به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 5 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 87
  1. #41
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 خرداد 93 [ 13:17]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    نوشته ها
    149
    امتیاز
    1,443
    سطح
    21
    Points: 1,443, Level: 21
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 57
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    182

    تشکرشده 105 در 70 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    دوست عزیز منم چند وقت پیش یه تاپیک زدم ولی اینطور که دوستان اینجا نظر دادن کسی کمکی نکرد .
    در هر صورت خوشحال شدم تاپیک شما رو خوندم .
    منم مشکلاتی مشابه شما دارم که دقیقا نمیدونم ریششون چیه.
    البته واقعا نه به این شدتی که شما گفتین ... مثلا اینکه گفتین کلا 30 روز بیرون رفتین اما من هر روز دارم میرم سر کار ...
    خیلی وقتا احساس بی انگیزگی میکنم ...
    از مواجه شدن با بعضی ادما و بعضی اتفاقا میترسم ...( اما خیلی با خودم مبارزه میکنم و سعی میکنم ترسمو از بین ببرم تا حدودی هم موفق میشم.)
    ولی مشکل اصلیم حل نمیشه... اونم اضطراب و استرس شدیدی که دارم و یهو انچنان بهم میریزم که دست خودم نیست
    حوصله هیچ کسی رو ندارم حتی پدر و مادرم که جونمو حاضرم واسشون بدم پرخاشگرو عصبی میشم
    از 3 سال پیش مشکلم شروع شد ..
    الان یک ساله که هر روز صبح با حالت تهوع از خواب بیدار میشم و خواب اروم ندارم
    فکر و خیال دیوانم کرده
    و حالتای کمال گرایی که بعضی دوستان بهش اشاره کردن رو هم دارم با هر ادمی نمیتونم کنار بیام و خیلی ایده ال فکر میکنم.
    از 4 5 ماه پیش به 2 تا روانپزشک مراجعه کردم قر صهایی که تجویز شده فقط رو خوابم اثر داشته وحالت تهوع رو کم کرده
    اما بی حوصله گی و اضطراب رو هنوز حس میکنم
    منم به این نتیجه رسیدم که مشکل استرسم فقط با قرصو روانپزشک حل میشه چون از کنترلم خارجه
    حدود یه سال پیش با روانپزشکی تلفنی حرف زدم که خیلی ارومم کرد کلی باهام حرف زد و قرص هم بهم داد که یه ماه مصرف کردم اما چون ایشون به دلیل مشکلات شخصی خودشون نمیتونستن مطب برن دیگه ارتباطی نداشتم قرص هارو هم ول کردم .تاثیر قرص ها هم عالی بود ( فلوکسیتین و لرازپام ) فقط 3 4 کیلو وزنمو کم کرد و میل جنسیمو خیلی کم کرد.اما روحیمو از این رو به این رو کرد .
    تازه 2 روزه شنیدم که ایشون دوباره مطب میرن میخوام برم پیشش دوباره ... و امیدوارم اونقدی که فکر میکنم دلسوز باشه تا کمکم کنه
    نمیدونم تاثیرات خوب این قرصا میارزه به عوارضش یا نه .....
    البته اگه اسم این قرصارو بردم فقط واسه اینکه گفتم شاید کسی مصرف کرده باشه و گرنه این قرصا فقط و فقط با تجویز پزشک باید مصرف شن

    اینم بگم از لحاظ شرایط و موقعیت زندگی همه چیزم خوبه شاید ازون لحاظ خیلیا ارزوشون باشه جای من باشن اما اعتماد به نفسم خیلی کمه
    واقعا نمیخوام وضعم بدتر شه میخوام جلوشو بگیرم....
    عذر خواهی میکنم ازینکه مشکلمو اینجا مطرح کردم چاره ای نداشتم
    شاید بتونیم بهم کمک کنیم

  2. #42
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 آبان 92 [ 09:48]
    تاریخ عضویت
    1392-5-19
    نوشته ها
    134
    امتیاز
    597
    سطح
    11
    Points: 597, Level: 11
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 194 در 88 پست

    Rep Power
    0
    Array
    جناب الیاس و جناب m-eros اصلا ادم نمیتونه خوشحال بشه افراد دیگه هم مشکلات مشابه خودش رو دارن
    ولی حداقل اینکه مشکلات ابراز میشه و میشه همفکری کرد شاید بهبود و درمان رو بهم کمک کرد خیلی میتونه مفید باشه

    من روی خیلی از مسائل و مشکلاتم به تنهایی کار کردم و خیلی هم موفق بودم و مشکلاتی که داشتم رو حل کردم
    ولی بعضی مشکلات رو بدلایل مختلف انسان خودش تنها نمیتونه راه بجایی ببره
    بزرگترین مشکل هم ندانستن و نشناختن درست مشکلات هست که انسان خیلی وقتها بهیچ وجه خودش نمیتونه مشکلش رو تشخیص بده
    ولی متاسفانه و بدبختانه علم روان درمانی در کشور واقعا ضعیف و بسیار سطحی هست و حداقل من نتونستم تا حالا روان درمان و روانپرشکی که واقعا به بیمارش اهمیت بده پیدا نکردم
    هزینه های درمان که دیگه حرفی نمیشه دربارش زد

    من تازه پی به ریشه خیلی از مشکلاتم بردم و تصمیم گرفتم بشدت پیگیر بهبود حالم باشم و دارم تحقیق میکنم چه برای مصرف دارو چه رفتار درمانی چه گروه درمانی و حتی یافتن روانپزشک قابل اعتماد برای مراجعه

    توصیه من به شما همین هست که دنبال ریشه مشکلاتتون بگردید
    نترسید که بگید بیمارید
    نترسید که بگید مشکل دارید
    مثل من تاپیک مجزا حتما ایجاد کنید و مشکلاتتون رو بگید و منتظر باشید دوستان تجربیات خودشون رو باهاتون شریک بشن
    ولی نه از حرف دیگران نا امید بشید نه مشاوره های دیگران رو حتما قبول کنید بلکه دنبال این بگردید که بفهمید مشکل شما دقیقا چی هست و راهکار درمان چی میتونه باشه

    یکی بهترین راهکارهای درمان گروه درمانی هست
    پس اینکه با هم در ازتباط باشیم و تبادل نظر کنیم خیلی میتونه مفید باشه

  3. کاربر روبرو از پست مفید Estaf تشکرکرده است .

    نیلا (یکشنبه 03 شهریور 92)

  4. #43
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 خرداد 93 [ 13:17]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    نوشته ها
    149
    امتیاز
    1,443
    سطح
    21
    Points: 1,443, Level: 21
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 57
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    182

    تشکرشده 105 در 70 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Estaf نمایش پست ها
    جناب الیاس و جناب m-eros اصلا ادم نمیتونه خوشحال بشه افراد دیگه هم مشکلات مشابه خودش رو دارن
    ولی حداقل اینکه مشکلات ابراز میشه و میشه همفکری کرد شاید بهبود و درمان رو بهم کمک کرد خیلی میتونه مفید باشه

    من روی خیلی از مسائل و مشکلاتم به تنهایی کار کردم و خیلی هم موفق بودم و مشکلاتی که داشتم رو حل کردم
    ولی بعضی مشکلات رو بدلایل مختلف انسان خودش تنها نمیتونه راه بجایی ببره
    بزرگترین مشکل هم ندانستن و نشناختن درست مشکلات هست که انسان خیلی وقتها بهیچ وجه خودش نمیتونه مشکلش رو تشخیص بده
    ولی متاسفانه و بدبختانه علم روان درمانی در کشور واقعا ضعیف و بسیار سطحی هست و حداقل من نتونستم تا حالا روان درمان و روانپرشکی که واقعا به بیمارش اهمیت بده پیدا نکردم
    هزینه های درمان که دیگه حرفی نمیشه دربارش زد

    من تازه پی به ریشه خیلی از مشکلاتم بردم و تصمیم گرفتم بشدت پیگیر بهبود حالم باشم و دارم تحقیق میکنم چه برای مصرف دارو چه رفتار درمانی چه گروه درمانی و حتی یافتن روانپزشک قابل اعتماد برای مراجعه

    توصیه من به شما همین هست که دنبال ریشه مشکلاتتون بگردید
    نترسید که بگید بیمارید
    نترسید که بگید مشکل دارید
    مثل من تاپیک مجزا حتما ایجاد کنید و مشکلاتتون رو بگید و منتظر باشید دوستان تجربیات خودشون رو باهاتون شریک بشن
    ولی نه از حرف دیگران نا امید بشید نه مشاوره های دیگران رو حتما قبول کنید بلکه دنبال این بگردید که بفهمید مشکل شما دقیقا چی هست و راهکار درمان چی میتونه باشه

    یکی بهترین راهکارهای درمان گروه درمانی هست
    پس اینکه با هم در ازتباط باشیم و تبادل نظر کنیم خیلی میتونه مفید باشه
    البته من جناب نیستم سر کار خانومم
    تاپیک زدم ولی مثه اینکه اینجا زیاد راجع به این چیزا کسی اطلاعات نداره حتی مشاورا ....حالا اگه رابطه دختر پسر باشه همه متخصصن
    با اینکه مشکل ما چه بسا خیلی حادتر هم باشه چون استرس و اضطراب در درجه اول مانع برقراری ارتباط درست با دیگران میشه
    منم دارم سعی میکنم مطالعمو بیشتر کنم تو همین سایتم مطالب خوبی پیدا کردم ولی خوندن کجا عملش کجا !!!
    و اینو فهمیدم که بدون دارو درمانی هم مشکلم حل نمیشه
    با خودم میگم من که تو هر زمینه کاری ، تحصیلی ، مالی ،خونوادگی ، اخلاقی ، زیبایی دختری ام که از خیلیا سرترم پس دردم چیه چرا باید دائم دلشوره و استرس داشته باشم
    اخه به چه علت
    چرا احساس تنهایی میکنم
    چرا میتر سم ... خیلی هم محافظه کارم تو همه چیز
    چرا نسبت به ادما انقد ایده ال فکر میکنم حتی دلم میخواد با کسایی باشم که هیچ نقصی ندارن !!! و چون از عالم واقعیت بدوره نمیتونم روابط درست برقرار کنم
    دائم اشتباه میکنم
    .... ولی الان اصلا نا امید نیستم

  5. #44
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 آبان 92 [ 09:48]
    تاریخ عضویت
    1392-5-19
    نوشته ها
    134
    امتیاز
    597
    سطح
    11
    Points: 597, Level: 11
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 194 در 88 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط m_eros نمایش پست ها
    البته من جناب نیستم سر کار خانومم
    تاپیک زدم ولی مثه اینکه اینجا زیاد راجع به این چیزا کسی اطلاعات نداره حتی مشاورا ....حالا اگه رابطه دختر پسر باشه همه متخصصن
    با اینکه مشکل ما چه بسا خیلی حادتر هم باشه چون استرس و اضطراب در درجه اول مانع برقراری ارتباط درست با دیگران میشه
    منم دارم سعی میکنم مطالعمو بیشتر کنم تو همین سایتم مطالب خوبی پیدا کردم ولی خوندن کجا عملش کجا !!!
    و اینو فهمیدم که بدون دارو درمانی هم مشکلم حل نمیشه
    با خودم میگم من که تو هر زمینه کاری ، تحصیلی ، مالی ،خونوادگی ، اخلاقی ، زیبایی دختری ام که از خیلیا سرترم پس دردم چیه چرا باید دائم دلشوره و استرس داشته باشم
    اخه به چه علت
    چرا احساس تنهایی میکنم
    چرا میتر سم ... خیلی هم محافظه کارم تو همه چیز
    چرا نسبت به ادما انقد ایده ال فکر میکنم حتی دلم میخواد با کسایی باشم که هیچ نقصی ندارن !!! و چون از عالم واقعیت بدوره نمیتونم روابط درست برقرار کنم
    دائم اشتباه میکنم
    .... ولی الان اصلا نا امید نیستم
    اینجا مشخص نمیشه کی خانومه کی اقا، که از دید من زیاد هم اهمیتی نداره و تفاوتی نیست
    ولی ببخشید که اشتباه شد

    اول اینکه خیلی خوبه که ناامید نیستین و اولین اصل برای بهبود همین هست

    دقیقا مشکل همینه که توی جامعه ما حتی جامعه پزشکی و تخصصی فقط به موارد سطحی و ظاهری پرداخته میشه و به مشکلات اساسی زندگی افراد اصلا توجهی نمیشه
    به نظر من اصلا روی مشاوره حساب باز نکنین و ادم خودش بهترین مشاور برای خودش میتونه باشه
    فقط باید از تجربه و مشورتهای دیگران استفاده کرد

    از نظر من برای ما با شخصیت کمالگرا بهترین و اولین اصل این هست که اصل سود داشتن و خطر نکردن رو کنار بزاریم
    دست به خطر زدن و ریسک کردن اگاهانه حتی خطرناکترین کارها رو انجام داد تا مغز بفهمه همه چیز به خرابی منتهی نمیشه
    من خودم این کارو انجام دادم و اگاهی با ترسها و نگارهیم مقابله کردم و تا حدود خیلی زیادی موفق بودم
    برید خرید کنین و هرچی دوست داشتبن رو بخرید حتی اگه بدردتون نمیخوره ولی دوستش دارید
    بزارید فروشنده سرتون کلاه بزاره و فقط بخندین که میدونین داره جنس اشتباه بهتون میده ولی شما میدونین ولی بخرین
    محافظه کاری رو خوداگاه بر زدش عمل کنین
    فعالیت اجتماعی رو هرچقدرمم سخته ولی زیاد کنین
    بریم کلاسهای تفریحی و اموزشی که دوست دارین شرکت کنین حتی اگه نرفتین مهم نیست ولی یه جلسه هم بریم میتونه مفید باشه
    سبک زندگیتون رو سعی کنین تغییر بدین
    ساده ترینش دکوراسون خونه و اتاقتون رو کلا عوض کنین
    سبک لباس و ظاهرتون رو تغییر بدین
    اینا کارایی که ادم میتونه خودش انجام بده و واقعا تاثیر گذاره ولی اگر فعالیت شیمیایی بدن هم دچار مشکل شده باشه و مثلا حملات اضطراب و استرس هم وجود داشته باشه حتما باید دارو هم مصرف بشه
    ولی بهمون دلیلی که گفتم و جامعه پزشکی روح و روان بسیار ضعیف هست بهتره اگاهی خودمون رو بالا ببریم و بعد مراجعه کنیم به رانپزشک که فقط دارو خواب اور یا ارامبخش برای ما تجویز نکن

  6. #45
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 خرداد 93 [ 13:17]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    نوشته ها
    149
    امتیاز
    1,443
    سطح
    21
    Points: 1,443, Level: 21
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 57
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    182

    تشکرشده 105 در 70 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Estaf نمایش پست ها
    اول اینکه خیلی خوبه که ناامید نیستین و اولین اصل برای بهبود همین هست

    دقیقا مشکل همینه که توی جامعه ما حتی جامعه پزشکی و تخصصی فقط به موارد سطحی و ظاهری پرداخته میشه و به مشکلات اساسی زندگی افراد اصلا توجهی نمیشه
    به نظر من اصلا روی مشاوره حساب باز نکنین و ادم خودش بهترین مشاور برای خودش میتونه باشه
    فقط باید از تجربه و مشورتهای دیگران استفاده کرد

    از نظر من برای ما با شخصیت کمالگرا بهترین و اولین اصل این هست که اصل سود داشتن و خطر نکردن رو کنار بزاریم
    دست به خطر زدن و ریسک کردن اگاهانه حتی خطرناکترین کارها رو انجام داد تا مغز بفهمه همه چیز به خرابی منتهی نمیشه
    من خودم این کارو انجام دادم و اگاهی با ترسها و نگارهیم مقابله کردم و تا حدود خیلی زیادی موفق بودم
    برید خرید کنین و هرچی دوست داشتبن رو بخرید حتی اگه بدردتون نمیخوره ولی دوستش دارید
    بزارید فروشنده سرتون کلاه بزاره و فقط بخندین که میدونین داره جنس اشتباه بهتون میده ولی شما میدونین ولی بخرین
    محافظه کاری رو خوداگاه بر زدش عمل کنین
    فعالیت اجتماعی رو هرچقدرمم سخته ولی زیاد کنین
    بریم کلاسهای تفریحی و اموزشی که دوست دارین شرکت کنین حتی اگه نرفتین مهم نیست ولی یه جلسه هم بریم میتونه مفید باشه
    سبک زندگیتون رو سعی کنین تغییر بدین
    ساده ترینش دکوراسون خونه و اتاقتون رو کلا عوض کنین
    سبک لباس و ظاهرتون رو تغییر بدین
    اینا کارایی که ادم میتونه خودش انجام بده و واقعا تاثیر گذاره ولی اگر فعالیت شیمیایی بدن هم دچار مشکل شده باشه و مثلا حملات اضطراب و استرس هم وجود داشته باشه حتما باید دارو هم مصرف بشه
    ولی بهمون دلیلی که گفتم و جامعه پزشکی روح و روان بسیار ضعیف هست بهتره اگاهی خودمون رو بالا ببریم و بعد مراجعه کنیم به رانپزشک که فقط دارو خواب اور یا ارامبخش برای ما تجویز نکن
    میدونین ، گاهی وقتا به خیلی از آدمای دورو برم که واقعا دوسشون داشتم از ته دلم محبت کردم اما جز ضربه چیز دیگه ای نصیبم نشد . البته بر عکسشم بوده شاید پاسخ محبت خیلی هارو هم درست نداده باشم نمیدونم ، درسته شاید سادگی به خرج دادم خیلی وقتا تو زندگیم ، بعدش همشو تو دلم میریختم ابراز نمیکردم ، همیشه حس میکردم حرفای نگفته زیادی دارم و سکوت میکردم . این حس خیلی اذیتم میکرد.
    و مشکل اضطراب من تا حدود زیادی زمینه ژنتیکی داره فک کنم بیشتر از مامان بزرگم ولی زمینش هم تو زندگیم ایجاد شده شاید مقصر خودم بودم .
    خودمم خیلی دارم تلاش میکنم به ترسم غلبه کنم...
    مثلا من خیلی وقت پیش گاهی رانندگی میکردم ولی یه مدتی اواخر اصلا رانندگی نمیکردم انقد که احساس ترس داشتم ولی 4 ماه پیش تصمیم گرفتم دوباره بشینم اولین کاری که کردم این بود که ماشین خریدم وقتی خریدم دیدم خوب نمیشه انداختش تو خونه پس وادار شدم که رانندگیو شروع کنم اوایل با ترس خیلی زیاد اما با کمک یکی از دوستام هر روز به یه بهانه ای 2 ساعت ماشینو میبردم بیرون . الان کاملا ترسم ریخته تازه علاقمند هم شدم .خیلی هم رانندگیم خوب شده ،
    مشکلم اینه که تو هر کاری یه نفر باید هولم بده
    حتی گاهی راه بعضی کارارو بلدم ولی خودمو گول میزنم و به بعد موکولش میکنم .
    الان شغلمو دوس دارم مرتبط به رشتمه همون چیزی بود که همیشه تو ذهنم بود جا داره خیییییلی پیشرفت کنم ولی استرس کاذب نمیذاره جلومو میگیره ،بعضی از همکارام خوبن و بعضی از همکارامو فقط دارم متحمل میکنم.
    میدونم که باید نسبت به رفتار خیلیا بی اهمیت باشم اما دست خودم نیست.
    یه مورد دیگم این که با پسرایی که تو زندگیم آشنا شدم بعضی هاشون انقد دنبال منافع بودن و اذیتم کردن نسبت به جنس مخالف یکم بدبینم ، همین باعث میشه نمیتونم ارتباط درست برقرار کنم بدو خوبو تشخیص بدم .
    راجع به روانپزشکا هم دارم به نتیجه شما میرسم قرصا فقط خوابمو بهتر کرده ، اما الان میخوام عوض کنم چون میدونم اینطوری فایده نداره قرصای الکی و تشخیصای الکی دادن
    روانپزشکی که 10 دقیقه بیشتر واسه مریضش وقت نمیذاره چطور میتونه بیماریو تشخیص بده واقعا مسخرست .
    خیلی حرف زدم ولی خیلی خوشحالم ازینکه حرفامو به کسی میگم که درک میکنه چی میگم ، امیدوارم شما هم تو زندگیتون راه درستو پیدا کنین

  7. #46
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 آبان 92 [ 09:48]
    تاریخ عضویت
    1392-5-19
    نوشته ها
    134
    امتیاز
    597
    سطح
    11
    Points: 597, Level: 11
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 194 در 88 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دقیقا میفهمم چی میگین
    من الان میخوام برم بیرون کاریرو انجام بدم ولی تنهایی نمیتونم و یه حس عجیب جلومو میگیره
    بحث همین رانندگی که میگین من واقعا باهاش درگیرمة، با اینکه رانندگیم خیلی خوبه ولی اصلا نمیتونم رانندگی کنم دقیقا بهمون دلیل ترسهایی که حتما میشناسین

    بحث حرفا رو ادم توی خدمش نگه میداره واقعا یه عذاب بود واسه من و برای کوچیکترین برخوردها که نمیتونستم حرفو بزنم روزها درگیر بودم
    ولی کامل این مسئله رو حل کردم با خودم و الان اصلا از این لحاظ مشکلی ندارم و هرکسی جلوم باشه چه ناراحتی چه عصبانیت چه حرف منطقی داشته باشم بروز میدم و دیگه مثل قبل نیستم بعدش بیام با خودم اینو میگفتم خوب بود چرا اونو نگفتم

    از نظر من از چیزای خیلی کوچیک باید شروع کنین تا مغز ادم عادت کنه و بفهمه که نه میشه کاری کرد و مشکلی پیش نیاد
    مغز ما چون توانایی بالای در تجزیه و تحلیل داره و این هوش باعث میشه کوچیکترین چیزها رو از صدها بعد بررسی کنه و همین باعث میشه یه انرژی وحشتناک گرفته بشه و دیگه توانیی برای انجام کار اصلی باقی نمونه
    مثلا برای خرید یه لباس حتی یه تار نخ رو میبینم و همین باعث میشه نتونیم انتخاب کنیم
    بخاطر همین از چیزای خیلی کوچیک باید شروع کرد و این تجزیه و تحلیل رو کنار گذاشت
    مثلا میرین خرید تمام تمرکز روی این بزارید که چیزی خوشتون اومد بخرین و اصلا به افکار اینکه فروشنده داره گرون میده جنسش اضلی نیست بهم میاد یا نه اجازه ندین بیاد توی مغزتون

    فقط باید مشکلات رو شناخت و باهاشون از کم مقابله کرد تا کم کم ریشه رو خشکوند
    هرچند شاید همون مشکل یا همه یا هیچ هم که در ما هست سد راه باشه ولی میشه باهاش مقابله کرد

    مشکل ارتباط با جنس مخالف و رابطه عاطفی هم چون ما شخصیت وسواسی داریم هم از خودمون انتظارات زادی داریم هم از طرف مقابلمون و این باعث میشه نتونیم رابطه درستی بر قرار کنیم
    از نظر من بهتره ما توی مغزمون کاری کنیم که وارد رابطه جدی نشیم و فقط رابطه سطحی داشته باشیم
    یعنی فقط به رابطه این دید رو داشت که فقط برای گذران وقت و لذت برن از وجود همدیگه هست و لازم نباشه ما ضعف و اشتباهات خودمون و طرفمون رو جدی بگیریم

  8. #47
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 شهریور 92 [ 20:43]
    تاریخ عضویت
    1392-6-01
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    47
    سطح
    1
    Points: 47, Level: 1
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 5 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خانم m_ero شما زندگی موفقی دارین، لااقل وضعتون از من بهتره، فک کنم بهتره خدا رو شاکر باشیم. یکی از دلایلی که من به روانشناس مراجعه میکردم، این بود که یه نفر به حرفام گوش بده. اینقدر آدم زیاد فکر میکنه ، آخرش آرمان گرا میشه، مثلا من فکر میکردم اگه برم خارج وضع بهتری دارم هم از نظر درمان هم از نظر کار در حالی که حتی یکم هم اجتماعی نیستم، یا الان وضع جوریه که از هیچکدوم از آدمای اطراف خوشم نمیاد حتی با خانواده هم یک کلمه حرف نمیزنم. و اینقدر آدم مشغولیت ذهنی پیدا میکنه که آخرش نمیتونه متوقفش کنه، لامصب درست موقع خواب هر چی فکر و نگرانی هست به ذهن آدم میاد، هی ذهن رو منصرف میکنی باز فکره به ذهن میاد. نتیجه اینکه برای منحرف کردن خودم، من قبل از خواب سعی میکنم به یه تخیل زیبا فکر کنم، و سعی میکنم فکر رو به همین موضوع ادامه بدم یا گاهی که اضطراب هم دارم قبل خواب یه آهنگ کلاسیک یا قرآن گوش بدم. البته گاهی چون نگران میشم که نکنه فلان کار رو فراموش کنم،روی یه کاغذ یادداشتش میکنم.
    من از دوستان میخوام که اگه راهکاری برای مشکلاتشون یا مشکل ما دارن یا مقاله یا کتاب الکترونیکی میشناسن به ما معرفی کنن. لااقل اینجوری میتونیم از تجربیات هم استفاده کنیم.


    - - - Updated - - -

    خانم m_ero شما زندگی موفقی دارین، لااقل وضعتون از من بهتره، فک کنم بهتره خدا رو شاکر باشیم. یکی از دلایلی که من به روانشناس مراجعه میکردم، این بود که یه نفر به حرفام گوش بده. اینقدر آدم زیاد فکر میکنه ، آخرش آرمان گرا میشه، مثلا من فکر میکردم اگه برم خارج وضع بهتری دارم هم از نظر درمان هم از نظر کار در حالی که حتی یکم هم اجتماعی نیستم، یا الان وضع جوریه که از هیچکدوم از آدمای اطراف خوشم نمیاد حتی با خانواده هم یک کلمه حرف نمیزنم. و اینقدر آدم مشغولیت ذهنی پیدا میکنه که آخرش نمیتونه متوقفش کنه، لامصب درست موقع خواب هر چی فکر و نگرانی هست به ذهن آدم میاد، هی ذهن رو منصرف میکنی باز فکره به ذهن میاد. نتیجه اینکه برای منحرف کردن خودم، من قبل از خواب سعی میکنم به یه تخیل زیبا فکر کنم، و سعی میکنم فکر رو به همین موضوع ادامه بدم یا گاهی که اضطراب هم دارم قبل خواب یه آهنگ کلاسیک یا قرآن گوش بدم. البته گاهی چون نگران میشم که نکنه فلان کار رو فراموش کنم،روی یه کاغذ یادداشتش میکنم.
    من از دوستان میخوام که اگه راهکاری برای مشکلاتشون یا مشکل ما دارن یا مقاله یا کتاب الکترونیکی میشناسن به ما معرفی کنن. لااقل اینجوری میتونیم از تجربیات هم استفاده کنیم.

  9. #48
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 خرداد 93 [ 13:17]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    نوشته ها
    149
    امتیاز
    1,443
    سطح
    21
    Points: 1,443, Level: 21
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 57
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    182

    تشکرشده 105 در 70 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط alias136790 نمایش پست ها
    خانم m_ero شما زندگی موفقی دارین، لااقل وضعتون از من بهتره، فک کنم بهتره خدا رو شاکر باشیم. یکی از دلایلی که من به روانشناس مراجعه میکردم، این بود که یه نفر به حرفام گوش بده. اینقدر آدم زیاد فکر میکنه ، آخرش آرمان گرا میشه، مثلا من فکر میکردم اگه برم خارج وضع بهتری دارم هم از نظر درمان هم از نظر کار در حالی که حتی یکم هم اجتماعی نیستم، یا الان وضع جوریه که از هیچکدوم از آدمای اطراف خوشم نمیاد حتی با خانواده هم یک کلمه حرف نمیزنم. و اینقدر آدم مشغولیت ذهنی پیدا میکنه که آخرش نمیتونه متوقفش کنه، لامصب درست موقع خواب هر چی فکر و نگرانی هست به ذهن آدم میاد، هی ذهن رو منصرف میکنی باز فکره به ذهن میاد. نتیجه اینکه برای منحرف کردن خودم، من قبل از خواب سعی میکنم به یه تخیل زیبا فکر کنم، و سعی میکنم فکر رو به همین موضوع ادامه بدم یا گاهی که اضطراب هم دارم قبل خواب یه آهنگ کلاسیک یا قرآن گوش بدم. البته گاهی چون نگران میشم که نکنه فلان کار رو فراموش کنم،روی یه کاغذ یادداشتش میکنم.
    من از دوستان میخوام که اگه راهکاری برای مشکلاتشون یا مشکل ما دارن یا مقاله یا کتاب الکترونیکی میشناسن به ما معرفی کنن. لااقل اینجوری میتونیم از تجربیات هم استفاده کنیم.
    باور کنین من همیشه خدارو به خاطر چیزایی که یهم داده شکر میکنم خیلی وقتا هم معجزه خدارو تو زندگیم دیدم.و واقعا اعتقاد دارم .
    ولی از نظر ذهنی خیلی با خودم درگیرم دائم به همه چیز فکر میکنم .
    نمیدونم چطور این حالتو بر طرف کنم گاهی سعیمو میکنم ولی موقتیه.
    نمیدونم چطور خلا ای که باید توسط خودم پر شه از دیگران نخوام . تو خودم دنبالش بگردم نه تو آدمای دور و برم .


    مثلا همین امشب یه اتفاقی واسم افتاد ، قرار بود واسه یه نفر یه چیزی ببرم نشونش بدم اما کاری واسم پیش اومد نتونستم بهش پیام دادم که نمیتونم بیارم اونم گفت اگه میخواستی میاوردی امروزو فردا نمیکردی دیگه نمیخوام ....خیلی ناراحت شدم و چون انتظارشو نداشتم دوباره تموم اون حالتای استرسی بهم دست داد تا همین یک ساعت پیش که بهش زنگ زدم و اول بابت اینکه نتونستم برم عذز خواهی کردم بعدش هم دلیلشو توضیح دادم و گفتم قضاوتت راجع به من نادرست بود و اونم گفت که نه اصلا ناراحت نشده و خواست واسش ببرم ... آخرشم کلی ازم تشکر کرد . این یه موضوعی بود که حلش کردم به خاطر خودمم این کارو کردم چون اگه حل نمیشد ذهنم دائما درگیرش بود
    ولی در مقابل چنین برخوردایی اونقد استرسی میشم همش نگرانم که وای چرا اینطوری شد چرا از دستم ناراحت شد با اینکه میدونم اون فکرش اشتباهه من مقصر نیستم!
    اما قبل از اینکه بهش بزنگم با خودم طی کردم که ممکنه هر برخوردی ازش ببینم و اونجا دیگه اونه که شخصیت خودشو نشون میده چون من قصدم صلح بوده و با این ذهنیت زنگ زدم با اینکه میدونم اگه برخورد بدی میکرد بازم بهم میریختم .
    این موارد تا دلتون بخواد تو زندگی هست اما واقعا چطور آدمی مثه من باید باهاشون کنار بیاد و خودشو به خاطر کسایی که دوس داره سرزنش نکنه و انتظار نداشته باشه همیشه رفتارشون خوب باشه و بتونه بپذیره دیگرانو بدون اسیب زدن به خودش!!

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط Estaf نمایش پست ها
    مشکل ارتباط با جنس مخالف و رابطه عاطفی هم چون ما شخصیت وسواسی داریم هم از خودمون انتظارات زادی داریم هم از طرف مقابلمون و این باعث میشه نتونیم رابطه درستی بر قرار کنیم
    از نظر من بهتره ما توی مغزمون کاری کنیم که وارد رابطه جدی نشیم و فقط رابطه سطحی داشته باشیم
    یعنی فقط به رابطه این دید رو داشت که فقط برای گذران وقت و لذت برن از وجود همدیگه هست و لازم نباشه ما ضعف و اشتباهات خودمون و طرفمون رو جدی بگیریم
    موافقم با این حرفاتون اما مشکم اینه که نمیتونم ... بیش از اندازه بعضی چیزارو جدی میگیرم و فقط به خودم اسیب میزنم. چون طرفم همیشه کسیه که واسم ارزش داره .
    الانم کلا ازین روابط دوری میکنم

  10. #49
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 شهریور 96 [ 22:02]
    تاریخ عضویت
    1389-9-06
    نوشته ها
    1,077
    امتیاز
    14,205
    سطح
    77
    Points: 14,205, Level: 77
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 245
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,300

    تشکرشده 3,560 در 934 پست

    Rep Power
    121
    Array
    کاش همه شارژ کنیم و یه تاپیک مستقل بزنیم و اونجا دور هم جمع شیم و ازتجربیاتمون به هم بگیم
    The Happiness of Your Life Depends on The Quality of Your Thoughts

    [SIGPIC][/SIGPIC]

  11. #50
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 شهریور 92 [ 20:43]
    تاریخ عضویت
    1392-6-01
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    47
    سطح
    1
    Points: 47, Level: 1
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 5 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    متوجه منظورت نشدم نیلا،
    اما اگه منظور اینه که بحث تاپیک رو به انحراف کشوندیم ، درست میفرمائین. من سعی میکنم دیگه تو این تاپیک نحرفم.
    اما منظورت این بود که هر کدوم یه تاپیک جداگانه بزنیم ، یا اینکه یه تاپیک جداگانه بزنیم و از تجربیاتمون بگیم؟
    چون من درباره مشکلم تو یه وبسایت دیگه پیگیر هستم، نخواستم دیگه تو این وبسایت دنبالش باشم.


 
صفحه 5 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: سه شنبه 04 فروردین 94, 19:00
  2. دوستان فکر کردن به پزشکی قانونی داره من را نابود می کنه
    توسط نوروزیان. در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: جمعه 01 فروردین 93, 03:00
  3. تجربیات دوستان در کمک روانپزشک و دارو
    توسط Estaf در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 86
    آخرين نوشته: جمعه 15 شهریور 92, 12:02
  4. دانشنامه پزشکی.
    توسط حسین پور در انجمن علمی و آموزشی
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: جمعه 09 بهمن 88, 10:29

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:05 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.