به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 13
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 14 دی 92 [ 15:58]
    تاریخ عضویت
    1392-9-21
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    32
    سطح
    1
    Points: 32, Level: 1
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    سختگیری های شوهرم داره منو افسرده میکنه کمکم کنید

    سلام دوستان عزیز منو همسرم تو یه دانشگاه درس میخوندیم بعدش هم عاشق هم شدیم از ابتدا قصدمون ازدواج بود اما چون خانواده ها مخالفت میکردن حدود 4ماه باهم دوست بودیم من هم ادم بدحجابی نیستم چادریم و حتی آرایش هم نمکنم حدود 1سال که عقد کردیم و من خواهر زاده برادر زاده ندارم اما بهم میگه باید جلو دایی عمو وحتی خانومها هم حجاب داشته باشی مثلا اگه دوستم بیاد خونمون میگه همون طوری باید باشی که جلو یه نامحرم حجاب میگیری سه چهار ماه اول اینطوری نبود اما وقتی برای عروسی پسر عمم گرگان دعوت شدیم بهم گفت یه لباس مناسب بپوش اگه هم خواستی آرایش کنی باید تو سالن باشه وقتی رفتیم گرگان نخواستم از بقیه کم بیارم و اینکه تازه عروس بودم دلم میخواست خیلی زیبا جلوه کنم برا همین هم رفتم خونه دوستم تا منو درست کنه وقتی جلو در تالار منو با آرایش دید و دید که یکم از موهام بیرونه خیلی عصبی شد و از اول تا اخر عروسی بیرون تالار تنهایی چرخید و هر چی هم که مامان بابام و بقیه باهاش صحبت کردن نرفت داخل حتی بخاطر این موضوع صمیمی ترین دوستم رو دلخور کرد اونشب خیلی عذابم داد و بهم گفت تو منو اینجا تنها گذاشتی رفتی خونه دوستت که آرایشت کنه بهدشم با اون وضع اومدی تو تالار بخاطر همینم روز به روز بدتر شد و چند بار دیگه هم تو عروسی فامیلاشون این اتفاق افتاد البته من خودم میدونم مقصرم اما نه تا این حد که بهم ظلم شه هر دو خانواده در یک سطحیم اما تو دو شهر مختلف تحصیلات من لیسانسه او هم این ترم لیسانسشو میگیره مشکلات دیگه هم داریم مثلا یکم خسیسه حتی اگه بتونه حاضره برام عروسی هم نگیره البته اینو بگم که هنوز سربازی نرفته و به خاطر خرید خونه قسطهامون زیاده با خانوادش هم خیلی مشکل دارم اما پدرشوهرم دوستم داره هیچ پشتوانه مالی هم از طرف خانوادش نداریم حتی تو این 1 سال و نیم که من عروسشونم حتی یه عید هم خونمون نیومدن چه برسه به این که بخوان بهم عیدی بدن ، تازگی ها مادر شوهرم به شوهرم گفته عروسیتون هم نمیام منم تو دلم گفتم بهتر3 (12)3 (12)3 (12) اگه هم عروسی یا تولد دعوت شیم میگه ما تو عقدیم دلیل نداره چیزی بدیم خانوادش چه موقع عقد چه موقع جشن عقد حتی یه کادو ناقابل هم بهم ندادن حتی سرویس طلایی که از 1سال قبل شوهرم خودش خریده بود رو هم گردنم ننداختن ،خانواده من از اول راضی نبودن اما بخاطر من قبول کردن الانم دو تا خانواده باهم قهرن........اگه هم مشکلی پیش بیاد خانوادم بهم میگن خودت خواستی بخاطر همینم نمیتونم زیاد باهاشون درد ودل کنم خیلی احساس تنهایی و شکست میکنم البته همیشه جلو اونا ازم دفاع کردن ولی خیلی بهم میگن اشتباه کردی تا حالا هم هیچی برام کم نذاشتن و بهترین ها رو برام فراهم کردن بهترین جشن عقد بهترین هدایا و بهترین جهیزیه ...........اما بهم مگن شوهرت شکاکه و از اول هم بابام بهم گفت نکنه شکاک باشه و الان همش بهم میگن تو لوسش کردی و نازشو زیاد کشیدی او هم روش بهت باز شده....................ممنون از توجه تونخیلی نوشتم سرتون رو درد اوردم اگه سوالی بود در خدمتم

  2. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 بهمن 94 [ 04:40]
    تاریخ عضویت
    1389-3-25
    نوشته ها
    2,890
    امتیاز
    27,971
    سطح
    98
    Points: 27,971, Level: 98
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 379
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    15,041

    تشکرشده 10,678 در 2,786 پست

    حالت من
    Moteajeb
    Rep Power
    339
    Array
    شما و شوهرت چندسالتونه؟


  3. 3 کاربر از پست مفید فرهنگ 27 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (چهارشنبه 18 دی 92), Less Than Nothing (چهارشنبه 18 دی 92), toojih (یکشنبه 13 بهمن 92)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 14 دی 92 [ 15:58]
    تاریخ عضویت
    1392-9-21
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    32
    سطح
    1
    Points: 32, Level: 1
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام هردو 23 سال

  5. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 08 تیر 98 [ 05:40]
    تاریخ عضویت
    1389-9-30
    نوشته ها
    1,362
    امتیاز
    19,687
    سطح
    88
    Points: 19,687, Level: 88
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 163
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger Second Class1000 Experience PointsVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    7,910

    تشکرشده 7,657 در 1,487 پست

    Rep Power
    151
    Array
    سلام دوست عزیزم.

    من نظرات شخصی خودم رو میگم:

    به مسائل حاشیه ای ازدواجت که کار نداشته باشیم و اونها رو بذاریم کنار، طبق گفته هات، همسرت اول عقد اینطوری نبوده و شما ایشون رو شکاک و بد بین کردی. (هر جا اشتباه برداشت کرده بودم توضیحات بیشتری بده)

    ببین دوست گلم، وقتی یک نفر با این شرایط بد بین میشه، یعنی در بازه زمانی مثلا 6 ماهه تحت تاثیر رفتارهای آزار دهنده و تخریب کننده ی غیرتش قرار میگیره، نباید ازش انتظار داشت که به محض اینکه شما رفتارت رو عادی میکنی او هم عادی بشه.

    و وقتی علی رغم تذکرش، شما به رفتار هات ادامه دادی، نه تنها غیرت ایشون، غرورش رو هم بردی زیر سوال.

    اول شما باید تاثیرات اون 6 ماه رو در ایشون از بین ببری. و این میسر نمیشه مگر با انجام رفتار های به شدت باب سلیقه ایشون، به مدت حداقل همون 6 ماه.
    و حداکثرش معلوم نیست! بستگی به شدت تخریب روحیه ی غرور و غیرت مردانه همسرت داره.

    سخته و صبر زیادی میخواد. ممکنه همونقدر که ایشون اذیت شده شما هم اذیت بشی.
    هر چقدر هم مقاومت کنی بدتر میشه. هر چقدر زودتر شروع کنی اوضاع سریعتر آروم و منطقی میشه.


    من فکر میکنم الان مهم ترین مساله ت همین شکاک بودن همسرت باشه.
    به نظرم تمرکز انرژی ت رو بذار برای اینکه این رو حل کنی.
    (در ضمن من پیش فرض رو بر این گذاشتم که شما مایلی با ایشون ادامه بدی و فکر نمیکنی که ارزشش رو نداشته.)
    از زندگی چه می خواهی که در خدایی ِخدا، آنرا نمیابی؟

  6. 4 کاربر از پست مفید دختر مهربون تشکرکرده اند .

    baby (سه شنبه 26 آذر 92), khaleghezey (چهارشنبه 18 دی 92), toojih (یکشنبه 13 بهمن 92), دختر بیخیال (یکشنبه 13 بهمن 92)

  7. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 26 شهریور 95 [ 14:54]
    تاریخ عضویت
    1391-6-24
    نوشته ها
    215
    امتیاز
    4,122
    سطح
    40
    Points: 4,122, Level: 40
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran
    تشکرها
    566

    تشکرشده 594 در 190 پست

    Rep Power
    33
    Array
    سلام دوستم. اول ازدواج معمولا آقایون خیلی حساسن . مخصوصا که خانواده ها هم چندان آموزش و کمکی بهشون نمیکنن. برای همین باید خیلی صبر و متانت بخرج بدین تا باورتون کنه و اعتمادش کامل شه. رفتار اولیه تون تاثیر بدی روش گذاشته. میدونم خواسته بحقی داری اما یه آرایش کردن چیزی نیست که آدم بخاطرش عشقشو بخواد از دست بده. اگه صبر کنی و خیلی با متانت با این حسش کنار بیای من مطمئنم که بعد از عروسی مشکلتون حل میشه.
    در مورد خساست هم من به مردی که تنهایی و بدون پشتوانه داره خونه میخره و خرج زندگی جور میکنه حق میدم که فکر خرید کادوی تولدو... نباشه. شما سعی کن زیاد تو فشارش نذاری و با پس انداز کردن و ... خرید اینجور هدایا رو فراهم کنی تا شرمنده خانوادت نشی.
    یه نصیحت خواهرانه بت میکنم: خودتو جای همسرت بذار تو هر موقعیتی ببین برای فراهم کردن خونه و زندگی یا راضی کردن خانوادش یا بقیه مشکلاتتون چه سختیهایی که کشیده و اونو با شرایط خودت مقایسه کن بعد درموردش قضاوت کن.موفق باشی گلم

  8. 3 کاربر از پست مفید روژان20 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (چهارشنبه 18 دی 92), toojih (یکشنبه 13 بهمن 92), دختر بیخیال (یکشنبه 13 بهمن 92)

  9. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 01 مرداد 98 [ 10:31]
    تاریخ عضویت
    1391-9-30
    نوشته ها
    143
    امتیاز
    6,685
    سطح
    53
    Points: 6,685, Level: 53
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 65
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 251 در 103 پست

    Rep Power
    34
    Array
    معرفت عزیز
    در خصوص آرایشت تو مراسمات گاهی شوهرا واقعا حق دارن و آرایشهای غلیظ نه تنها تورو زیباتر نمی کنه بلکه از تو یه آدم مصنوعی می سازه.منم گاهی که میرم آرایشگاه برا عروسی آماده بشم شوهرم اعتراض می کنه میگه هر چه ساده تر آرایش کنی زیباتری و تو باید یه خاطر تحصیلات و شان و مرتبه اجتماعیت خودتو شبیه خانومهای سطح پایین نکنی.
    ضمنا با همسرت تو دانشگاه آشنا شدی و اونطور که خودت گفتی چادری هستی و بدون آرایش، پس توجه کن که همسرت این دختر رو پسندیده و ازش انتظار نداشته باش معیاراشو به این زودی عوض کنه.
    مادر شوهرت بخاطر چی با تو سرناسازگاری داره؟
    آیا تلاشی برای ارتباط موثر و صمیمی با خانواده شوهرت داشتی؟

  10. 3 کاربر از پست مفید suzana تشکرکرده اند .

    khaleghezey (چهارشنبه 18 دی 92), toojih (یکشنبه 13 بهمن 92), دختر بیخیال (یکشنبه 13 بهمن 92)

  11. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 14 دی 92 [ 15:58]
    تاریخ عضویت
    1392-9-21
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    32
    سطح
    1
    Points: 32, Level: 1
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من شوهرم این مشکلات رو داره از همه دوستان میخوام که راهنماییم کنند....
    1- شوهر من آدم قدر نشناسیه و اصلا ارزش کارهایی که من یا خانوادم یا فامیل براش انجام میدن نمیدونه و حتی چند بار بهم گفته این هدایا برام ارزشی نداره و یکی دوبار هم جلو خانوادم این حرف رو زده اما اگه از طرف خانواده خودش بهش چیزی بدن براش یه دنیا ارزش داره در حالی که توی این یه سال و چند ماه هدیه ای از طرف خانوادش بهش نرسیده حتی موقع عقد و چشن عقد فقط به پول اهمیت میده حتی بهم میگه وقتی سرکار رفتی باید حقوقتو تو یه حساب مشترک بذاری نمیونم با این رفتارش چکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    2- اونطوری که من دلم میخواد احترام من رو جلو خانوادش نداره حتی چند بار ناخودآگاه به من و خانوادم توهین کرده یا وقتی خانوادش حرفی زدن که منو ناراحت کرده جوابشون رو نداده این رفتارشم من رو عذاب میده..........................
    3-وقتی میخوام برای خانوادم کاری کنم میگه تو دختری وظیفه نداری این پسره که وظیفه داره اما اگه برای خانواده خودش کاری کنم خیلی خوشحال میشه و میگه وظیفته!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    4- نمیذاره حتی با خانوادم جایی برم در واقع در خانه پدریم زندانی هستم من خودم حدس میزنم میخواد اینجوری من رو از خانوادم دور کنه و احتمالا یه نفر بهش این کارها رو یاد میده به احتمالی مامانش کمکم کنید می میخوام یه جوری شوهرم تو دست خودم باشه و حرفای کسی روش اثر نذاره...........
    5- جلو همه حتی محارمم میگه باید حجاب کامل داشته باشی تورو خدا کمکم کنید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟
    6- اگه یه مشکلی با خانوادم پیدا کنه و خانوادش بهش بگن که چرا اینقدر زنتو اذیت میکنی یا مامانم زنگ بزنه و شکایت شوهرم رو به خانوادش کنه او هم برمیگرده و خیلی درمورد خانوادم بد میگه این مشکلاتیه که من با شوهرم دارم فعلا همینها به نظرم رسید.....................
    دیشب تا ساعت 4 صبح اشک ریختم پدرم خیلی از شوهرم حرف زد البته اینقدر ازین حرفا میشنوم که دیگه عادی شده اما یه حرفیش منو خیلی ترسوند گفت اون تورو برای سرگرمی میخواد وقتی هم که سربازیشو کرد و برگشت و شرایطشم بهتر شد اینقدر اذیتت میکنه که آخرش خودت زندگیتو ول کنی
    من شوهرم و زندگیمو دوست دارم و نمیخوام سر اینجور قضایا از هم بپاشه اما میترسم بعد از عروسی بدتر بشه اما خودش میگه اونموقع احتمالا بهتر میشم شایدم این همه فشار زندگی رو میخواد یهو سر من خالی کنه!!!!
    برام دعا کنید و به راهنمایی هاتون نیاز دارم درضمن ازتون خواهش میکنم حرف جدایی رو نزنید چون من دلم نمیخواد به این مرحله برسم نه تنها مادر شوهرم بلکه کل خانواده با این ازدواج مخالف بودن و برای همین هم شوهرم رو زیاد ساپورت نمیکنن.....خانواده من هم با این ازدواج مخالف بودن و حالا خیلی احساس تنهایی میکنم

  12. #8
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 مرداد 94 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1387-6-12
    محل سکونت
    همدردی
    نوشته ها
    2,295
    امتیاز
    31,060
    سطح
    100
    Points: 31,060, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    11,614

    تشکرشده 12,542 در 2,269 پست

    Rep Power
    256
    Array
    سعی کنید مسائل زندگی تون ، و مشکلاتی که با همسرتون دارید به خانواده های دو طرف کشیده نشه ، خصوصا که خانواده ها هم با هم دیگه روابط خوبی ندارن ، زندگی شما بهونه بشه برا تسویه حسابهای قبلی اونها.

    بجای اون از ابتدای زندگی یه مشاور امین و صدیق برا خودتون و زندگی تون انتخاب کنید. (جوینده یابنده ست)

    «خدا گوید:تو ای زیباتر از خورشید زیبایم،
    تو ای والاترین مهمان دنیایم،
    بدان آغوش من باز است،
    شروع کن، یک قدم با تو،
    تمام گامهای مانده اش با من…»

  13. 7 کاربر از پست مفید baby تشکرکرده اند .

    khaleghezey (چهارشنبه 18 دی 92), negar1987 (یکشنبه 13 بهمن 92), toojih (یکشنبه 13 بهمن 92), فرهنگ 27 (سه شنبه 26 آذر 92), دختر مهربون (سه شنبه 26 آذر 92), دختر بیخیال (یکشنبه 13 بهمن 92), روژان20 (سه شنبه 26 آذر 92)

  14. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 08 تیر 98 [ 05:40]
    تاریخ عضویت
    1389-9-30
    نوشته ها
    1,362
    امتیاز
    19,687
    سطح
    88
    Points: 19,687, Level: 88
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 163
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger Second Class1000 Experience PointsVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    7,910

    تشکرشده 7,657 در 1,487 پست

    Rep Power
    151
    Array
    دوست عزیز، صبر کن.
    مرحله به مرحله.
    همه ی مشکلات نمیشه با هم و با استفاده از یک ترفند حل بشن.
    شما باید مشکلاتت رو اهم و مهم کنی ببینی کدوم برات در اولویت قرار داره.
    بعد روی مهمترینش تمرکز کنی و اون رو حل کنی.
    بعضی وقتا مشکلات بهم پیوسته هستن و با حل یکی، چند تای دیگه شون هم خود به خود حل میشن.
    اما باید خوب تشخیص بدی اون مهم ترین و کلیدی ترین کدومه که باعث چند تا مشکل ریز و درشت دیگه هم شده.

    چند تا سوال:
    حرفای منو خوندی در پست قبلی؟
    نظرت چیه؟

    و یه سوال دیگه اینکه این مواردی که شماره زدی، از اول عقد در ایشون دیدی یا همزمان با شکاک شدن ایشون این اخلاق های بد هم ظهور پیدا کرده؟
    از زندگی چه می خواهی که در خدایی ِخدا، آنرا نمیابی؟

  15. 2 کاربر از پست مفید دختر مهربون تشکرکرده اند .

    khaleghezey (چهارشنبه 18 دی 92), toojih (یکشنبه 13 بهمن 92)

  16. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 14 دی 92 [ 15:58]
    تاریخ عضویت
    1392-9-21
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    32
    سطح
    1
    Points: 32, Level: 1
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دختر مهربون ممنون از راهنماییهات بعضی هاشو از اول بود اما فکر میکردم درست شه اما بعضی رفتاراش چند ماهه که اینجوری شده همیشه دنبال یه بهونه میگرده که منو بکشونه شهرشون..........من دوست ندارم برم اونجا چون اصلا بهم خوش نمیگذره ه ه ه ه ه ه او هم دلم نمیخواد بیاد چون هر چی کمتر با خانوادم رو به رو شه بهتره..........اره خوندم اما من کم تحملم خیلی فشار روم زیاده مگه ما زنا غیر از توجه و درک کردن چی از شوهرامون میخوایم که اینقدر با خواسته های نامعقولشون ازارمون میدن........


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:13 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.