http://www.hamdardi.net/thread-2123.html
سلام دوستاي خوبم
نمي دونم از كجا شروع كنم ، منم مثل خيلي ها مشكلم خانواده همسرمه
خواهش مي كنم راهنماييم كنيد ، فكرم به جايي نمي رسه ، بارها مشكلاتمو مطرح كردم و شما دوستاي گلم كمكم كردين
توي اون تاپيك قبلي " سياستهاي موثر درباره شوشوها " بيشتر ميومدم و خدارو شكر خيلي از مشكلاتم كمتر شده بود ولي دوباره شروع شد
هفت ساله كه ازدواج كردم و تا سه سال پيش با مادرشوهرم توي يك آپارتمان زندگي مي كرديم و خدا خواست و ما كمي از هم دورتر شديم و عمده مشكلاتم با اين دوري حل شد
به دليل كار پدرشوهرم و شوهرم ما هردو مستاجر هستيم ، بعد از سه سال دوباره قراره بيان واحد روبرويي من
خدااااااااااااااااا ، فكر كردنش هم برام سخته ، اينكه دوباره همه چي شروع ميشه
با اين تفاوت كه حالا من يه پسر كوچولوي دوسالو نيمه دارم و تمام دلواپسي من پسرمه
من كارمندم و تا حالا پسرمو صبح ها خونه مامانم مي زاشتم و مي دونم اولين چيزي كه مي گن اينه كه بزارمش اونجا
اصلا اخلاقو رفتارشونو نمي پسندم ، تنها چيزي كه براشون مهم نيست اخلاقو تربيته
ازم نخواين كه باهاشون صحبت كنم چون كافيه بدونن من روي يه چيزي حساسم بعد عكس اون رفتار مي كنن
اصلا دلم نمي خواد نقصه ضعف دستشون بدم
صحبت كردن با همسرم هم فايده اي نداره چون رفتارهاي اونا واسه همسرم عاديه
سر همين قضيه با هم بحث كرديم ، پس روي اونم نمي تونم حساب كنم
اينقدر توي اين چند وقت به اين قضيه فكر كردمو حرص خوردم ،چند شبه قفسه سينم درد مي كنه ، ديروز رفتم دكتر و نوار قلب ازم گرفت ، گفت مال استرسه
به پسرم فحش ياد مي دن و مي خندن ، بهش مي گن فلانيو بزن ، تف كن
پسرم هم اونا رو خيلي دوست داره و همش دلش مي خواد پيش اونا باشه ، يه برادرشوهر 14-15 ساله دارم كه خيلي شيطونو بي ادبه
اگر بهشون بگم بدتر مي كنن و شوهرم هم اگه حرف منو قبول كنه بازم جرات نمي كنه چيزي به اونا بگه ، توي خوندشون به شدت زن سالاريه و مادرشوهرم زن بسيار خودخواهو زورگوييه
زنگ زدم به اون خانوم مشاوري كه هميشه مي رم پيشش ، گفتن خارج از كشوره و تا يه ماه ديگه نمياد ، مي ترسم كار از كار بگذره
نمي خوام باهاشون دربيوفتم چون فاتحه خودم خوندست
علاقه مندی ها (Bookmarks)