سلام!
آرش جان متاسفانه اطلاعی از جزئیات اختلافات شما و همسرتون ندارم، در حد مطالعه اولین تاپیکی که در این انجمن زدید در جریانم.
از صحبتهای شما، همسرتون و نیز پستهای دیگر اعضا مشخص هست که هم شما و هم همسر بزرگوارتون تمایل به جدایی ندارید اما دو طرف برای حفظ وجه و ترس از رد شدن توسط دیگری تلاشی شایسته برای جلوگیری از طلاق نمیکنید. به عبارتی ترجیح میدید رابطه ای با هزینه ای هنگفت قربانی بشه اما آسیبی به غرورتون وارد نشه.
آرش عزیزم قبول داری در آخرین پستهات کمی جبهه گرفتی؟ خوب طلاق تصمیم کوچکی نیست و زیر فشار روحی و روانی هستی بهت حق میدم برقراری تعادل برات مشکل باشه. شاید چون دوست داری بجای انتقاد شنیدن حمایت بشید لحن عزیزانی که در این تاپیک پست زدند براتون سنگین بوده و برای همین جبهه گرفتید. اما بدونید هدف آن بزرگواران تلنگر زدن به شما بوده بلکه به خودتون بیاید، چون فقط خوبی شما رو میخواهند. معلمی تعریف میکرد دست دختر پنج ساله اش در یک سانحه سوخت. در بیمارستان دکترها بلافاصله دست دخترک رو ضدعفونی کرده و با چیزی شبیه لیف قسمتهای سوخته رو میسائیدند. دختر بچه بیچاره هم طبیعتاً دردش میگرفت! در حالی که اشک میریزه از باباش خواهش میکنه جلوی دکترها رو بگیره... ایشون هم بالاخره پدر بودند، طاقت نداشتند ببینند دخترشون زجر میشکه پس میره جلو به آرامی دست دکتر رو میگیره میگه خواهش میکنم ادامه ندید! دکتره پدر رو هل میده و با لحنی جدی میگه: "آقا برو بیرون فرصت داره از دست میره!!! بذار الآن یکم زجر بکشه ولی پس فردا عیب دار نشه." آقا آرش گل، اینجا هم سخنهای تلخ رو بشنوید و اونها رو بدون جبهه گیری با جان و دل بپذیرید، قول میدهم اگر چنین کنید درهای خوشبختی هم به روی شما، هم به روی خانم بزرگوارتون و هم دختر نازنینتون باز میشه. این خط - این هم نشون ×.
آرش جان، یک هفته تا جلسه دادگاه وقت زیادی نیست. قبول دارید؟
فراموش نکنید همسر شما کسیه که بزرگترین هدیه رو بهت داده (دختر عزیزتون)، کسیه که زمانی مایه آرامش شما بودند، برای هم محرم اسرار بودید، برای هم پناهگاهی امن بودید. ایشون مادر دخترتون هستند و همین مسئله به تنهایی کافیه تا واجب باشه حرمتشون روی سر جا داشته باشه.
آرش عزیزم شما مرد هستید و مسئولیت دارید رابطه رو هدایت کنید. برای خانمها آسان نیست که مثلاً از شوهرشون بخواهند از طلاق صرفنظر کنند حتی اگر با تمام وجود مایل به ادامه رابطه باشند. این خصلت خانمهاست، پس نگید "بچه که نیست...". حالا اگر بالاغیرتاً از ته دلتون دوست دارید همسرتون رو برگردونید یک بار برای همیشه غرورتون رو زیر پا بذارید، از ته دل ایشون رو با همه خوبی و بدیهایی که دارند دوست بدارید. به خدا ابراز احساسات چیزی از مردانگی شما کم نمیکنه. شاید اولش ابراز احساسات براتون سخت باشه اما بعداً به لذت و آرامشی میرسید که توصیف ناپذیره (سوره روم - آیه 21).
قبل از رفتن به دادگاه از همسرتون خواهش کنیدتا یک روز با شما به مکانی زیبا (مثلاً شمال) سفری کوتاه بیایند. در طول این یک روز طوری با ایشون رفتار کنید که گویی خدا فرشته ای رو برای شما فرستاده تا بندگی اش را بکنید. 9 ماه دختر نازنین شما رو حمل کردند، شیر دادند، تر و خشک کردند، به شما رسیدند و و و. یک روز نوبت شما که بابت همه خوبی هاشون مقداری جبران کنید.
یک شاخه گل رز آماده کنید و وقتی ایشون سوار ماشین شدند گل رو بهشون هدیه بدید. دسته گل نخرید چون حالتی رسمی داره، یک شاخه گل محمدی کافیه تا احساس صمیمیت کنید. در طول سفر هر حرفی که همسرتون میزنند رو با دقت گوش کنید، گویی بزرگترین مقام قضایی کشور با شما صحبت میکنند. به او حق بدهید حتی اگر ته دلتون نظری متفاوت دارید، بگذارید احساس سبکی کند. برای ناهار یا شام خود شما غذا بپزید. اگر دستپخت خوبی ندارید تمرین کنید. مهم نیست غذا خوب میشود یا نه، مهم اینه که بجای رستوران رفتن شما اون رو تهیه میکنید و این برای همسرتون خیلی ارزش داره.
اگه نمیتونید یا راحت نیستید حرف دلتون رو بزنید، نامه بنویسید. ببین آرش جان من نمیدونم دقیقاً مشکل شما و خانمتون چی بوده، نمیخوام هم بدونم چون مهمترین مسئله اینه که شما و همسرتون ته دلتون میخواید گذشته رو فراموش کنید و با هم فصل جدیدی رو شروع کنید. پس فقط به افکار مثبت فکر کنید و یک نامه شیک که بازتاب حرفهای دلتون هست رو آماده کنید. نامه رو با خودکار یا مداد و روی یک کاغذ رنگی یا کاغذ مخصوص بنویسید. بهتره نامه رو تایپ و پرینت نکنید، حتی اکر دست خط شما بد باشه، بهتره با دست نامه رو بنویسید.
مثلاً یک نامه به شکل زیر (بجای واژه همسرم از اسم کوچک خانمتون استفاده کنید).
سلام همسر عزیزم،
در طول چندین سالی که رابطه زناشوئی داشته ایم آنطور که شایسته است شکرگزار نعمتِ همسر نبودم. در این نامه میخواهم درصدی کوچک از وظیفه ام را انجام دهم اما نمیدانم از کجا شروع کنم. دلم برای همه چیز تنگ شده... برای صدای قشنگت، برای صورت معصومانه ات، برای عطر موهایت، برای نگاه گرم و صمیمانه ات، برای حضور پربرکتت، برای دستان با آرامشت، برای صدای نفس هایت، برای مهر مادری بی نظیرت، برای وجود پرنورت، برای...
از وقتی که این خانه حضور گرمت را احساس نمیکند انگار برکت بهش پشت کرده. در نبودت تمام دلخوشی و آرامشم به دخترمان و عکسهای توست . دخترمان بوی تو را میدهد، مرا یاد تو می اندازد و آرامشی عجیب به من میدهد برای همین او را عاشقانه دوست دارم. هرگز جای تو را نمیگیرد اما در نبودت تنها چیزی است که آرامم میکند. پس از تو، او بزرگترین هدیه در طول زندگیم بود و این هدیه را از همسر گلم دریافت کردم. از تو بینهایت ممنونم.
همسر نازنینم من تصمیم خودم را گرفته ام. میخواهم تا پایان عمرم در کنار تو باشم، فقط برای تو و مال تو باشم. میخواهم از اول شروع کنیم، از صفر مطلق و با هم اوج بگیریم. میخواهم تلاش کنم برایت بهترین همسر دنیا باشم، آنچه تو را خوشنود سازد انجام دهم و برای رضایت و آرامشت کوتاهی نکنم. من به حضورت در این خانه نیاز دارم، دوست دارم مثل همیشه تنها ملکه قلبم باشی و در کنارت رشد کنم.
از اینکه همسرم بودی از صمیم قلبم ممنونم. من از خدامه تا همیشه کنارت بمانم و برایت بهترین همسر دنیا شوم. میخواهم نظرت را در رابطه با شروع مجدد و مراجعه به مشاور خانواده بدانم. اگر تو هم موافق شروعی جدید باشی به خدا قسم هر روز نماز شکرگزاری به جا می آورم.
...
...
...
دوست دار تو،
آرش.
آرش جان وقتی نامه رو مینویسید تک تک خوبیهای ایشون رو یادآوری کنید. نمونه بالا یک نامه خوب نیست چون انگار در رابطه با فردی "مجهول!" نوشته شده. بعنوان مثال هیچ اشاره ای به نمونه هایی از آن خصلت ها و نشانه ها نشده. مثلاً اگر هر روز بعد از خستگی کار با دیدن همسرتون آرامش میگرفتید، خاطره ای کوتاه که اشاره بر صحت آن دارد را ذکر کنید تا هم یادآوری برای همسر شما باشد، هم نشان دهید که او برایتان اهمیت دارد.
در نوشتن نامه سعی کنید واقعیت ها رو بنویسید. برای خانمها تشخیص واقعیت سخت نیست. در راه برگشت از سفر میتونید نامه رو بدید به خانمتون: "راستی، این نامه رو برای شما نوشتم." و نامه رو تقدیم کنید.
آرش جون شاید این آخرین تلاش شما باشه، محکم برو جلو و برای به دست آوردن همسرتون بجنگید. یادتون باشه بزرگترین جهاد، جهاد و میارزه با نفسه. برو ببینم چکار میکنی!
پی نوشت: در انتها اگر همسرتون هم صلح رو نپذیرفتند (که بعید میدونم!)، حداقل تلاشتون رو کردید! شما انتخاب کردید که مثل یک بزرگسال برای حل مشکلتون قدم بردارید. باید به خودتون تبریک هم بگید! یک قانون ساده: اگر دوست دارید همسرتون مثل پادشاه با شما رفتار کنند، اول سعی کنید با او مثل یک ملکه رفتار کنید. (پشیمان نمیشید!)
به امید شنیدن خبرهای خوش از طرف شما.
علاقه مندی ها (Bookmarks)