به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 17
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 اسفند 91 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-1-09
    نوشته ها
    423
    امتیاز
    5,445
    سطح
    47
    Points: 5,445, Level: 47
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 105
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    3,495

    تشکرشده 3,519 در 509 پست

    Rep Power
    56
    Array

    عشق زندگی مشترکم رنگ باخته!

    سلام به همگی دوستان
    امیدوارم که حال همگیتون خوب بوده باشه ومثل همیشه منو دراین تایپیک هم از راهنمایی های ارزنده تون بی نصیب نکنید.
    راستش جدیدا آدم عجیبی شدم،کارهایی که می کنم وکلا تفکراتی که دارم با شخصیتی که از قبل داشتم کلی فرق داره!قبل از ازدواجم می دیدم ومی شنیدم که تمامی زوجهایی که روزی با عشق و کلی رمانتیک بازی ازدواج کردند و خودم هم شاهد تمام سختیهای بودم که متحمل شدند تا به هم برسند اما طولی نکشید که همه اون عشق وعاطفه سرد شد وزندگی تبدیل به یک روال عادی شد،هرگز دلم نمی خواست مثل اونا باشم به خاطر همین هم با انتخاب خودم و با هزار جور عشق ورمانتیک بازی ازدواج کردم،همه تلاشم این بود که به هر طریقی شده نذارم این عشق کمرنگ تر بشه،واسه همین هم خیلی انرژی مصرف می کردم،دست به هرکاری زدم،از گزینه تنوع درتمامی زمینه ها استفاده کردم،طوری که زندگی من شده بود عامل غبطه ی خیلی ها.هیچ کی باورش نمیشد با اینهمه سابقه زندگی مشترک بازهم انقدر شور وانرژی داریم.بار اول هرکی می دید فکر می کرد ماه اول زندگیمون هست.در کل هم آدمی هستم که بی عشق محال بتونم ادامه بدم،اما طی چند ماه اخیر خسته شدم،دیگه اون شور وهیجان گذشته رو ندارم،اصلا حوصله هیچ کاری که مربوط به زندگی مشترکمون باشه ندارم،هنوزم همسرمو عین گذشته دوست دارم اما دیگه از اون عشق آتشین خبری نیست،انگار که برادرم باشه!!! اونم که مثل همه مردای دیگه اهل رمانتیک بازی واینا نیست واگر تا به حال همچین روالی داشته واسه کم نیاوردن یا شاید هم جبران اعمال من بوده.اما من دیگه نمی تونم ادامه بدم،این مسئله رو با مشاورم درمیون گذاشتم ،پیشنهاد داد انرژی منفی ندم وهمچنان ادامه بدم واگه مقدرور باشه بچه دار شم اما نه،به هیچ وجه بچه دار شدن راه حل مشکل من نیست.چون در حال حاضر تمام عشقم اینه که برم سرکار و با آهنگ ملایم زیر بارون،یا توی باغ یا هرجایی که باشه قدم بزنم،فقط وفقط دلم می خواد توی طبیعت باشم.قبلا ها اون چندساعتی که تو خونه بودیم مرتب حرف می زدم از تمام اون چیزی که طی روز برمن گذشته بود اما این اواخر سکوت کردم،همسرم هم که یک مرده وخاصیت مردانه داره.اگه تمام روز بیکار بشینم وزل بزنم به یک نقطه،حوصلم سر نمیره،اتفاقا برام مثل قرص آرام بخش می مونه.حس می کنم اگه اینطوری پیش برم زندگیم در خطره،واسه همین اومدم اینجا تا شاید شما دوستان راهی به نظرتون رسید.فقط لطفا این گزینه بچه دارشدن رو کلا خط بزنید.

    گاهي لازمه بشينيم و فقط به يه تيكه از دريا نگاه كنيم.... نه براي دريا... نه براي خستگي... نه براي تحسين مرغها... حتي نه براي اينكه بگيم خدايا شكرت... فقط براي اينكه يه خورده آروم بشيم...

  2. 11 کاربر از پست مفید داملا تشکرکرده اند .

    داملا (یکشنبه 28 خرداد 91)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    95
    Array

    RE: عشق زندگی مشترکم رنگ باخته!

    سلام خانمي! خوشحالم كه دوباره در سايت فعال شدي... راستش از رفتنت كمي نگران شده بودم. دوست داشتم با اون روحيه لطيفت بازم بياي و سر بزني.

    در مورد جواب سوالت خب مي دوني كه من تجربه زندگي مشترك نداشتم اما احساسات مشابه رو تجربه كردم و يا لااقل مي تونم بگم در اين زمينه مطالعاتي داشتم.

    يادمه يكبار توي كلاس آشنايي با كمپرسور شركت كردم. كمپرسور رو چند مرحله اي مي سازند و راندمان هر stage كمپرسور هميشه از قبلي كمتره. استاد سر كلاس از ما پرسيد چرا اين راندمان هر بار كمتر ميشه؟ ما جواب خاصي نداشتيم. اون يك نكته گفت كه هميشه توي گوشمه. گفت سير لذت در دنيا نزولي هست. اين يك قانونه. مثلا شما يك بشقاب غذاي خوشمزه رو براي بار اول با لذت زيادي مي خوريد، براي بار دوم هي! بازم مي خوريد. بار سوم با اكراه و بارهاي چهارم و پنجم ديگه دور از جون مي خواهيد بالا بياريد!
    اين اتفاقي هست كه در هر لذت دنيوي ميافته. حالا يكي زودتر يكي ديرتر.
    در پستي اشاره كردم كه عشق هم مثل يك موجود زنده مي مونه. رشد مي كنه و قد مي كشه.
    http://www.hamdardi.net/thread-19579-post-181002.html#pid181002
    از نوزادي تا نوجواني تا جواني و حتي پيري! عشق تغيير مي كنه و شكل ديگري به خودش ميگيره و لازمه در هر سن عشقت، به فراخور همون حال و هواش رفتار كني و مثلا سعي نكني پستونك فرو كني توي حلق يك جوون 20 ساله!
    اتفاقي كه در مورد عشق تو افتاده همون رشد و بالندگي هست. نيازهاي عاشقانه شما تغيير كرده. اگر در گذشته اين عشق عين كودك سه ساله به شما چسبيده بود و حمايت شمارو مي طلبيد شايد الان لازم باشه كمي تنهاش بگذاريد تا خودش رو پيدا كنه و شخصيتش شكل بگيره.
    من اگر جاي تو بودم ابدا احساساتم رو انكار نمي كردم و باهاشون راه ميومدم. حتي از همسر هم مي خواستم به من كمي فرصت دور شدن و فكر كردن بده. مسلما با تفكر و مطالعه با نيروي قويتري به سمتش برميگشتم.
    نترس داملاي گلم! هيچ خطري تهديدت نمي كنه. فقط عشقت داره بزرگتر ميشه. نيازهاي الانش رو درياب!


  4. 28 کاربر از پست مفید سرافراز تشکرکرده اند .

    maryam240 (دوشنبه 25 خرداد 94), سرافراز (یکشنبه 27 فروردین 91)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 30 آذر 91 [ 14:54]
    تاریخ عضویت
    1390-10-19
    نوشته ها
    147
    امتیاز
    1,391
    سطح
    20
    Points: 1,391, Level: 20
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    611

    تشکرشده 614 در 130 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: عشق زندگی مشترکم رنگ باخته!

    آفرین به سرافراز که بدون داشتن زندگی مشترک انقدر قشنگ توضیح داد.
    دوست خوبم. وقتی بچه بودیم به محض اینکه ماژیک به دستمون میافتاد، میوفتادیم به جون در و دیوار خونه و خط خطیش میکردیم. حال میکردیم واسه خودمون و کلی ذوق میکردیم واسه آثار هنریمون. ولی الان با وجود اینکه خونه داریم و ماژیک، ولی این کار رو نمی کنیم.
    ما مریض شدیم؟ افسرده شدیم؟ خطری تهدیدمون میکنه؟ نکنه مردیم؟
    نه! فقط و فقط رشد کردیم، بزرگ شدیم و نیازها و لذت هامون تغییر کرده.
    عشق هم بزرگ میشه، بالنده میشه، بالغ میشه و پوست میندازه. اگه حرکات و احساسات من به تناسبش تغییر نکنه اون موقع باید شک کرد.
    به زور کاری رو انجام نده، اون کاری رو که حست بهت میگه انجام بده. اگه بزور سعی کنی حال و هوای عشق رو توی دوران کودکیش نگه داری، آخرش کم میاری و سر خورده میشی. فکر کن، انگار یه مرد گنده برای اینکه بگه من هنوز شاد و خوشحالم ماژیک ورداره در و دیوار خونه اش رو هنری کنه :)

  6. 20 کاربر از پست مفید hamdardi1390 تشکرکرده اند .

    hamdardi1390 (یکشنبه 27 فروردین 91), maryam240 (دوشنبه 25 خرداد 94)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 02 اردیبهشت 91 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-1-19
    نوشته ها
    61
    امتیاز
    759
    سطح
    14
    Points: 759, Level: 14
    Level completed: 59%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    209

    تشکرشده 208 در 54 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: عشق زندگی مشترکم رنگ باخته!

    يعني چي؟ من معني حرفاتون را نمي فهمم. پس آدم براي اينكه خونه اش هميشه شادابي و شر و شور عاشقي را داشته باشه بايد چيكار كنه؟

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 30 آذر 91 [ 14:54]
    تاریخ عضویت
    1390-10-19
    نوشته ها
    147
    امتیاز
    1,391
    سطح
    20
    Points: 1,391, Level: 20
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    611

    تشکرشده 614 در 130 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: عشق زندگی مشترکم رنگ باخته!

    نقل قول نوشته اصلی توسط ليلا موفق 2
    يعني چي؟ من معني حرفاتون را نمي فهمم. پس آدم براي اينكه خونه اش هميشه شادابي و شر و شور عاشقي را داشته باشه بايد چيكار كنه؟
    باید خودش باشه. نباید بازیگری کنه. شادابی و شور عاشقی رو میشه توی نگاه هم خوند. میشه از حرکات فهمید.
    نمیگم اگه کسی این کار رو بکنه، کار بدی کرده، حرفم اینه که به خودت فشار نیاری تا این کارو بکنی. چون کم میاری و طرفت هم خوب حس میکنه که داری زور میزنی و بهش نمیچسبه.

  9. 7 کاربر از پست مفید hamdardi1390 تشکرکرده اند .

    hamdardi1390 (دوشنبه 28 فروردین 91)

  10. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 02 اردیبهشت 91 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-1-19
    نوشته ها
    61
    امتیاز
    759
    سطح
    14
    Points: 759, Level: 14
    Level completed: 59%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    209

    تشکرشده 208 در 54 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: عشق زندگی مشترکم رنگ باخته!

    داملا جون من دو مورد به نظرم ميرسه كه برات مي نويسم:

    1. به نظر من هم اون كارها جزئي از وجودت نبوده و به قول خودت براي اينكه مي ترسيدي از اينكه زندگيت خالي از عشق بشه اين كار ها را مي كردي.

    2. توي بيشتر پست هات كه راجع به كارهاي عاشقانه است به جاي اينكه از حس و حال خودتون بگي، و اينكه چقدر لذت برديد. از اينكه چقدر حسادت ديگران را برانگيختيد مي گفتي. مي دوني يك جورايي آدم احساس مي كرد بيشتر از اينكه از اون كارهاي عاشقانه لذت ببري داري از اينكه حسادت دوستان و همكارات را برانگيختي و همه فهميدند كه شما چقدر عشقولانه ايد لذت بردي.!

    ببخشيد خيلي رك نوشتم.

  11. 5 کاربر از پست مفید ليلا موفق 2 تشکرکرده اند .

    ليلا موفق 2 (دوشنبه 28 فروردین 91)

  12. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 19 تیر 94 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-7-30
    نوشته ها
    1,886
    امتیاز
    17,095
    سطح
    83
    Points: 17,095, Level: 83
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 255
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    9,194

    تشکرشده 9,663 در 1,930 پست

    Rep Power
    212
    Array

    RE: عشق زندگی مشترکم رنگ باخته!

    داملا جان منم ضمن تاييد نظر دوستان نظرم اينه نيازاي ادم خيلي مختلفه...گاهي تنهايي ادم رو اروم ميكنه..گاهي تو جمع بودن...گاهي دريا...گاهي كوير

    اينكه از شمال هوس كني يه سر به كوير بزني اصلا بد نيست.

    الان هم يه داملا تو وجودت هست كه دلش ميخواد حسابي بهش توجه كني و باهاش حرف بزني و...

    پس الان كاري كه واقعا ميلت ميكشه رو انجام بده و اصلا خودتو تحت فشار نذار...كم كم كه انرژيت فول شد ناخوداگاه دوباره جذب همسرت ميشي.

    گمونم كتاب مردان مريخي زنان ونوسي در اين باره توضيح داده باشه...همون مثال كش و چاه

    خلاصه اينكه نميشه هميشه چلوكباب خورد...يه بار قورمه سبزي...يه بار لازانيا

  13. 8 کاربر از پست مفید بهار.زندگی تشکرکرده اند .

    بهار.زندگی (دوشنبه 28 فروردین 91)

  14. #8
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 اسفند 91 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-1-09
    نوشته ها
    423
    امتیاز
    5,445
    سطح
    47
    Points: 5,445, Level: 47
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 105
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    3,495

    تشکرشده 3,519 در 509 پست

    Rep Power
    56
    Array

    RE: عشق زندگی مشترکم رنگ باخته!

    ممنونم دوستان از اینکه برام نوشتید.
    حق باشماست اما من کلا آدمی تنوع طلبی هستم ونمی تونم یکنواخت زندگی کنم،اگه بخواد زندگیم همینطور بدون هیجان پیش بره همینی میشم که الان شدم وپیامد این قضیه این میشه که سرد میشم و از شوهر داشتن دل زده.همش خدا خدا می کنم سرش گرم باشه وسراغی ازم نگیره،وقتی میخواد نزدیکم بشه یا حتی بشینه پای حرفام انگار خاک عالم می ریزه رو سرم!!!
    اگه بخوام به خودم فرصت بدم،همسرم تا کی می تونه تحملم کنه،عادت کرده به شور وهیجانی بودنم فکر می کنه همه خانوما همینطوریند.می ترسم نتونه تحمل کنه،می ترسم منم به این زودیا خوب نشم.
    لیلا جان انتقاد سازنده ای بود،ممنونم که گفتی،اما یه توضیحی لازمه بدم،اینکه درسته قدری ازترس ثابت ماندن زندگیم انقدر عشقولانه بودم اما بیشترش به خاطر علاقه خودم وهیجان وافری که درونم هست بوده وبه جز یک مورد که من در اون نقشی نداشتم وکاملا بی اطلاع بودم وخب نمی تونم بگم اطرافیانم بی تاثیر بودند،بله از بهت حیرتشون بیشتر لذت می بردم.


  15. 5 کاربر از پست مفید داملا تشکرکرده اند .

    داملا (دوشنبه 28 فروردین 91)

  16. #9
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 اسفند 91 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-1-09
    نوشته ها
    423
    امتیاز
    5,445
    سطح
    47
    Points: 5,445, Level: 47
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 105
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    3,495

    تشکرشده 3,519 در 509 پست

    Rep Power
    56
    Array

    RE: عشق زندگی مشترکم رنگ باخته!

    نقل قول نوشته اصلی توسط داملا
    ممنونم دوستان از اینکه برام نوشتید.
    حق باشماست اما من کلا آدمی تنوع طلبی هستم ونمی تونم یکنواخت زندگی کنم،اگه بخواد زندگیم همینطور بدون هیجان پیش بره همینی میشم که الان شدم وپیامد این قضیه این میشه که سرد میشم و از شوهر داشتن دل زده.همش خدا خدا می کنم سرش گرم باشه وسراغی ازم نگیره،وقتی میخواد نزدیکم بشه یا حتی بشینه پای حرفام انگار خاک عالم می ریزه رو سرم!!!
    اگه بخوام به خودم فرصت بدم،همسرم تا کی می تونه تحملم کنه،عادت کرده به شور وهیجانی بودنم فکر می کنه همه خانوما همینطوریند.می ترسم نتونه تحمل کنه،می ترسم منم به این زودیا خوب نشم.
    color]



    دوستان کسی راهی به نظرش نمی رسه؟


  17. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 23 اسفند 92 [ 23:20]
    تاریخ عضویت
    1390-4-25
    نوشته ها
    643
    امتیاز
    4,583
    سطح
    43
    Points: 4,583, Level: 43
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 167
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2,779

    تشکرشده 2,844 در 585 پست

    Rep Power
    78
    Array

    RE: عشق زندگی مشترکم رنگ باخته!

    با سلام...
    شور و هيجان توي يك زندگي مشترك خيلي خوبه اما نبايد تبديل به يك اصل بشه،همون طور كه تنوع طلبي خيلي عاليه اما ادم نبايد براي ارضاي تنوع طلبيش مدام اين حس رو تقويت كنه و همه ي انرژيشو صرف اون كنه.

    گاهي ممكنه خسته باشيم اون قدر كه حتي دلمون نخاد خودمونم ببينيم ،گاهي ممكنه اين قدر شاد و پرهيجان باشيم كه از ديوار راست بالا بريم.كسي نميتونه بگه حالت اول درسته يا نيست يا حالت دوم درسته يا نه.اون چيزي كه مهمه اينه كه حالمونو درك كنيم و سركوبش نكنيم.

    داملا جان... شايد زيادي انرزيتو صرف شور و هيجان كردي و حالا تخيله شدي.اما اين دليل نداره كه بترسي كه هميشه همين طور ميموني.نه...مسلما اين روزهاي كسالت بار هم تمام ميشه و شما وارد يك مرحله ديگه از زندگي ميشي.مرحله اي كه در اون هيجانهاي زندگيت عمق تازه اي پيدا ميكنه اصلا رنگ و بوي تازه اي پيدا ميكنه.

    پس نترس.احساساتت رو سركوب نكن.معيارهاتو براي يك زندگي شاد و خوشبخت و اصلا هدفتو از زندگي باز هم بررسي كني.عمق اهدافتو بسنج.به اصل نيازهات توجه كن.

    انرژي منفي به خودت نده.از جانب همسرت فكر نكن كه خسته ميشه يا نه،تحمل ميكنه يا نه.قرار نيست اتفاق خاصي بيافته فقط قراره در كنار هم خوشبختي رو به گونه ي ديگري تجربه كنيد.اينم يه تجربه است...
    موفق باشي

  18. 7 کاربر از پست مفید یک زن امیدوار تشکرکرده اند .

    یک زن امیدوار (دوشنبه 28 فروردین 91)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:43 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.