه باشه..من خونه خودم هستم با یه بچه سه ماهه..واقعا نمیتونم خیلی موثر باشم..به خواهرم التماسم میکنم خونمون نمیاد..تلفنمم جواب نمیده..منم زیاد نمیتونم بر م خونشون
اینم بگم تو این مدت اصلا ما باهاش بد برخورد نکردیم..هم رفتار محبت آمیز داشتیم..کاراشم به روش نیاوردیم...ولی میترسیم این کارش بشه براش یه حربه تا به هدفهای بعدیش برسه
خواهش میکنم افراد خبره و آشنا به راهکار جواب بدن..مخصوصا از مدیریت محترم خواهش میکنم جواب بدن.ممنون
علاقه مندی ها (Bookmarks)