حال و احوال یاران همدردی (8)

[keyvan]

چم شده ؟ نمي دونم .
چرا ديگه راحت نمي خندم؟ نمي دونم .
چرا شاد نيستم ؟ نمي دونم.
چرا ديگه حرفي از ازدواج نميزنم ؟ نمي دونم.
چرا توي عيدها و خوشحالي ها كه همه شادن ، من ناراحتم ؟ نمي دونم.
چرا ديگه هيچ موفقيتي خوشحالم نمي كنه ؟ نمي دونم.

فكر مي كنم همه اينها با يك انتخاب خوب در زمينه ازدواج درست ميشه.
اما آيا اين تفكر درسته؟ نمي دونم.

چرا اینقدر خودت رو درگیر می کنی؟ نمی دونم
چرا خودت رو رها نمی کنی؟ نمی دونم؟

چرا در زندگیت در تفکراتت تغییر ایجاد نمی کنی؟ نمی دونم

چرا فکر می کنی همه مشکلاتت با ازدواج حل میشه؟ نمی دونم

چرا اشتباه فکر می کنی ؟ نمی دونم


عزیز من، دوست من، من سنم از شما یه کم بالاتره، کلی هم کار و فعالیت دارم؛ کمتر از تو نه اما بیشتر از تو هم به مسئله ازدواج و نیاز هام اهمیت میدم و تأثیر گذار هم هست؛ اما خودم رو حبس نمی کنم، تو اگر بیای خواستگاری دختر من، بهت دختر نمیدم.شوخی هم نمی کنم، یک دختر با مردی ازدواج می کنه که ازدواج رو مشکل گشا ندونه، بلکه با تفکرات صحیح و ذهنیت سالم سعی در تشکیل یک زندگی سالم داشته باشه. آقای سنگتراشان، مدیر همدردی بهم گفت، مشکلات قبل از ازدواج رو باید با وزنه زرگری وزن کرد، و مشکلات بعد از ازدواج رو با باسکو های میدان تره بار. توضیح هم (لا) لازم.

[محمدابراهیمی]

سلام به اعضاي خوب تالارهمدردي
من از فردا چند وقت به مرخصي مي روم دلم براي تالارهمدردي تنگ مي شود
اعضاي خوب تالارخيلي دوستت دارم
مديران خوب تالارخيلي دوستت دارم
مديرخوبهمدردي خيلي خيلي دوستت دارم

[صاعد]

نمی دونم این روزا چم شده
نه خوبم نه بد یه حس نامعلوم تمام وجودمو گرفته انگار هیچ حسی ندارم نه چیزی خوشحالم می کنه نه دیگه ناراحت
فکر کنم چوب خطم پر شده دیگه احساسی نمونده برام
برای چندمین باره که تو این روزها می نویسم اما آخرش صفحه رو می بندم و می رم برج مراقبت همدردی حداقل امشب برا دومین باره می نویسم
دلم گرفته نمی دونم چرا نمی دونم از کی
یه رفیقی داشتم که خیلی برام عزیز بود (نمی دونه هنوزم هست) این رفیق ما خیلی شبیه من بود اینقدر شبیه بودیم که خیلی وقتا نگفته حرف دل همو می دونستیم نمی دونم چی شد کدوم نگاه به دوستی ما افتاد که بدون هیچ دلیلی این دوستی نابود شد خیلی وقتا دلم هواشو می کنه خیلی وقتازنگ می زدم بهش و اون جواب نمی داد گذشت بعد یه سال تو این ماه رمضونی بهش زنگ زدم دم خونش بودم بهش زنگ زدم دیدم بعد یه سال جواب داد خوشحال شدم ذوق کردم صدای رفیق قدیمی خودم بود
-الو مصطفی جان سلام داداش خوبی؟
-ببخشید شما؟
اونجا فهمیدم که این رفیق اسم و شمارمو از لیست تماسش پاک کرد دنیام خراب شد
-مصطفی جان منم صابر، شناختی داداش؟ دم در هستم بیا ببینمت
-سلام صابر، الان کار دارم بعدا می بینمت
خواهر جونم یه روز بهم گفت صابر تو رفاقت بلد نیستی الان که نگاه می کنم می بینم آره بلد نیستم
حالا می بینم چقدر زود از لیست رفاقت پاک می شم نمی دونم تو رفاقت کجا کم می ذارم که الان در هیچ لیستی اسمم نیست
دلم گرفته دلم از خیلی ها گرفته از خواهری که خیلی وقته خبری ازم نگرفته
از رفیقی که راحت اسممو پاک کرد
از صابری که رسم رفاقت بلد نیست دلم می خواد ... نمی دونم چی دلم می خوا اما می دونم یه حس عجیب تمام وجودمو گرفته

همدردی شده تنها رفیقم
خیلی شبها تو همدردی هستم که و به اسم بچه ها نگاه می کنم
گاهی از خواب بیدار می شم یه نگاهی به لیست افرار آنلاین می کنم نمی دونم دنبال چی می گردم اما همین قدر که حس کنی یه جارو داری برا حرف زدن برا درد و دل کردن بهم احساس آرامش می ده

خواهر جونم بهم می گه صابر چقدر آه و ناله می کنی و امروزم دلم خواست بعد مدت ها حرف بزنم بچه ها این روزا حال خواهر جونم خوب نیست لطفا براش دعا کنید حالش خوب بشه

دلم گرفته چون نمی تونم برا خواهر جونم کاری کنم چقدر حس بدیه خدااااااااااااا

[sci]

سلام
خوبم... و امیدوارم همه دوستان خوب باشند.. از همه عزیزانی که طی این مدت یادی از این حقیر کردند بویژه مدیر همدردی، صمیمانه سپاسگزارم، ممنونم که یاد من بودید
مدتی است مشغله های من بسیار شده است و فرصتها بسیار بسیار کم! اما هیچ یک از مشکلات بزرگ و کوچک و دل مشغولی های زیاد و کم، چیزی از ارادت من به شما را کم نکرده و نمی کند
مسائلی طی این مدت همراه من بوده است، همه خوب بوده است. آنچه حق تعالی برای ما می خواهد همیشه خوب و خیر است هر چند شاید در زمان حال، آنرا نفهمیم و درک نکنیم
طی این مدت، که نمی دانم چقدر بوده است و آخرین بار کی آمده ام، از تمام افرادی که از من تقاضایی داشتند و من نتوانستم تقاضای آنها را پاسخ دهم، عذر می خواهم و امیدوارم مرا به بزرگواری خود ببخشند
امیدوارم همه شما عزیزان، مشکلات قبلی را حل کرده باشید و با قدرت هر چه تمام تر پله های سعادت و پیشرفت را طی نمایید
و هرگز فراموش نکنید که هیچ ماهی هرگز، هزار و یک گره رودخانه را نگشود
اگر کسی احساس می کند که این حقیر می تواند ذره ای کمک کرده و باری از مشکلاتش بردارد... با پیغام خصوصی نام تاپیک مربوطه را برایم ارسال کند که بدون شک نگاه خواهم کرد.

از همه دوستان سپاسگزارم
ارادتمند
اس سی آی

پ.ن: پیشاپیش عذر خواهی می کنم که نمی توانم در پیغام خصوصی گره از مشکلی بطور خصوصی باز کنم و لذا از نگارشهای بلند و غیر موجز در پیغامهای خصوصی اجتناب نمایید و اگر مطلبی هست که امکان درج آن در تاپیک نیست لطفا آنرا به اختصار برایم بنویسید...

[فرشته مهربان]

سلام به همه بزرگواران همدردی

امیدکه حال همگی خوب باشد و خوبتر شود .

دعا گوی همه شمابه اجابت حاجت بوده و هستم . باشدکه به دعای خیر برای شما گوشه چشمی به خودم هم بشود از سوی

پروردگاری که سفارش ما را به همدیگر کرده است ، پس التماس دعا.

جناب اس سی آی خوشحالم از حضور دوباره شما . جای شما حقیقتاً بسیار خالی بوده . با توجه به حضور موثرتان ان شاء الله

دوباره شاهد رونق تاپیکهای مراجعینی که شما می توانید گره گشایشان باشید باشیم .

جناب صابر

مشکل این هست که با خودت رفیق نیستی ..... نزدیکترین کس به شما خودت هستی . ولی این همه اذیتش می کنی و

بهش سخت می گیری و باهاش رفیق نیستی چطور می توانی انتظار داشته باشی دیگران باهاش رفاقت کنند .... منظورم این

کودک و بالغ درونت هست که زیر چنگ والد مستبدو ملامتگر و پر توقعت هلاکشون کردی .

خود بخوان حدیث مفصلش را شاید به خودت کمی دوستانه تر سری بزنی ، بدون سرزنش ، بدون سرکوب ، بدون انتظارات زیاد ،

بدون ...... بلکه فقط از روی رفاقت به خودت سر بزنی و لحظاتی فقط از در رفاقت باخودت همنشین باشی .......

من برای صابر تو سری خور ، مورد ملامت زیاد و زیر فشار انتظارات جورواجور و تنها و اسیر دست صابر دیکتاتور و پرتوقع و

سرزنشگر درحقش ........ قلباً ناراحتم .

[ammin]

درس ودانشگاه،خدمت،خودسازی،کار واحتمالا ازدواج،جوش وخروش با مردم ،پیگیری سیاست ورای اعتماد به وزرا تزهای حق به جانب سیاسی و... .اما انگارگاهی یه حس غریب تو روازواقعیت روزمره میکنه میبردت یه کوه،پشت بوم،دیدن ستاره ها...انگاراین حس غریب میگه؛مرغ باغ ملکوتم نیم ازعالم خاک ....چندروزی قفسی ساخته اند ازبدنم

[راحیل خانوم]

ســـــــــلام

من برگشتم.رفته بودم تو افق محو شده بودم....

ولی دیدم هیچ جا تالار خودمون نمیشه.دیگه برگشتم

چه خبرا؟
میبینم که جناب sci برگشتن.خوش اومدین.واقعا جای خالیتون تو تاپیکا احساس میشه

میگم من هروقت میخوام اینجا حال کسی و بپرسم و ازش سراغ بگیرم میام میبینم خودش اومده اینجا چیزی نوشته.جالبه برام

taraneh89 برنگشته هنوز؟
خوش به حالش.من و مامانم خیلی وقته دلمون هوای مشهدو کرده...

راستـــــی.کلاس قالیبافی ثبت نام کردم.میرم.خیلی جالبه.دوست دارم.میخوام تابلو فرش ببافم.
فعلا یه طرحی رو سفارش دادم تا نقشه و دارش آماده بشه یه کم طول میکشه.

سفارشم قبول میکنما سر قیمتشم با هم کنار میایم

***********************************
میگم دقت کردین هروقت omid65 میاد مینویسه پشت بندش keyvan میاد به این صورت یه چیزی بهش میگه؟؟؟
کلا امید رو اعصاب آقا کیوانه

************************
این شکلکو دیدم یاد خارپشت افتادم.کسی ازش خبر نداره عایاااا؟
خدابیامرز بچه خوبی بود

فعلا

[بی دل]

منهم اینروزها یک گوشه چشمی به امور دارم.

[فکور]

سلام دوستان

امیدوارم حالتون خوب باشه

خواستم اطلاع بدم که بچه من هم دوشنبه به دنیا اومد

حال عمومی مون خوبه

از همه دوستانی که من رو هم موقع دعا یاد کردند سپاسگزارم

فعلا خدانگهدار

[omid65]

امروز رفتم بهشت زهرا .
يكي فوت شده بود .

واقعا ناراحت شدم و صحنه هايي كه ميديم منو تكون داد ، اينكه بعد از سالها هر كي هم كه باشي آخرشم جات توي قبره .
اينها منو ترسوند . اينها منو به فكر برد .
ديدن اين صحنه ها تونست بعد از ماهها اشكها مو در بياره .
شايد بيشتر به خاطر اين باشه كه ديدن اين صحنه ها برام عادي نشده .

ديدن چهره هاي گرياني كه هميشه خندون ميديدشون ، دل آدم رو به درد مياره ، اما اون كسي كه جسدش رو دارند توي قبر مي كنند اون چي ؟
به ناتواني اش فكر كردم ، به اينكه حالا هيچ قدرتي نداره فكر كردم .

فقط مي تونم بگم خدايا كمكم كن از اين موضوع درس بگيرم . خدايا حال امروزمو ازم نگير. بذار بدونم همه چيز رفتنيه .
خدايا توبه...