همدردی از یه دیوار بتونی 40 متری گذشته فقط فقط با گذشت
حالا از یه دیوار بتونی 10 متری هم می تونه بگذره فقط گذشتن از دیوار اولی کلی انرژی ازش گرفته و نیاز داره به یه کم بازیابی انرژی اولیه اش
تشکرشده 3,442 در 1,036 پست
همدردی از یه دیوار بتونی 40 متری گذشته فقط فقط با گذشت
حالا از یه دیوار بتونی 10 متری هم می تونه بگذره فقط گذشتن از دیوار اولی کلی انرژی ازش گرفته و نیاز داره به یه کم بازیابی انرژی اولیه اش
[align=center]خوشبخت کسی نیست که مشکلی ندارد
بلکه کسی است که با مشکلاتش مشکلی ندارد .[/align]
eghlima (دوشنبه 28 فروردین 91)
تشکرشده 9,663 در 1,930 پست
مسافرت دو نفره یه بهانه است...یه بهونه ای که میتونه به جای مسافرت یه خلوت صمیمی و...باشه.فقط شرایطی که فرد احساس ارامش کنه و بتونه حرف دلشو بزنه.برعکس بهار من اصلا با مسافرت دو نفره و ...موافق نیستم.
الان وقت مسافرت دو نفره و ..نیست.
ببین اقای همدردی ما که شما رو نمیشناسیم پس نه میتونیم بگیم شما واسه زنت کم گذاشتی و نه میتونیم بگیم زنتو خیلی ازاد گذاشتی.
اصلا من نمیدونم چرا بعضی از ماها حکم صادر میکنیم.اخه مگه ما علم غیب داریم که بدونیم تو دل همسر شما چه خبره که بدونیم براش کم گذاشتی یا زیاد گذاشتی؟
از طرفی هیچ اتفاقی بی علت نیست.و تنها کسی که میتونه سرنخ علت رو بهت بده فقط و فقط زنته..اون میتونه بهت بگه ایا جایی از زندگیتون لنگ میزنه یا نه؟اون میتونه بهت بگه خواسته واقعیش چیه؟و همینطور تو.اما این گفتن احتیاج به فضایی داره که ادم احساس امنیت کنه.
من فرض میکنم ازدواج کردم و مثلا خیانت کردم حالا در یه حدی.اگه شوهرم ادمی طبق نوشته های شما باشه ایا چند و چون ماجرا رو میگم بهش؟ نـــه
ایا بهش میگم از کجای زندگیم ناراضی هستم یعنی یه جورایی علت کشیده شدن به سمت یه ادم دیگه رو بهش میگم؟
بستگی داره...صد در صد اول میترسم که گله ای کنم و تو (شوهرم) به حساب خیانتم بذاره...میترسم چیزی بگم و باز بره به خونوادم بگه میترسم کارم به طلاق بکشه..من از طلاق میترسم چون همسرمو دوست دارم وگرنه اونوقت که شوهرم فهمید و بحث طلاق پیش اومد طلاق میگرفتم و با مرد بعدی عروسی میکردم یا حداقل با خیال راحت دنبال خوشگذرونی میرفتم.
من میتونم بفهمم همسرم ناراحته اما منم ناراحتم و میترسم چیزی بگم و این ارامش ظاهری رو هم از دست بدم..من دارم سعی میکنم به این ارامش ظاهری قبل از طوفان دلخوش کنم
تو همسرم..باید بهم کمک کنی...اما برای اینکه بتونی بهم کمک کنی باید با خودت روراست باشی..ایا میتونی؟
تو باید اول به خودت کمک کنی..به اینکه فراموش کنی ...
اگه تونستی فراموش کنی بیا کمکم..و بدون من اگه به سمت تو برگردم هرگز نمیذارم اون مرد غریبه پاشو تو خونه من و تو بذاره.
تو واسه اینکه تکیه گاه من باشی باید ریشه هات تو زمین سفت باشه وگرنه هم من و هم تو نابود میشیم.
بهار.زندگی (یکشنبه 03 اردیبهشت 91)
تشکرشده 94 در 53 پست
سلام برای من که زن هستم وروحیات زنها را میشناسم خیلی عجیبه حرفهای شما...خیانت زنها اساسا واز ریشه با خیانت مردها متفاوته این رامطمئنم...به خاطر مسائل جنسی نیست قطعا...واگر هم خیانتی احتمالا باشد به خاطر مسائل عاطفی است .کمبود احترام ..توجه ..عشق یا دیدن خیانت از طرف شوهر....حتی گرمترین وپرشورترین زنان هم به خاطر جاذبه سکس خیانت نمیکنند من مطمئنم...نیازهای عاطفی زنان طغیان میکند شنیدن کلامی محبت آمیز نگاهی مهربان وپرتمنا ..گوشی شنوا ودستی یاری رسان اینها فقط زن را به مرز خیانت میرساند ونه جذابیت ظاهر وسکس و...اساسا زنها مرد را به خاطر عشق ونیازهای روحی می خواهند (والبته در برخی افراد نیازهای مالی )وبعد به خاطر دل مرد ونهایتا غرایز خود تن به...میدهند گمان بد نکنید هیچ کدام از این سخنان دلیل خیانت نیست ...بلکه به خاطر عصبانیت است وسنجش میزان حسادت وعلاقه شما...من فکر میکنم مشکل زن شما کمبود توجه از طرف شماست
مادلین (دوشنبه 28 فروردین 91)
تشکرشده 37,115 در 7,018 پست
با سلام و احترام
معمولا اینگونه مشکلات در خانواده به خاطر شدت فشار روانی که به هر یک از زوجین وارد می کند منحصر به فرد بوده و درمانش انرژی بر می باشد. معمولا افرادی که خارج از گود هستند تسلط زیادی دارند، لیکن کمتر کسی هست که درون گود باشد و توانایی اداره صحیح این مشکل را داشته باشد. و به نظر بنده شما از معدود افرادی هستید که می توانید به طور شایسته این بحران را در زندگیتان به نحو احسن مدیریت فرمایید.
از آنجا که جدا از فشارهای روانی این مشکل ، نیاز می باشد که فرد یک چارچوب و الگوی مشخصی برای درمان این مشکل داشته باشد، تاپیکهای ذیل به شما معرفی می شود
1 - تاپیک «1 - خیانت همسر یا خیانت به همسر: تعریف خیانت» ارجاع می دهم، و از شما می خواهم مخصوصا به پست آخر تاپیک که جمعبندی هست، توجه ویژه بفرمایید.
2 - تاپیک «2 - خیانت همسر : هدف های بلند مدت درمانی»
3 - تاپیک «3 - خیانت همسر یا خیانت به همسر: هدف های کوتاه مدت درمان»
مدیرهمدردی (دوشنبه 28 فروردین 91)
تشکرشده 614 در 130 پست
مدیر همدردی عزیزنوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
خیلی خیلی ممنونم که به مشکل من توجه نشون دادین.
سعی کردم تا حالا مشکل رو مدیریت کنم ولی خودم رو خیلی تحت فشار و استرس و سردرگمی قرار دادم به طوری که حس میکنم سلامت روانم رو دارم از دست میدم.
ممنون از تاپیک هایی که معرفی کردین. از همین الان شروع می کنم به خوندنشون.
مادلین،نوشته اصلی توسط مادلین
هر چند سعی کردن توی زندگیم مواردی رو که مطرح کردی، رعایت کنم ولی هیچ آدمی 100% نیست و کامل نیست.
اگه آدم بخواد به دنبال مشکل و قصور بگرده همیشه یه چیزی پیدا میشه. قصور یه طرف دلیل بر خیانت نمیشه. حداقل توی زندگی من نمیشه. من حقوقی رو که به طور طبیعی هیچ زنی توی ایران نداره به همسرم دادم. بهش این اجازه رو دادم که هر لحظه ای که نخواست (به هر دلیلی) با من زندگی کنه، بره سراغ زندگیش.
پس حتی اگه پستترین مرد عالم هم بودم، همسرم باید از من جدا میشد، نه خیانت!
hamdardi1390 (سه شنبه 29 فروردین 91)
تشکرشده 1,958 در 415 پست
آقاي hamdardi1390 گرامي
گفتين كه شما همسرتون رو بخشيدين و هدفتون از سوال و جواب پرسيدن در مورد اين اتفاق اينه كه مطمئن بشيد اين اتفاق ديگه تكرار نخواهد شد و بيشتر قصدتون اينه كه درك كنيد كه همسرتون چه كمبودهايي تو زندگي مشترك ديده كه به اين سمت كشيده شده . اميدوارم درست متوجه هدفتون شده باشم .
اولا كه همونطور كه بقيه دوستان گفتن فهميدن همه جزييات اين قضيه نه تنها كمكي به شما در اين زمينه نمي كنه بلكه باعث ميشه شما از نظر روحي وضعيتي به مراتب بدتتر از قبل پيدا كنيد و فكر كردن به اين مسئله بيشتر آزارتون بده . شما كه به اين صفت زيباي خداوند يعني بخشيدن بندگانش انقدر زيبا عمل كرديد خيلي بهتر خواهد بود حالا كه همسرتون ابراز پشيموني كرده ستار العيوب بودن رو هم مد نظر قرار بديد و انقدر دنبال اينكه همسرتون به اشتباهات بيشتري اعتراف كنه نباشيد .
دوما خوب براي اينكه متوجه بشيد همسرتون چه كمبودهايي رو از جانب شما حس كرده و نيازهاي ايشون رو شناسايي كنيد سعي كنيد از راه هاي ديگري براي رسيدن به اين هدف استفاده كنيد كه از لحاظ روحي آسيب كمتري هم براي شما هم همسرتون داشته باشه . مثلا مي تونيد خيلي دوستانه در حين صحبتهاي دوستانه يا عاشقانه تون از ايشون بخواين بگن كه دوست داشتن شوهرشون چه تيپ شخصيتي داشته باشه و امثال اين ...
موفق باشين .
saboktakin (سه شنبه 29 فروردین 91)
تشکرشده 3,442 در 1,036 پست
آقای همدردی با همسرتون در این ضمینه با چه لحنی همیشه صحبت کردید؟
[align=center]خوشبخت کسی نیست که مشکلی ندارد
بلکه کسی است که با مشکلاتش مشکلی ندارد .[/align]
eghlima (سه شنبه 29 فروردین 91)
تشکرشده 8,600 در 1,498 پست
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی' pid='203563نوشته اصلی توسط 'بی دل
نوشته اصلی توسط hamdardi1390اگر صحبت از بخشش و گذشت میکنیم، برای این است که سلامت روانی شما تامین بشود. شما میگویید: "من گذشت کردم و بخشیدم. از خدا که بالاتر نیستم. اونم میبخشه. تا الانم همین کارو کردم. ولی احساساتم داره ویرونم میکنه."نوشته اصلی توسط hamdardi1390
تعریف شخصی بنده از بخشش و گذشت به من میگوید که این نوع رفتار شما معنایش گذشت نیست! شما نبخشیدید! بخشش یعنی بگذارید و بگذرید! یعنی خود را از قید افکار ویرانگر در مورد آن موضوع و دنبال مقصر گشتن و تعیین درصد جرم، و...رها کنید. یعنی حتی نفرین و بخدا واگذار کردن هم نباشه. یعنی روی دیلیت کلیک کنید و آن موضوع را بفرستید ریساکل بین ذهنتان. اگر شد از ریساکل بین هم حذفش کنید که هیچگاه ریستورش نکنید دیگر نور علی نور!
بنده این چند روزه برای اینکه مطمئن بشوم که شر و ور تحویل شما نمیدهم، چند تا سایت روانشناسی اونور آبی هم رفتم و دنبال یکسری راهکار در مطالب علمی در وب بودم برای اینکه بدانم از نگاه روانشناسانه و غیر مذهبی باید چطور با این قضیه برخورد کرد، که آنچه دیدم همه و همه تاکید بر بخشش و توقف فکر بود.
بخشش، توقف فکر را هم در بر دارد. وگرنه این چه بخششی میشود که بگوییم بله بخشیدیم اما شبانه روز توی ذهنمان ابعاد وحشتناکی از آن جریان را ترسیم کنیم که حتی اصلا در واقعیت وجود نداشته! چطور میشود در دنیای ذهنی ما مدام همسرمان را در لحظه خیانت تصور کنیم، بعد منزجر و متنفر هم نباشیم! آزار هم نبینیم؟ حالمان هم بد نشود؟
این که شکنجه روحی است! و شکنجه گر هم شخص خود ما هستیم که افتادیم به جون فکر و ذهن خودمون!
راهکار: خودتون رو به خدا بسپارید، و چون اراده کردید کاری کنید، بطور فاعلانه کنترل افکارتون رو بدست بگیرید. به این شکل که شما ذهنتون رو مدیریت میکنید نه اینکه خودتون رو بدست ذهنتون بسپارید.اوایل ممکنه خیلی سخت به نظر بیاد اما همین که شروع کنید، دیگه راحت میشه: به محض اینکه اون افکار به سراغتون میاد ذهنتون رو متوقف کنید و به چیز دیگری که خوشایند هست فکر کنید. مثلا در مورد کارتون، یا لحظات خوبی که با یک همکار داشتید یا یه جوک یا ... شروع کنید هر روز نفسهای عمیق از بینی بکشید و از دهان بیرون بدید، روزی چند بار. تغذیه تون رو خیلی مورد توجه قرار بدید. ساعات خوابتون رو تنظیم کنید و تا دیر وقت بیدار نمونید. این تنفس و تغذیه و استراحت از این نظر مهم است که این گونه تنشها (که شما داشتید) انرژی فوق العاده ای از انسان میگیره و بدن رو بسیار ضعیف میکنه. قدرت اراده انسان رو به کاهش میره (بدون اینکه خودتون حتی خیلی متوجهش باشید). اگر روح و جسم را متحد بدانیم، آنوقت متوجه میشویم که عمق اختلالات جسمی و روانی حاصله چقدر میتونه باشه. انرژیتون رو سعی کنید تجدید کنید و خلاصه اینکه به جسم و روح و روانتون حسابی برسید. با خودتون آشتی کنید و سعی کنید خودتون رو دوست داشته باشید. شما قدرت اداره و مدیریت این زندگی رو دارید. حتما به خوبی مشکل رو حل میکنید. و سلامت زندگیتون رو بهش بر میگردونید. اما به شرط اینکه سلامت خودتون تامین باشه.
بی دل (سه شنبه 29 فروردین 91)
تشکرشده 614 در 130 پست
روزهای اول صحبت هامون خیلی تنش داشت. یعنی همین که شروع می کردیم به صحبت من کنترلم رو از دست میدادم.نوشته اصلی توسط eghlima
ولی بعدش روی اعصابم مسلط تر شدم و سعی کردم پرخاش و تهدید توی حرفام نباشه ولی بعضی وقتها هم به تنش کشیده شده.
[quote=بی دل]
بی دل، ممنونم ازت که برام وقت گذاشتی. حتما راه کارهاتو به کار میگیرم.نوشته اصلی توسط 'مدیرهمدردی' pid='203563
یکی از نگرانی هام اینه که تاپیک پر میشه و بسته میشه. می تونم خواهش کنم از میران سایت که اجازه بدن این تاپیک فعلن ادامه داشته باشه؟ من به راهنمایی نیاز دارم.
دوست دارم خانم omid-zendegi بیاد و از دیدگاه خودش حرف بزنه. فکر کنم خیلی میتونه کمک کننده باشه. کسی میتونه بهش خبر بده؟
تشکرشده 501 در 152 پست
سلام آقاي همدردي
چه جالب وقتي داشتم تاپيك آخرتون را ميخوندم، با خودم گفتم يك پست بزنم و از شما اجازه بگيرم و در جايگاه خانمتون(كسي كه مرتكب اشتباه شده نه خيانت) با شما صحبت كنم، كه ديدم خود شما از من تقاضاي صحبت داشتيد.
چشم
من هم به نوبه خودم در خدمت شما هستم تا سوالاتتون را جواب بدم.
قبلش چند نكته را حضورتان عرض كنم.
راستش من هم توي زندگي هيچ كمبودي نداشتم (مادي و معنوي) البته دلخوريهاي عاطفي از همسرم داشتم ولي ميزان آن به حدي نبود كه بخوام همچين اشتباه مهلكي را مرتكب بشم.
من و همسرم هم فكر ميكرديم كه خيلي با هم دوست هستيم (البته الان متوجه شدم كه من با شوهرم دوست بودم ولي اون اداي دوستي را در ميآورد. اگر تاپيكهام را خونده باشيد متوجه ميشيد، هر چند كاري كرد كه فكر ميكنم اكثر مردها ميكردند. اما من حس كردم كه با من دوست نيست بلكه فقط شوهرمه اينو چند بار به خودش هم گفتم
مي دونيد چرا، چون انتظار داشتم كه مثل يك دوست بياد با من صحبت كنه. مي ديد كه خودم هم از كردهام پشيمونم اما اصلاً در جايگاه دوست قرار نگرفت. بلكه به عنوان شوهر حق مسلمش را ازم گرفت)
راسش اكثر خانمها اينجا گفتن كه در صورت ارتكاب اين اشتباه، به هيچ عنوان اقرار نميكردن و طفره ميرفتن، نمي دونم پس احتمالاً من جزء خانمهاي حداكثري يا به قول معروف 99 درصد نيستم. چون همه چيز را براش به صورت كاملاً شفاف توضيح دادم. (البته قبل از اينكه همسرم دست به خشونت ببره. چون تا 3 الي 4 روز اول گيج و مگ بود. همش گريه ميكرد و منو بغل ميكرد وازم مي×واست كه همه چسز را براش توضيح بدم و من هم براي تسكينش و اينكه همين شكها مثل خوره به جونش نيافته و همچنين خودم اهل انكار نبودم چون نمي تونستم راز به اين بزرگي را نگه دارم همه چيز را گفتم. بعدها كه همسرم شروع به شكنجه هاي جسمي ميكرد و ميخواست من واقعيتها را بگم چيزي نداشتم بگم چون همه چيز را گفته بود.)
تازگيةا متوجه شدم همسر من هم مثل شما اعتماد به نفس خيلي پايين اومده و همش دنبال ايراد توي خودشه (البته من از رفتارهاش متوجه ميشم، مثلاً من هنوز حق استفاده از عطر را ندارم اما اون دائم به خودش عطر ميزنه، سعي ميكنه لباسهاش هميشه مرتب باشه، از نظر جنسي هم كه از حد خارج شده و من واقعاً مشكل پيدا كردم.)
با همه اين احوال آقاي همدردي من فكر ميكنم اگر خانموتون حقيقت را به شما بگن بهتره (اينو توي اين يك سال با گشت و گذار در اين سايتها متوجه شدم. هم داخلي و هم خارجي، اينطوري شما واقعيت را راحتتر درك خواهيد كرد و بعد از گذروندم فازهاي مختلف از انكار، خشم، افسردگي به پذيرش و بخشش ميرسيد ولي اينجوري همش توي شك و شبه باقي خواهيد ماند. نمي دونم ما دسترسي به خانمتون نداريم تا بهش بگيم كه شما را از اين سردرگي بيرون بياره.
ولي يكي از عزيزان توي اين تاپيك گفتم كه عذاب خيانكار كم از عذاب خيانت ديده نيست، واقعاً همينطوره. الان من تا حدي حال خانمتون را درك ميكنم. اون بيشتر از شما داره خودش را محاكمه ميكنه، از بر ملا شدن واقعيتها هراس داره (اگر اشتباهي مرتكب شده باشه)، از اينكه زندگياش را مفت و مجاني به چالش كشيده واقعاً ناراحته
فعلاً تا بعد
اگر چيزي خواستيد ازم بپرسيد. خوشحال ميشم كمكتون كنم. اگر خواستيد روحيات شوهرم و رفتارهايي را انجام داد را هم توضيح خواهم داد تا مقايسه كنيد و تا حدي آروم بشيد.
اما خواهش ميكنم رفتار اشتباه نكنيد.
هم منعل عمل نكنيد و هم خشونت به خرج نديد.
به خانمتون اين اطمينان را تزريق كنيد كه در صورتيكه واقعيت را بدونيد ازش حمايت خواهيد كرد.
آقاي همدردي من حس ميكنم اكثر خانمهايي مثل من و خانم شما مرتكب خيانت نميشن، فقط اشتباه ميكنن. به خدا اين دو مقوله خيلي با هم فرق دارند.
omid- zendegi (سه شنبه 29 فروردین 91)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)