مردان متاهل بیشتر از مردان مجرد عمر می کنند در عوض مردان متاهل بیشتر آرزوی مرگ می کنند
تشکرشده 15,106 در 3,401 پست
مردان متاهل بیشتر از مردان مجرد عمر می کنند در عوض مردان متاهل بیشتر آرزوی مرگ می کنند
ویدا@ (دوشنبه 21 فروردین 91)
تشکرشده 4,222 در 1,018 پست
یکی از دوستان تعریف میکرد که یه بار سر یه چارراه، یه دونه از این وانت سبزی فروشا، چراغ قرمزو رد کرد. پلیسه از تو بلندگوش گفت : وانت کجا مییرییییییییییی؟ وانت تو بلندگوش گفت : دارم میرم خونه!!!
gole maryam (پنجشنبه 04 خرداد 91)
تشکرشده 6,121 در 1,114 پست
لذتی که در خوابیدن بر روی جزوه هست در خوابیدن در تخت خواب نیست
نازنین آریایی (پنجشنبه 24 فروردین 91)
تشکرشده 15,106 در 3,401 پست
موقع درس خوندن پرزهای موکت هم واسه آدم جذاب می شه.
دوست داری ساعت ها بشینی بهشون نگاه کنی!
ویدا@ (پنجشنبه 04 خرداد 91)
تشکرشده 15,106 در 3,401 پست
درس خوندن دو حالت داره:
۱- درسای سختو که نمیشه خوند
۲- درسای آسون که ارزش خوندن نداره
ویدا@ (چهارشنبه 23 فروردین 91)
تشکرشده 15,106 در 3,401 پست
چندتا عمۀ پير داشتم هميشه توی عروسی ها ميومدن سيخونک ميزدن تو پهلوم در گوشم ميگفتن بعدی تویی , بعدی تويی
البته ديگه نميکنن
, چون توی ختم ها منم باهاشون همين کارو کردم
ویدا@ (پنجشنبه 24 فروردین 91)
تشکرشده 4,006 در 737 پست
صرفا براي خنده
نقل از یه دوست
يکي از دوستام با يه پسر خيلي پولدار دوست شده بود و تصميم داشت هر طورشده باهاش عروسي کنه ، تو يه
مهموني يه دفعه از دهنش پريد که 5 ساله دفترخاطرات داره و همه چيزشو توش مي نويسه ، اين آقا هم گير داد که
دفترخاطراتتو بده من بخونم!از فرداي اون روز مژگان و من نشستيم به نوشتنه يه دفتر خاطرات تقلبي واسش، من وظيفه
قديمي جلوه دادنشو داشتم ، 10 جور خودکار واسش عوض کردم ،پوست پرتقال ماليدم به بعضي برگاش ...، چايي
ريختم روش ...مژي هم تا مي تونست خودشو خوب نشون داد و همش نوشت از تنهايي و من با هيچ پسري دوست
نيستمو خيلي پاکم و اصلا دنبال ماديات نيستم و فقط انســــانيت برام مهمه و ...بعد از يک هفته کار مداوم ما و پيچوندن
آقاي دوست پسر ، دفتر خاطراتو بُرد تقديم ايشون کرد ... آقاي دوست پسر در ايکي ثانيه دفتر خاطرات رو برفرق سر
مژي کوبيد و گفت :منو چي فرض کردي؟اينکه سالنامه 1390 هست! تو 5 ساله داري تو اين خاطره مي نويسي؟و
اينگونه بود که مژي هنوز مجرد است...
فرقی نمی کند که گودال کوچک آبی باشی
یا دریای بیکران، زلال که باشی، آسمان در تو پیداست.
پاییزان (جمعه 25 فروردین 91)
تشکرشده 15,106 در 3,401 پست
خانم جوانی که در کودکستان برای بچه های 4 ساله کار میکرد میخواست چکمه های
یه بچه ای رو پاش کنه ولی چکمه ها به پای بچه نمیرفت بعد از کلی فشار...و خم و راست شدن،
بچه رو بغل ميكنه و ميذاره روی میز، بعد روی زمین بلاخره باهزار جابجایی و فشار چکمه ها
رو پای بچه میکنه و یه نفس راحت میکشه که ...
هنوز آخیش گفتن تموم نشده که بچه ميگه این چکمه ها لنگه به لنگه است .
خانم ناچار با هزار بار فشار و اینور و اونور شدن و مواظب باشه که بچه نیفته هرچه تونست کشید
تا بلاخره بوتهای تنگ رو یکی یکی از پای بچه درآورد .
گفت ای بابا و باز با همان زحمت زیاد پوتین ها رو این بار دقیق و درست پای بچه کرد که لنگه به لنگه نباشه
ولی با چه زحمتی که بوت ها به پای بچه نمیرفتن و با فشار زیاد بلاخره موفق شد که بوت ها رو پای این کوچولو بکنه
که بچه ميگه این بوتها مال من نیست.
خانم جوان با یه بازدم طولانی و کله تکان دادن که انگار یک مصیبتی گریبانگیرش شده. با خستگی تمام نگاهی به بچه انداخت و گفت آخه چی بهت بگم. دوباره با زحمت بیشتر این بوت های بسیار تنگ رو در آورد.
وقتی تمام شد پرسید خب حالا بوت های تو کدومه؟ بچه گفت همین ها بوت های برادرمه ولی مامانم گفت اشکالی نداره میتونم پام کنم....
مربی که دیگه خون خونشو میخورد سعی کرد خونسردی خودش رو حفظ کنه و دوباره این بوتهایی رو که به پای این بچه نمیرفت به پای اون کرد یک آه طولانی کشید وبعد گفت
خب حالا دستکشهات کجان؟
توی جیبت که نیستن. بچه گفت توی بوتهام بودن دیگه!!!!!!!!!!
ویدا@ (پنجشنبه 31 فروردین 91)
تشکرشده 1,723 در 325 پست
لغتنامه جدید !
category این گربه کدوم گوریه
Morphin باید بیشتر فین کنی
Misscal دختر نابالغ
Freezer حرف مفت
دانوب (پنجشنبه 31 فروردین 91)
تشکرشده 15,106 در 3,401 پست
امشب ، شب تولدمه مامانم ميگه : ”برو جارو و گردگيری کن ، شب مهمونا ميان .
ميگم : مامان من تازه به دنيا اومدم،برم جارو کنم؟
رفته زير پتو ميگه من هم تازه زاييدم، بايد استراحت کنم
ویدا@ (پنجشنبه 04 خرداد 91)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)