نوشته اصلی توسط گلنوش67
تشکرشده 4,874 در 1,141 پست
نوشته اصلی توسط گلنوش67
گلنوش67 (سه شنبه 16 اسفند 90)
تشکرشده 8,124 در 1,482 پست
سلام:
خب من این پست هم بزنم و برم سراغ درس هام...
اول اینکه واقعا تاپیک خوب و کاربردی هست و کاش کی شد به تک تک پست ها امتیاز داد چون هر کدوم از این نکات رو اگر دوستان مجرد یادداشت کنن و عملی کنن بسیار می تونه براشون مفید باشه....احسنت....
خب منم کم بی تجربه نیستم..فعلا یکی از تجربه های خودمو بیان می کنم:
من و همسرم چون در محیط کار با هم آشنا شدیم و در واقع آشنایی ما سنتی نبود باید خیلی مواظب می بودیم...
و همه چیز را بررسی می کردیم که خدای نکرده احساسی عمل نکنیم...
راستش من خانواده مذهبی ندارم و همسرم همه مذهبی نیست ولی باز نسبت به ما اداب و رسوم شهرشون متفاوت بود ..من یکی از اولین چیزهایی که با ایشون مطرح کردم همین مسئله حجاب و ایمان بود..چون برای خودم مهم بود مه در آینده سر این مسئله مشکل پیش نیاد...خیلی باز و راحت نظرمو گفتم ایشان هم خیلی جدی موافقت نکرد!!!!
قرار شد بریم جدی فکر کنیم...بعد از فکر کردن و چند بار صحبت با همه علاقه ای که به هم داشتیم ولی زیر بار حرف هم نرفتیم..تا اینکه توافق کردیم در شهر ایشون من مثل خانواده ایشون باشم در شهر ما مثل خانواده من!!!به همین راحتی مشکل ما حل شد و الان هم هیچ مشکلی نداریم چون قبلا با هم طی کردی...
چیزی که من آموختم اینه که نترسیم طرف مقابل را با گفتن حقیقت درونیم از دست بدیم..چه بسا گفتن تک تک این صحبتها و نترسیدن از رها شدن موجب بشه در آینده درگیری های ما به حداقل برسه....
در انتها اینکه کلی از طرف مقابل هیچ وقت نپرسید چون همه بلدن زیبا صحبت کنن مهم اینه که زیبا عمل کنند..اینو هرگز فراموش نکنید و خواستگارانتون را عملی بسنجید...
سارا بانو
سارا بانو (سه شنبه 23 آبان 91)
تشکرشده 5,967 در 1,568 پست
تجربه منفی 4-
راستش ترجیه می دهم ماجرایی که منجر به تجربه شد را تعریف نکنم اما تجربه این بود که اگر سابقه همسر ایندیتان با نیروی انتظامی برایتان مهم است از کلانتری تمام محل هایی که از نوجوانی در ان زندگی کرده یک تحقیقی انجام بدهید. البته باید در این زمینه خیلی محتاط بود که نه ابروی کسی برود و نه اگر کسی اشتباها چند شب در بازداشتگاه خوابیده و تبرئه شده مجرم شناخته شود.
رایحه عشق عزیز این تجربه ها همه برای اینه که اگر مشکلی بود قبل از ازدواج از این راهها پیدا بشه. اما شما که همسر خوبی داری اگر همه این راهها رو هم می رفتی مشکلی پیدا نمی کردی. امیدوارم همیشه شاد باشی.
deljoo_deltang (سه شنبه 16 اسفند 90)
تشکرشده 8,207 در 1,574 پست
نمی دونم آیا می شه این را به عنوان تجربه گفت یا نه.
خواستگاری داشتم که نزدیک به 6 ماه روند خواستگاری طول کشید ولی احساس می کردم که نمی تونم تصمیم بگیرم هیچ مشکل خاصی وجود نداشت اما جواب بله هم نمی تونستم بدم.
اما در مورد همسرم با توجه به اعتبار ی که شخص واسط پیشمون داشت و تنها 2جلسه صحبت کردن ، همسرم تونست اعتماد من را به خودش جلب کنه و همون جلسه دوم بهشون جواب مثبت را دادم.
نکته اش این بود که هر 2 مورد 70 درصد معیار ها را داشتند اما مورد اول رو طی مدت 6 ما تونستم به شناخت برسم و مورد دوم را در مدت 2 روز. همین روند کند در شناخت یک نفر اون هم کسی که به عنوان خواستگار قدم جلو گذاشته از نظر من یک عیب محسوب می شه.
تشکرشده 8,207 در 1,574 پست
اما یک تجربه منفی از ازدواجم همسرم روز اول خواستگاری به من گفتند که حسابشون را از خانوادشون جدا کنم و اگر می خوام تصمیمی بگیرم اون را جدای از خانوادشون در نظر بگیرم.
همسرم آدم مذهبی هست واز خیلی جهات شبیه خانواده ماست اما خانواده ایشون یک خانواده غیر مذهبی هستند که خیلی از اصولی که برای ما مهم هست چه اخلاقی و چه مذهبی براشون مهم نیست.
از همون ابتدای امر نقاط ضعف خانواده اش کاملا مشهود بود اما خوب با توجه به اینکه خود همسرم جز منتقدین اونها بود من به خودم می بالیدم که همسرم اونقدر با من همراه هست.
اون موقع این قضیه را جدی نگرفتم اما الان بعد از چند سال زندگی مشترک متوجه می شم که هر چه باشه همسرم توی اون خونواده بزرگ شده و خیلی از خصوصیاتش توی خانواده شکل گرفته.
عزیزان اصالت و تربیت خانوادگی خیلی مهم هست.
الن که پسرم داره بزرگ می شه خیلی ناراحتم چون ناگزیر هستیم از رفت و آمد با خانواده ایشون . و می دونم هم نشینی با اونها نه تنها روی خود من اثر می ذاره حتی در تربیت پسرم بی اثر نیست.
از لحاظ تیپ ظاهری عموها و عمه های پسرم گرفته تا منش های رفتاری.
بی نهایت (دوشنبه 20 آذر 91)
تشکرشده 4,874 در 1,141 پست
نوشته اصلی توسط سارا بانو
تجربه منفی 5:
نوشته اصلی توسط بی نهایت
بچه ها از همتون ممنونم که تجربه هاتونو در اختیار مجردا قرار میدین. به خانم بی نهایت بابت
فعایتشون یک رتبه ناقابل تقدیم میکنم.مبارکت باشه
گلنوش67 (سه شنبه 08 فروردین 91)
تشکرشده 10,024 در 2,339 پست
سلام دوستان
تشکر از گلنوش عزیز بابت این تاپیک خوب
من نمیدونم این جز تجربه مثبته یا منفی...
من هم خواستگاری قبلا داشتم که از همه لحاظ میشه گفت عالی بود...و از لحاظ اعتقادی خیلی به ما میخورد..خلاصه همه چیز جوره جور بود
تا اینکه بعد از خواستگاری و مثبت بودن جواب هر دو طرف قرار شد با آگاهی خانواده ها ما باهم بریم بیرون...
(خودم خیلی متعجب بودم چرا این اقا با این امتیازا تا الان مجرد مونده(اون موقع 30 سالش بود)
وقتی ما رفتیم بیرون بهم گفت شما هرچی بگین و هر جور مراسم و خونه و ماشین و طلا بخوای حرفی درش نیست و من با کمال میل میپذیرم...اما در قبال تمام این ها من یک خواسته از شما دارم..بدون اینکه کسی بفهمه شما با من صیغه محرمیت میخونیم و اگر از همه چیز همدیگه خوشمون اومد ازدواج میکنیم....
ضمن اینکه مدام در حرفهاش هم میگفت ما قطعا باهم ازدواج میکنیم...
تا اینکه من جواب منفی دادم و بعد از یکسال خیلی خیلی اتفاقی فهمیدم این اقا با خانومای زیادی صیغه میشده و بعد از اینکه هرکاری دلش میخواسته باهاشون میکرده ول میکرده و میرفته
-----------------------------------یک تجربه هم در رابطه با همسرم فعلیم دارم که فکر میکنم منفی باشه
ما از لحاظ اعتقادی خیلی بهم نزدیکیم خداروشکر...اما متاسفانه با خواهرا و مادرش و پدرش زمین تا آسمون فرق داریم...این موضوع رو در مراسم خواستگاری به من نگفتن و من تازه شب عروسیم فهمیدم وای اینا همه شون بی حجابن و همه رو به چشم خواهر و برادر میبینن... و در واقع همون مسئله زمینه سازه بسیاری از مشکلات من با خانواده همسرم بوده و هست
maryam123 (دوشنبه 20 آذر 91)
تشکرشده 4,874 در 1,141 پست
تجربه منفی 6-
من هم خواستگاری قبلا داشتم که از همه لحاظ میشه گفت عالی بود...و از لحاظ اعتقادی خیلی به ما میخورد..خلاصه همه چیز جوره جور بود
تا اینکه بعد از خواستگاری و مثبت بودن جواب هر دو طرف قرار شد با آگاهی خانواده ها ما باهم بریم بیرون...
(خودم خیلی متعجب بودم چرا این اقا با این امتیازا تا الان مجرد مونده(اون موقع 30 سالش بود)
وقتی ما رفتیم بیرون بهم گفت شما هرچی بگین و هر جور مراسم و خونه و ماشین و طلا بخوای حرفی درش نیست و من با کمال میل میپذیرم...اما در قبال تمام این ها من یک خواسته از شما دارم..بدون اینکه کسی بفهمه شما با من صیغه محرمیت میخونیم و اگر از همه چیز همدیگه خوشمون اومد ازدواج میکنیم....
ضمن اینکه مدام در حرفهاش هم میگفت ما قطعا باهم ازدواج میکنیم...
تا اینکه من جواب منفی دادم و بعد از یکسال خیلی خیلی اتفاقی فهمیدم این اقا با خانومای زیادی صیغه میشده و بعد از اینکه هرکاری دلش میخواسته باهاشون میکرده ول میکرده و میرفته
تجربه منفی 7-
یک تجربه هم در رابطه با همسرم فعلیم دارم که فکر میکنم منفی باشه
ما از لحاظ اعتقادی خیلی بهم نزدیکیم خداروشکر...اما متاسفانه با خواهرا و مادرش و پدرش زمین تا آسمون فرق داریم...این موضوع رو در مراسم خواستگاری به من نگفتن و من تازه شب عروسیم فهمیدم وای اینا همه شون بی حجابن و همه رو به چشم خواهر و برادر میبینن... و در واقع همون مسئله زمینه سازه بسیاری از مشکلات من با خانواده همسرم بوده و هست
متاسفانه من هم این مشکل رو دارم. فامیل همسرم یعنی جاری ها ، دختر خاله ها و .... به شدت بی حجابن و من یه دختر نه انچنان محجبه ولی یه چیزایی برام ارزشه محرم و نامحرم میدونم.
هر کس میاد خونمون تا من میرم روسری بپوشم مادر شوهرم فوری میگه نمیخواد کسی که نیست!!! دوست دارم بهش بگم بعد 2 سال که عروستم دیگه این جمله رو نگو میدونی که محلت نمیدم و میپوشم ولی....نا سلامتی مکه ای رفتیم ادم که انقد بی بند وبار نمیشه جلوی فامیل شوهر میگه با تاپ و شلوارک بگرد!
خلاصه که مجردا چشمتونو باز کنین و تشابه مذهبی رو فراموش نکنین
گلنوش67 (دوشنبه 20 آذر 91)
تشکرشده 2,233 در 911 پست
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)