به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 بهمن 92 [ 11:07]
    تاریخ عضویت
    1392-11-26
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    41
    سطح
    1
    Points: 41, Level: 1
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 7 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Tavajoh شوهر با استادش وهمکلاسیهاش وبا هرزها در ارتباط وقتی هم میگم چرا گردن نمیگیره خیلی بیحیا شده به من میگه به تو ربطی نداره

    سلام به همه دوستان من کاربر جدید هستم خیلی خوشحالم که اینجارو پیدا کردم چون واقعا به جایی مثل اینجا نیاز داشتم بخاطر زندگیم چون زندگیم در خطره.به کمک یه مشاور خوب نیاز دارم.
    مشکل من در مورد رابطه های شوهرم هست که یا چت میکنه یا همش توی فیسبوک هست ودیگر شبکه های اجتماعی.جدیدا هم متوجه شدم با همکلاسیهای خانم واستاد خانم که واقعا بی شرمیه که اون خانم به ظاهر محترم رو بامقام استاد خطاب کنم.من دیگه کلا از زندگیم بیزار شدم طوریکه میخواستم خودکشی کنم وخلاص بشم .اینم بگم من توی زندگی مشکل خاصی ندارم مشکل من فقط همین رابطه هاست .وقتی هم که باشوهرم دعوا میکنم که چرا حرف میزنی چت میکنی گردن نمیگیره میگه من کاری نمیکنم اصلا در شآن من نیست که بخوام باکسی رابطه داشته باشم منم میگم عزیز من من خودم دیدم انکار پشت انکار. نمیدونم دیگه چیکارکنم شغل شوهرم هم پزشک هست الان دکترا میخونه منم خانه دار با مدرک فوق دیپلم چون همسرم موقع نامزدی گفتن که دوست ندارم خانمم شاغل باشن منم دیگه ادامه تحصیل ندادم .من متولد 63وهمسرم متولد58هستیم وخوشبختانه بچه نداریم5سال ازدواج کردیم وو2سال قبل ازدواج باهم دوست بودیم.این همه زندگیه من لطفا کمک کنیددرمونده شدم دیگه از اعصاب تپش قلب گرفتم وقتی عصبی میشم قلبم کم مونده از دهنم بپره بیرون تا قرص تپش قلب نخورم حالم خوب نمیشه...
    با این پررویی تمام شوهرم که جلوم می ایسته میگه من کاری نکردم....
    کسی اگه جای من بود جونشو برمیداشت فرار میکرد ولی بخاطر عابروم نمیتونم دم بزنم چون انتخاب خودم بود...
    لطفا برام پاسخ قانع کننده بدین نه چندتا مقاله که برم اونا رو بخونم اگه درمونده نبودم اینجا نمیومدم به کسی نمیتونم بگم مشاوره هم نمیتونم برم چون شوهرم همکاری نمیکنه میگه بشین زندگیتو بکن وگرنه هرکاری از دستت برمیاد برو بکن به کسی مربوط نیست خیلی وقیح شده دیگه حالم ازش بهم میخوره درضمن من زندگیمو دوست دارم نمیخوام با این حرفا جدا بشم

  2. کاربر روبرو از پست مفید خانمی63 تشکرکرده است .

    دختر بیخیال (دوشنبه 28 بهمن 92)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    با سلام

    مقاله معرفی نکنیم؟ یعنی مقالات و خوندین؟ چه مقالاتی و خوندین؟

    میشه بگین تاحالا در برابر این مشکل چه کار هایی کردین؟البته غیر از داد و بیداد و دعوا!
    خودتون تنهایی هم مشاوره رفتین؟

    تاپیک خانوم terme00 هم یجورهایی شبیه تاپیک شماست میتونین یه سر بزنین بعضی دوستان جواب هایی دادن شاید پاسخها بدردتون بخوره.

    http://www.hamdardi.net/thread32065-3.html#post317791

    این هم پاسخ مدیر همدردی است به این دست مشکلات

    یسری شباهت ها و تفاوت هایی با موضوع شما داره اما خب شاید بدردتون بخوره

    همسرم علاوه بر قول هایی مکرر با دختران ارتباط میگیرد.

    راستی اشتباه نکنین اینجا همه مشاور نیستن! شاید مشاوران به تاپیکتون سر بزنن اما ممکن هم هست سر نزنن .اما اگه فقط میخواین با مشاور سایت صحبت کنین باید اشتراک انجمن ازاد بگیرین. بعد مشاوره خصوصی داشته باشین.اونجا مدیران جواب میدهند.
    ویرایش توسط دختر بیخیال : دوشنبه 28 بهمن 92 در ساعت 14:00

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 19 آذر 95 [ 01:34]
    تاریخ عضویت
    1392-8-23
    نوشته ها
    503
    امتیاز
    6,319
    سطح
    51
    Points: 6,319, Level: 51
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    405

    تشکرشده 1,144 در 414 پست

    Rep Power
    77
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط خانمی63 نمایش پست ها
    سلام به همه دوستان من کاربر جدید هستم خیلی خوشحالم که اینجارو پیدا کردم چون واقعا به جایی مثل اینجا نیاز داشتم بخاطر زندگیم چون زندگیم در خطره.به کمک یه مشاور خوب نیاز دارم.
    مشکل من در مورد رابطه های شوهرم هست که یا چت میکنه یا همش توی فیسبوک هست ودیگر شبکه های اجتماعی.جدیدا هم متوجه شدم با همکلاسیهای خانم واستاد خانم که واقعا بی شرمیه که اون خانم به ظاهر محترم رو بامقام استاد خطاب کنم.من دیگه کلا از زندگیم بیزار شدم طوریکه میخواستم خودکشی کنم وخلاص بشم .اینم بگم من توی زندگی مشکل خاصی ندارم مشکل من فقط همین رابطه هاست .وقتی هم که باشوهرم دعوا میکنم که چرا حرف میزنی چت میکنی گردن نمیگیره میگه من کاری نمیکنم اصلا در شآن من نیست که بخوام باکسی رابطه داشته باشم منم میگم عزیز من من خودم دیدم انکار پشت انکار. نمیدونم دیگه چیکارکنم شغل شوهرم هم پزشک هست الان دکترا میخونه منم خانه دار با مدرک فوق دیپلم چون همسرم موقع نامزدی گفتن که دوست ندارم خانمم شاغل باشن منم دیگه ادامه تحصیل ندادم .من متولد 63وهمسرم متولد58هستیم وخوشبختانه بچه نداریم5سال ازدواج کردیم وو2سال قبل ازدواج باهم دوست بودیم.این همه زندگیه من لطفا کمک کنیددرمونده شدم دیگه از اعصاب تپش قلب گرفتم وقتی عصبی میشم قلبم کم مونده از دهنم بپره بیرون تا قرص تپش قلب نخورم حالم خوب نمیشه...
    با این پررویی تمام شوهرم که جلوم می ایسته میگه من کاری نکردم....
    کسی اگه جای من بود جونشو برمیداشت فرار میکرد ولی بخاطر عابروم نمیتونم دم بزنم چون انتخاب خودم بود...
    لطفا برام پاسخ قانع کننده بدین نه چندتا مقاله که برم اونا رو بخونم اگه درمونده نبودم اینجا نمیومدم به کسی نمیتونم بگم مشاوره هم نمیتونم برم چون شوهرم همکاری نمیکنه میگه بشین زندگیتو بکن وگرنه هرکاری از دستت برمیاد برو بکن به کسی مربوط نیست خیلی وقیح شده دیگه حالم ازش بهم میخوره درضمن من زندگیمو دوست دارم نمیخوام با این حرفا جدا بشم
    سلام.
    کمی آروم باشین و افکارتون رو مرتب کنین. تحلیل صحیح مسئله؛ نود درصد حل مسئله است. منظورتون از ارتباط داشتن با استاد و همکلاسی هاش چیه؟ چت کردن؟ تلفنی حرف زدن(درباره چی)؟ بیرون رفتن؟ چیزای دیگه...؟!
    چطوری برخورد میکنین؟ همیشه با دعوا؟

  5. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    خواهر خوبم خوش اومدید شاید بهتر باشه بیشتر توضیح بدید از زندگیتون تا دوستان بتونن راهنمایی کنن منظورتون از ارتباط چی هست در چه حده ارتباطشون ؟ چون ایشون پزشک هستند و طبیعیه که با افراد زیادی برخورد داره اخلاق ایشون چه جوریه ؟ نسبت به شما و زندگیتون بی تفاوته؟

  6. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    سلام
    شرایط سختی داری الیته می تونی کاری کنی که دوباره به آرامش برسی
    1- سعی کن گیر ندی چون هر چی بیشتر کنکاش کنی و سوال و ... بدتر میشه و روش به روت باز میشه . پس حد و حدود رو نگه دار
    چون زندگیت رو دوست داری پس می تونی بسازیش تلاشت رو بکن .
    2- همین که انکار میکنه یعنی میفهمه کار بدیه که باید پوشوندش پس نقطه امیدواری وجود داره
    3- شما سعی کن محیط خونه رو شاد کنی وقتش رو پر کنی . طوریکه خودش نخواد سمت کسی بره نه اینکه شما مجبورش کنی

    - - - Updated - - -

    سلام
    شرایط سختی داری الیته می تونی کاری کنی که دوباره به آرامش برسی
    1- سعی کن گیر ندی چون هر چی بیشتر کنکاش کنی و سوال و ... بدتر میشه و روش به روت باز میشه . پس حد و حدود رو نگه دار
    چون زندگیت رو دوست داری پس می تونی بسازیش تلاشت رو بکن .
    2- همین که انکار میکنه یعنی میفهمه کار بدیه که باید پوشوندش پس نقطه امیدواری وجود داره
    3- شما سعی کن محیط خونه رو شاد کنی وقتش رو پر کنی . طوریکه خودش نخواد سمت کسی بره نه اینکه شما مجبورش کنی

  7. 6 کاربر از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده اند .

    alireza35 (سه شنبه 29 بهمن 92), deljoo_deltang (سه شنبه 29 بهمن 92), khaleghezey (یکشنبه 04 اسفند 92), paiize (یکشنبه 04 اسفند 92), toojih (سه شنبه 29 بهمن 92), هم آوا (یکشنبه 04 اسفند 92)

  8. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 بهمن 92 [ 11:07]
    تاریخ عضویت
    1392-11-26
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    41
    سطح
    1
    Points: 41, Level: 1
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 7 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام ودرود بر شما من با خواند راهنمایی شما از دیروز آروم شدم وبند بند راهنمایی شما رو سعی کردم که عمل کنم منونم واقعا با این راهنمایی کوچولو من از دیروز حالم خوب شده وشوهرم هم طبیعی رفتار میکنه چون مثل گفته شما من هروز وهر لحظه بهش گیر میدادم "چرا تیشرت این رنگی پوشیدی چرا گوشیتو گذاشتی توجیبت...... "که دیگه گیر دادنو تعطیل کردنم چون گیر که میداد م مثل گفته شما روش به روم باز شده بودکه درست شده نرمال رفتار میکنه.
    با همسرم که نشستیم حرف زدیم بهم گفت: من که میبینم تو ناراحت میشی عذاب وجدان میگیرم باخودم میگم من با این خانمم چرا اینجوری رفتار میکنم که من چیزی نگفتم فقط بهش گفتم توکه میبینی من ناراحت میشم چرا اذیت میکنی کاری میکنی که من ناراحت بشم.
    محیط خونه رو هم امروز شاد نگه داشتم بنا به گفته شما تاثیر خوبی داشت مثلا "چون همسرم چند روز بود نهار ش رو بیرون میخورد بهش صبحی اس ام اس زدم که برات نهار درست میکنم بیرون چیزی نخوری بیا خونه منتظرتم" ولی دیگه چون همسرم سرش شلوغه باتوجه به شغل پزشکیش نمیتونم باهاش زیا وقت بگذرونم در روز حدودا 2یا 3ساعت باهمیم اونم که یا استراحت میکنه یا پای تلویزیون یاپای کامپیوتر شبم که میاد که خونه ساعت 12 یا من خوابم یا اون کار داره.
    ولی امروز بطور استثناء بعد ازظهر تا عصر باهم رفتیم بیرون.
    به هر حال امروز روز خوبی رو پشته سر گذاشیم و اعصابم هم آروم شده ممنونم از شما .


    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط zendegiye movafagh نمایش پست ها
    سلام
    شرایط سختی داری الیته می تونی کاری کنی که دوباره به آرامش برسی
    1- سعی کن گیر ندی چون هر چی بیشتر کنکاش کنی و سوال و ... بدتر میشه و روش به روت باز میشه . پس حد و حدود رو نگه دار
    چون زندگیت رو دوست داری پس می تونی بسازیش تلاشت رو بکن .
    2- همین که انکار میکنه یعنی میفهمه کار بدیه که باید پوشوندش پس نقطه امیدواری وجود داره
    3- شما سعی کن محیط خونه رو شاد کنی وقتش رو پر کنی . طوریکه خودش نخواد سمت کسی بره نه اینکه شما مجبورش کنی

    - - - Updated - - -

    سلام
    شرایط سختی داری الیته می تونی کاری کنی که دوباره به آرامش برسی
    1- سعی کن گیر ندی چون هر چی بیشتر کنکاش کنی و سوال و ... بدتر میشه و روش به روت باز میشه . پس حد و حدود رو نگه دار
    چون زندگیت رو دوست داری پس می تونی بسازیش تلاشت رو بکن .
    2- همین که انکار میکنه یعنی میفهمه کار بدیه که باید پوشوندش پس نقطه امیدواری وجود داره
    3- شما سعی کن محیط خونه رو شاد کنی وقتش رو پر کنی . طوریکه خودش نخواد سمت کسی بره نه اینکه شما مجبورش کنی
    سلام ودرود بر شما من با خواند راهنمایی شما از دیروز آروم شدم وبند بند راهنمایی شما رو سعی کردم که عمل کنم منونم واقعا با این راهنمایی کوچولو من از دیروز حالم خوب شده وشوهرم هم طبیعی رفتار میکنه چون مثل گفته شما من هروز وهر لحظه بهش گیر میدادم "چرا تیشرت این رنگی پوشیدی چرا گوشیتو گذاشتی توجیبت...... "که دیگه گیر دادنو تعطیل کردنم چون گیر که میداد م مثل گفته شما روش به روم باز شده بودکه درست شده نرمال رفتار میکنه.
    با همسرم که نشستیم حرف زدیم بهم گفت: من که میبینم تو ناراحت میشی عذاب وجدان میگیرم باخودم میگم من با این خانمم چرا اینجوری رفتار میکنم که من چیزی نگفتم فقط بهش گفتم توکه میبینی من ناراحت میشم چرا اذیت میکنی کاری میکنی که من ناراحت بشم.
    محیط خونه رو هم امروز شاد نگه داشتم بنا به گفته شما تاثیر خوبی داشت مثلا "چون همسرم چند روز بود نهار ش رو بیرون میخورد بهش صبحی اس ام اس زدم که برات نهار درست میکنم بیرون چیزی نخوری بیا خونه منتظرتم" ولی دیگه چون همسرم سرش شلوغه باتوجه به شغل پزشکیش نمیتونم باهاش زیا وقت بگذرونم در روز حدودا 2یا 3ساعت باهمیم اونم که یا استراحت میکنه یا پای تلویزیون یاپای کامپیوتر شبم که میاد که خونه ساعت 12 یا من خوابم یا اون کار داره.
    ولی امروز بطور استثناء بعد ازظهر تا عصر باهم رفتیم بیرون.
    به هر حال امروز روز خوبی رو پشته سر گذاشیم و اعصابم هم آروم شده ممنونم از شما .


  9. 5 کاربر از پست مفید خانمی63 تشکرکرده اند .

    deljoo_deltang (سه شنبه 29 بهمن 92), khaleghezey (یکشنبه 04 اسفند 92), کاغذ بی خط (چهارشنبه 27 فروردین 93), zendegiye movafagh (یکشنبه 04 اسفند 92), شایسته89 (سه شنبه 29 بهمن 92)

  10. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    ان شا الله همیشه زندگی خوب و شادی داشته باشید

  11. کاربر روبرو از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده است .

    khaleghezey (یکشنبه 04 اسفند 92)

  12. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 آبان 96 [ 13:33]
    تاریخ عضویت
    1392-5-22
    نوشته ها
    132
    امتیاز
    4,107
    سطح
    40
    Points: 4,107, Level: 40
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    157

    تشکرشده 216 در 94 پست

    Rep Power
    26
    Array
    با سلام

    شوهرتون رو جذب کنید تا جذب محیط بیرون نشه . کاری کنید که بهترین لحظاتش رو با شما سپری کنه نه با کس دیگه

    چیزی که مردها ازش متنفرند گیر دادنهای مداوم و بی دلیله پس همون طور که دوستان گفتند باید مرزها را حفظ کنید

  13. کاربر روبرو از پست مفید Aras تشکرکرده است .

    کاغذ بی خط (چهارشنبه 27 فروردین 93)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: جمعه 21 اسفند 94, 22:00
  2. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 مهر 94, 23:08
  3. دست از جستجو بردار. تو خوشبختی را گم نکرده ای
    توسط shabe barooni در انجمن تجربه های فردی
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: چهارشنبه 25 مرداد 91, 14:54
  4. داستان سیمرغ
    توسط آرمانخواه در انجمن داستان و حکایت آموزنده
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: جمعه 27 اردیبهشت 87, 15:37

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:04 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.