حساسیت همسرم به خانمها

[hmm]

با سلام

همسر من به قدری به خانمها حساس است که اگر خانمی ( از دوستان دانشگاهی) به من تلفن بزند و یا حتی اسم زنی را ببرم و یا فروشنده فروشگاهی، خانم باشد، شدیدا واکنش نشان میدهد بطوریکه من مجبور به مخفی کردن چیزی می شوم که وجود ندارد و اگر بفهمد می گوید چرا نگفتی!!!

[محدثه- 0]

سلام hmm
یک سوال چرا همسرتان به خانمها حساس است؟ آیا موردی پی آمده بوده و ایشان از آن مورد خاطری خوشی ندارد که این خاطره را به بقیه موارد تعمیم می دهد یا خیر فقط یک حساسیت زنانه است که آن هم راه حل دارد.

[hmm]

سلام
بله ، دو مورد پیش آمد که منجر به بحث بین ما شد.
اولین بار که در اولین روزهای ازدواج ما بود که دوست دختر برادرم برای تبریک ازدواج ما کادویی فرستاد که متاسفانه آن کادو (عطر مردانه) مربوط به من بود نه به ما و همسرم درخواست کرد که کادو را پس بفرستم ولی من شدیدا مخالفت کردم زیرا وی با برادرم قصد ازدواج داشت و امکان داشت این موضوع بعدها مشکل ساز شود که البته آندو نفر 4 ماه بعد با هم ازدواج کردند و متاسفانه رابطه همسرم با همسر برادرم خوب که نیست بلکه بسیار هم بد است !!!!

دومین بار زمانی بود که یکی از همکلاسیهایم تماس گرفته بود و یک مشکل درسی داشت و بعد از اینکه من جواب او را دادم ، مشاجره ای بین ما در گرفت که تو چرا شماره ات را به او داده ای و چرا باید به خودش اجازه دهت که شماره ات را بگیرد و با تو تماس بگیرد!!
به نظر شما آیا من می توان به همکلاسیهایم بگویم نمی توانم شماره ام را بدهم یا لطفا با من تماس نگیرید که همسرم ناراحت می شود؟

لطفا مرا راهنمایی کنید ( من دانشجوی کارشناسی ارشد هستم و هدفم تدریس بوده است ولی به خاطر همین موضوع هنوز تدریس را شروع نکرده ام و 3 ماه است که بیکارم!!! ( البته این موضوع خودش جای بحث دارد)

[مدیرهمدردی]

سلام hmm
به نظر می رسد به جزئیات بیشتری نیاز باشد اما:
شاید بهتر باشه انرژی خود را به جای اینکه در تغییر رفتار او در قبال دوستانت بگذاری، روی ارتباط احساسی خودت و او متمرکز کنی.
معمولا وقتی شما از نظر احساسی و هیجانی رابطه خودت را ( بدون توجه به برخورد او با دیگران)، تقویت می کنی، و مخصوصا نیازهای عاطفی ، نیاز به احترام، نیاز به تعلق، نیاز به یگانگی، و ....، ارضاء می کنید، فرد کمتر روی موضوعات دیگر انرژی می گذارد.
زیر بنای رفتاری که شما از همسرتان می بینید ، احساسات، باورها و نیازهایی هست که او در صدد ارضاء آنهاست. پس توجه کنید ببیند همسر شما به دنبال ارضاء کدام احساس و نیاز است.
شاید او می خواهد احساس کنترل داشته باشد؟
شاید او می خواهد توجه بیشتر شما را داشته باشد؟
شاید او تصور می کند که با این رفتارش از احترام بیشتری برخوردار است؟

شاید نیاز دارد که شما را بیشتر داشته باشد؟

[hmm]

با سلام و عرض ادب خدمت جناب آقای سنگ تراشان
ضمن تشکر از پاسخهای سریع و سنجیده ای که ارسال داشتیم می خوام بگم که دقیقا همینطور است که میگویید
یعنی نیاز دارد که مرا بیشتر داشته باشد در صورتیکه ما همیشه با همیم، حتی با توجه به رشته های تحصیلی متفاوتمان، هر از چند گاهی می گوید که : " آیا می شود ما یک شرکت مشترک داشته باشیم و با هم کار کنیم؟"

من نمی دانم چه کنم
لازم به ذکر است که من تقریبا هر روز او را میبینم در حالیکه ما دردوران نامزدی بسر می بریم و هر یک در خانه پدری زندگی می کنیم
در پایان باز هم از پاسخهای حضرتعالی کمال تشکر را دارم.

[honarmand]

سلام بر شما دوست عزيز
يچند سوال دارم مي خواستم بدونم ايا شما با نامزد خود دوست بوده ايد ؟ و يا در يك دانشگاه درس مي خوانده ايد ؟
ايا ايشان هم از نظر تحصيلي هم سطح شما مي باشد ؟
از نظر كلي ( تحصيلات ، خانواده ، فرهنگ ، و سن و ......... ) تا چه حد به يكديگر نزديك هستيد ؟ به قول معروف تا چه حد به هم مي اييد ؟

[hmm]

با سلام خدمت دوست عزي

بله ما به مدت تقريبي يك سال و نيم با هم دوست بوديم ولي آن زمان اين مشكلات وجود نداشت. نه در يك دانشگاه تحصيل نمي كرديم ولي در محل كار با هم آشنا شديم من آن موقع ليسانس كامپيوتر بودم و ايشان كارداني معماري . بعد من دردوره فوق ليسانس قبول شدم و او در دوره ليسانس و هم اكنون هر دو ترم آخر هستيم. از نظر فرهنگي و اخلاقي بسيار به هم شبيه هستيم به طوري كه جند نفر از فاميل پس از شنيدن خبر ازدواج ما گفته بودند " خدا در و تخته رو براي هم جور كرده !"

[hamed]

سلام
hmm عزیز شما با رفتار و محبت بیشتر اونو با مونثها آشتی بده .
این رفتارها چون پشتوانه و منطقی نیست زود گذره و شما میتونی سرعتشو زیاد کنی . این موضوعو فراموش کن و جوری عمل نکن که حساسیت اونو بیشتر کنی در صورت برخورد فوری جهت و روندو عوض کن کم کم به نتیجه نزدیک میشی .
خوشبختی شما خیلی دور نیست یه کم تلاش کنی رسیدی.....

[omidz]

منم همین مشکل رو دارم
دلیلش و فکر می کنم بخاطر این باشه که من
قبل از ازدواج از گذشتم بهش واقعیتها رو گفتم
اینکه دوست دخترهایی داشتم ولی دیگه از اون
گذشتم پشیمونم و می خوام با اون زندگی مو بسازم
ما ازدواج کردیم 6 ماهی هست و دقیقا اونم همین شکلیه
من این راه رو پیش گرفتم که با جلب اعتماد کاملش به خودم
سعی کنم این عادتش رو بر طرف کنم اما فایده ای نداشت
یه مدت که این راه رو پیش گرفتم همچی بدتر شد طوری که حالا اون فکر می کرد
که من وظیفم هست بهش جواب بدم دوست داره همیشه من و تحت کنترل داشته باشه از سوال هاش دیگه خسته شدم از نق زدن هاش
تلفن زنگ زد می پرسه کی بود اگه چت کنم حتما باید بدونه با کی می چتم
می گم دوستمه حتی بارها Voice داده صداش رو شنیده اما می گه باید خودم باهاش چت کنم ببینم راست می گی یا نه منم قبول نمی کنم که طبیعتا می پرسه چرا نذاشتی لابد یه چیزی هست ... اگه زنگ بزنم دفتر دوستم و منشیش برداره بعد می گه چرا خندیدید اصلا چرا تو با یه دختر حرف زدی چرا انقدر حرف زدی
ببخشید پرحرفی کردم
حالا تصمیم گرفتم دیگه سعی نکنم هرچی پرسید یا خواست انجام بدم و اصلا برام مهم نباشه که بهم اعتماد داشته باشه یا نه و سعی نکنم اعتمادش رو جلب کنم
تا الان سعی کردم نتیجه نداده دیگه کافیه

[honarmand]

به نظر من شما بايد يك مقدار خشن تر رفتار كنيد يعني اگر از شما پرسيد كي بود بگيد دليلي نداره من همه چي رو براي شما توضيح بدم بگيد مگه من از شما مي پرسم كي بود كه تو از من مي پرسي كي بود و بعدش بگيد كه واقعا خجالت داره كه تو به من شك داري اين حركت يعني چي واقعا متاسفم داري يك كاري مي كني كه من كم كم به اين كارايي كه مي گي كشيده شم بگيد حالا كه اينطور شد و تو به من شك داري و الكي فكراي ناجور مي كني منم مي رم اينجوري مي شم كه حداقل اش نخورده و دهن سوخته نشم .