ببخشید از اینکه صریح حرف می زنم :
وقتی به مادرشوهرم محبت می کنم و خوب وبا روی خوش حرف می زنم بدتر پررو میشه و راحتتر انتظاراتش را میگه .
من خیلی راهکارها را امتحان کردم .
تشکرشده 109 در 49 پست
ببخشید از اینکه صریح حرف می زنم :
وقتی به مادرشوهرم محبت می کنم و خوب وبا روی خوش حرف می زنم بدتر پررو میشه و راحتتر انتظاراتش را میگه .
من خیلی راهکارها را امتحان کردم .
دوستان عزيز سلام
آخر فروردين ماه بود كه ما تصميم به رفتن مسافرت با خانواده شوهرم داشيم و همه با هم به كيش رفتيم .مادرم 1روز زودتر از ما با يكي از دوستانش رفتند .در سفر شوهرم خيلي به مادرش توجه ميكرد تا جايي كه گاهي احساس تنهايي ميكردم و از اينكه با آنها رفتم پشيمون شدم و هر وقت كه شوهرم مادرم را ميديد من رو با آنها تنها ميگذاشت و ميرفت ...خلاصه دردسرتون ندم وقتي برگشتيم سه شنبه بود شوهرم 4شنبه مرخصي گرفت و در خدمت مادر و 5 شنبه با مادرش طبق معمول به بهشت زهرا رفت .5شنبه ظهر كه برگشت گفت فردا ظهر بريم خونه مادرم .كفتم نه ميخوام استراحت كنم اما چون پدرم ميخواست به سفر برود بايد به ديدنش ميرفتم تا به شوهرم گفتم بريم خونه مادرم زود ترش كرد كه چرا خونه مادرم نرفتيم و ميريم خونه مادرت .اون روز خونه ما كه اومد با يك من عسل هم نميشد خوردش .بعدش كه بهش گفتم چرا اينطوري ميكني كلي آسمون ريسمون بافت كه تو اينطوري گفتي و 0000 گفتم ما كه 4 روز با مادرت مسافرت بوديم با اينكه مادر من هم اونجا بود كلا من 4 ساعتم اونا رو نديديم ؟اما اصلا تو كتش نمير ه خلاصه اين مسئله منجر به دعوا شد و به اينجا انجاميد كه هر دو خودمون به خانواده خودمون سر ميزنيم و با خانواده همديگر كاري نداريم .حالا نمي دونم بالاخره چي ميشه اما موصع شوهرم اصلا درست نيست .نميدونم چكار كنم؟خستم كردند
تشکرشده 109 در 49 پست
سلام به همه دوستان عزیز
آمدئ به این سایت برایم یک نوع دلخوشی خاصی شده است که بتونم با شما درددل کنم .
یک نکته خیلی مهم می خوام بگم : خدا کنه که از محبت کردن زیاد از حد خودتان احساس پشیمانی نکنید
احساس فوق العاده بدی که من دارم این است که از محبت های زیادی که به مادرشوهرم کردم و سکوت های زیادی که در مقابلش انجام دادم ، و هیچ وقت نتونستم در برابر حرف های بسیار عجیب و قریب و کاملاً خودخواهانه او حرف بزنم خسته شدم .
چرا همش میگید به مادرشوهر محبت کنید ؟
بعضی های ظرفیت محبت ندارن .
مادرشوهر من اصلا ذاتاً آدم دعوایی ، غیبت کن ، عصبی است .
از نگاه های خشمناک مادرشوهرم متنفرم .
مادرشوهر من وقتی به خانه ام می اید و چند هفته در خانه ام می ماند ، دیگه رمقی برایم نمی ماند ، علاقه شوهرم به مادرش مرا کلافه کرده است .
الان دیگه روش من سکوت شده است ، فقط دیگه امیدم به خداست ، از خدا می خوام کمکم کنه که دست از سرم برداره ، و با شوهرم بحث نمی کنم ، در برابر شوهرم نیز سکوت می کنم . مطمئن هستم که خدا دستهایم را میگیره .
آیا کسی هست که احساس عمیق دلم را حس کنه ؟
بدجوری حالت تنفر و دلزدگی به مادرشوهرم دارم .
مادرشوهری که همه انرژی خود را روی نقشه ریزی و اجرای نقشه هایش می گذارد ، مادرشوهری که به دلیل عقده های دوران عروسی خودش ، شکنجه ام می دهد
هر بار از نو محبت را آغاز کردم ، و به خاطر شوهرم دیدگاهم را عوض کردم ، پررویی او بیشتر شد .
كيمياي عزيز
من به اين نتيجه رسيده ام كه اين همه انرژي و وقت صرف كردن فايده ندارد .من از تمام اين قضايا بريدم و فقط به شوهرم و خودم و زندگيم ميپردازم و در مورد اين مسائل هم سعي ميكنم فكر نكنم چون از هر دري وارد ميشويم يه چيز جديد ايجاد ميشه پس بهتره رهايش كنيم تا آسوده شويم.
تشکرشده 496 در 278 پست
اره خيلي ها هستند كه مي تونند شماهارو درك كنند اخه مشكل اكثر خانومه مادران همسرشان مي باشد
ولي من نظرم اينه كه فقط با زبون همه رو بگردونيد
مگه نه اينكه خانومها نيرويي دارند كه حتي بزرگترين افراد هم در مقابلشان كم مي اورند فكر كرديد اين نيرو چيست فقط زبان
من به شما حتم مي دهم كه اگر صبور باشيد و زبان گرمي كنيد خيلي از مسائل راحتتر حل مي شه اگر مي خواهيد گلگي كنيد با زبان نرم و گرم اگه ميخواهيد جواب دهيد با زبان گرم و نرم اگه ميخواهيد شكايت كنيد با زبان گرم و نرم اگه مي خواهيد جرو بحث كنيد با زبان گرم و نرم چه شوهر چه مادر شوهر يا هر كس ديگه براي همه همين گونه باشيد اونوقت خواهيد ديد كه چه مي شود
در ضمن در نظر داشته باشيد كه هيچ زندگي بدون مشكل و دردسر نميشه يكي شوهرش معتاده يكي شوهرش دست بزن داره يكي بد دهنه كي بچه اش مشكل داره كي مريضه يكي بيماري ناعلاج داره خب قسمت مشكل زندگي شما هم با مادر شوهرانتان هست
به نظر من البته اين بهترين نوع مشكله . دوست داشتيد كه شوهرتون معتاد بود ولي مادرش خوب بود ؟ دوست داشتيد كه دست بزن داشت ولي در عوض مادرش مهربان بود ؟ خوب بود اگه پسرتان مريض بود ولي مادرش صادق بود ؟ عزيزانم همه توي زندگيشون يك مشكلي دارند و هيچ يك از زندگي ها نيست كه بدون درد و ناراحتي و مشكل باشه اگه كسي هم مي گه دروغ مي گه و يا خودش ادم بي خياليه كه از كنار خيلي چيزها راحت رد مي شه و مشكل نمي دونه . شما شكل ظاهري زندگي هاي مردم و مي بينيد و از درونش خبر نداريد . شايد فكر كنيد در اطرفتان خيلي ها دارند راحت زندگي مي كنند و مشكلي ندارند ولي اينها همش به ظاهره و مطمئن باشيد كه در داخل مشكلاتي دارند ولي نشون نمي دهند
فكر نمي كنم كه دوست داشته باشيد مادران همسرتان خوب باشند ولي همسرتان خدايي نكرده زن باز و يا خيانت كار
من خودم هميشه توي مشكلاتم به همين فكر مي كنم و مي گم خدايا شكر مي كنمت به خاطر اينكه مي تونست خيلي مشكلات بدتر از اين براي من پيش بياد طوري كه ندونم كي هستم و چي كار كنم و الان كه اين مشكل وجود داره و سرسخت تر عمل مي كنم و به فكر راه چاره مي افتم و از تو هم كمك مي خواهم چرا كه هميشه تو يار من بودي و تو كمكم مي كردي و هيچ كس به اندازه تو نيست كه از درون من خبر داشته باشه و از بدي و خوبي من مطلع خودت مي دوني كه من هميشه نيتم پاك بوده و هيچ وقت فكر شر براي كسي نداشتم پس از خودت ميخوام كه كمك كني و بدادم برسي من هم تلاش خودم را خواهم كرد به ياري تو . هميشه مي گم خدايا به من كمك كن كه بتوانم ديگران را خيلي زود ببخشم و ازشون كينه به دل نگيرم خدايا كمكم كن كه كاري نكنم كه شر باشه زيرا كه تو شاهدي و من از اين شهادت مي ترسم و مي دانم كه شر بودن من روزي گريبان من را نيز مي گيرد
honarmand (سه شنبه 26 مرداد 89)
در حال حاضر 2 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 2 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)