سلام دوستان عزیز منو همسرم تو یه دانشگاه درس میخوندیم بعدش هم عاشق هم شدیم از ابتدا قصدمون ازدواج بود اما چون خانواده ها مخالفت میکردن حدود 4ماه باهم دوست بودیم من هم ادم بدحجابی نیستم چادریم و حتی آرایش هم نمکنم حدود 1سال که عقد کردیم و من خواهر زاده برادر زاده ندارم اما بهم میگه باید جلو دایی عمو وحتی خانومها هم حجاب داشته باشی مثلا اگه دوستم بیاد خونمون میگه همون طوری باید باشی که جلو یه نامحرم حجاب میگیری سه چهار ماه اول اینطوری نبود اما وقتی برای عروسی پسر عمم گرگان دعوت شدیم بهم گفت یه لباس مناسب بپوش اگه هم خواستی آرایش کنی باید تو سالن باشه وقتی رفتیم گرگان نخواستم از بقیه کم بیارم و اینکه تازه عروس بودم دلم میخواست خیلی زیبا جلوه کنم برا همین هم رفتم خونه دوستم تا منو درست کنه وقتی جلو در تالار منو با آرایش دید و دید که یکم از موهام بیرونه خیلی عصبی شد و از اول تا اخر عروسی بیرون تالار تنهایی چرخید و هر چی هم که مامان بابام و بقیه باهاش صحبت کردن نرفت داخل حتی بخاطر این موضوع صمیمی ترین دوستم رو دلخور کرد اونشب خیلی عذابم داد و بهم گفت تو منو اینجا تنها گذاشتی رفتی خونه دوستت که آرایشت کنه بهدشم با اون وضع اومدی تو تالار بخاطر همینم روز به روز بدتر شد و چند بار دیگه هم تو عروسی فامیلاشون این اتفاق افتاد البته من خودم میدونم مقصرم اما نه تا این حد که بهم ظلم شه هر دو خانواده در یک سطحیم اما تو دو شهر مختلف تحصیلات من لیسانسه او هم این ترم لیسانسشو میگیره مشکلات دیگه هم داریم مثلا یکم خسیسه حتی اگه بتونه حاضره برام عروسی هم نگیره البته اینو بگم که هنوز سربازی نرفته و به خاطر خرید خونه قسطهامون زیاده با خانوادش هم خیلی مشکل دارم اما پدرشوهرم دوستم داره هیچ پشتوانه مالی هم از طرف خانوادش نداریم حتی تو این 1 سال و نیم که من عروسشونم حتی یه عید هم خونمون نیومدن چه برسه به این که بخوان بهم عیدی بدن ، تازگی ها مادر شوهرم به شوهرم گفته عروسیتون هم نمیام منم تو دلم گفتم بهتر3 (12)3 (12)3 (12) اگه هم عروسی یا تولد دعوت شیم میگه ما تو عقدیم دلیل نداره چیزی بدیم خانوادش چه موقع عقد چه موقع جشن عقد حتی یه کادو ناقابل هم بهم ندادن حتی سرویس طلایی که از 1سال قبل شوهرم خودش خریده بود رو هم گردنم ننداختن ،خانواده من از اول راضی نبودن اما بخاطر من قبول کردن الانم دو تا خانواده باهم قهرن........اگه هم مشکلی پیش بیاد خانوادم بهم میگن خودت خواستی بخاطر همینم نمیتونم زیاد باهاشون درد ودل کنم خیلی احساس تنهایی و شکست میکنم البته همیشه جلو اونا ازم دفاع کردن ولی خیلی بهم میگن اشتباه کردی تا حالا هم هیچی برام کم نذاشتن و بهترین ها رو برام فراهم کردن بهترین جشن عقد بهترین هدایا و بهترین جهیزیه ...........اما بهم مگن شوهرت شکاکه و از اول هم بابام بهم گفت نکنه شکاک باشه و الان همش بهم میگن تو لوسش کردی و نازشو زیاد کشیدی او هم روش بهت باز شده....................ممنون از توجه تونخیلی نوشتم سرتون رو درد اوردم اگه سوالی بود در خدمتم
علاقه مندی ها (Bookmarks)