RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
سلام. مرسی از راهنمایی هاتون . خودمم به این نتیجه رسیدم. از شنبه عصر که همسرم رفت خونه اشون تا الان ندیدمش. تلفن هاش روهم خیلی کوتاه پاسخ دادم. این سری محکم روی حرفم ایستادم . گفتم بره فکراشو بکنه و تصمیم بگیره . بهش گفتم تا عید نوروز نه می خوام خانوادشو ببینم نه مهمونی فامیلی می یام . همین و همین. به حرف شماها و مامانم هم می خوام گوش بدم. اونم می گه همسرت هفته ای یکبار پنج شنبه عصر ها بیاد تا شنبه صبح که می ره پادگان .
من خیلی از خودم گذشتم ولی انگار در ذات مردها این همه از خودگذشتگی نمی گنجه . می خوام دوباره برگرده و بیشتر با خانوادش باشه تا دوباره قدر بدونه. بذارم پول تو جیبی اش رو دوباره از پدرش بگیره. بدونه برای بیرون بردن زنش اون باید جیبش پر باشه نه من. بره و از خانوادش بگیره تا اونا هم کمی به خودشون بیان. مادرش یک روز تو حرفاش متلک خیلی سنگینی به من گفت که هیچ وقت فراموش نمی کنم. به خنده گفت : نازنین جان شوهر نکردی که زن گرفتی !
امروز صبح که بلند شدم دیدم دیشب برام SMS معذرت خواهی بابت تمام کارها و حرف های این دو هفته اخیرش زده.
از امروز تصمیم گرفتم قهر نباشم ولی دیگه خیلی عاشق پیشه هم نباشم. به همون اندازه ای که دریافت کردم به همون اندازه هم محبت کنم.
امین باید کمی به خودش بیاد. من خیلی بیشتر از توانم برای زندگیمون از خودگذشتگی کردم حالا نوبت اونه که کمی زیر بار مسئولیت بره. برام دعا کنید دوستان و اگه بازم راه حلی می دونید بگید. به کمکتون اجتیاج دارم.
روی هر پله که بایستی خدا یک پله ازت بالاتره. نه به خاطر اینکه خداست. به خاطره اینکه دستتو بگیره...
هر شب درانتهای شب نگرانیهایت را به خدا واگذار کن و آسوده بخواب. به هر حال او در تمام شب بیدار است ...
علاقه مندی ها (Bookmarks)