اليناي عزيز من هم دلم مي خواد اما وقتي ميگه دستم تنگه چه كنم ؟
تشکرشده 59 در 40 پست
اليناي عزيز من هم دلم مي خواد اما وقتي ميگه دستم تنگه چه كنم ؟
تشکرشده 59 در 40 پست
به نظرتون اگر خواستم باهاش حرف بزنم بيشتر چه موضعي رو در نظر بگيرم اينكه قدرشناس نيست يا مسائل مالي رو؟
تشکرشده 498 در 242 پست
به نظر من یه روز بشین باهاش حرف بزن
بگو درست نیست مامانم همه خرج زندگی ما رو بده
اون باید الآن بره مسافرت زیارت نه اینکه خرج خونه ما رو بده من میخوام با هم همفکری کنیم یه چاره ای پیدا کنیم
تو بالاخره مرد این خونه ای و نظرات تو خیلی مهمه اینجوری خوردش نمی کنی در ضمن مشکلتو هم میگی
درد من حصار برکه نیست درد من زیستن با ماهیانی است که فکر دریا به ذهنشان خطور
نکرده است\"
تشکرشده 59 در 40 پست
ممنون الينا اميدوارم اين گفتگو به سرانجام برسه توي اولين فرصت باهاش حرف مي زنم
كاش ميشد به راحتي دكمه دليت اشتباهات رو پاك كرد .
تشکرشده 498 در 242 پست
باید از اشتباهاتمون درس بگیرم و دیگه اون اشتباهات رو تکرار نکنیم
حتما" با شوهرت صحبت کن عزیزم
درد من حصار برکه نیست درد من زیستن با ماهیانی است که فکر دریا به ذهنشان خطور
نکرده است\"
تشکرشده 81 در 38 پست
دوست عزیز
مادرتون در حق شما و شوهرتون دوستی نکرده. اون شوهر شما رو آماده خور بار آورده. با مادرت صحبت کن که کمکهاشو کمتر کنه. من فکر کنم شوهر شما رو درک کنم. ایشون از یک طرف بدش نمییاد مخارج زندگیشو مادر زن بده چون در شرایط مالی خوبی نیست و از طرف دیگه که محتاج به مادرتون هست ناراحته و احساس حقارت میکنه همون طور که گفتید وقتی مادرتون نیست اخلاق بهتری داره. به مادرتون بگید به جای اینکه ماهی به شوهرتون بده ماهی گیری یادش بدن. با هم کمک کنید تا یک کار بهتری پیدا کنه و مادرتون کم کم کمکها شو قطع کنه. اگر شما و شوهرتون در تامین مخارج زندگی تنها بودید و مادرتون نقشی نداشت.شوهرتون وجود شما رو کاملا لمس میکرد و قدردانی می کرد ولی چون مادرتون آمده نقش شما کم رنگ شده . شما باید روش زندگی و امرار معاش خودتون رو تغییر بدین. مطمئنا خیلی سخت خواهد بود ولی شوهرتون میتونه خودی نشون بده و کمک شما رو احساس خواهد کرد.اون موقع هست که کوچکترین کمک مادرتون رو هم قدر می دونه .مادرتون یک فرشته هست و به خاطر اینکه شما در سختی نباشید کمک می کنه در حالی که به دامادشون کمک نمی کنن. ایشاالله مشکلت حل بشه و موفق باشی
تشکرشده 281 در 126 پست
دوست من فکر کن تو خانه مادر شوهرت بودی و اونا این همه کار در حق زندگیتون کرده بودند و همسرت هم مدام بهت می گفت : از مامانم اینا تشکر کن !!! چه عکس العملی نشان می دادی در دراز مدت ؟؟؟؟؟
دوست خوبم حالا همسر تو مرده. یادت رفته ؟؟؟ خصوصیات مشترکی که در همه مردها وجود داره ؟؟؟ به نظر من نه تنها در حق زندگی مشترکتون لطف نکردی بلکه روز به روز بیشتر خرابش کردی. همسرتو ذره ذره خرد کردی خانمی.
در مورد خانواده همسرتم باید بگم مادر شوهره من اگه من جلوشو نمی گرفتم بدتر می بود. ولی با کمک دوستان توی همین تالار و جمع بندی از تجربه هاشون فهمیدم چه کار درستی انجام بدهم
اشتباه کردی. باید اونا رو در جریان زندگی قرار می دادی. باید مبارزه می کردی.
همون کارهایی که من کردم و واقعا الان راضیم. درسته اعصابم خرد شد ولی حداقل یکسری مرزها مشخص شد که به نفع هر دو طرف بود.
یادته یک جایی تو پستم نوشتم : در اوج عشق بازی مون یکهو یاده مادرش افتاد؟؟ الان می فهمم دلیلشو. همسرم 6 روز خانه ما بود و مامان من 24 ساعته دورمون بود. احساس کردم چون مامان منو دید و محبت هاشو یکهو یاد مادر خودش افتاد.
می دونی تو این چند ساله چی کار کردی ؟ رابطه همسرتو با مادرش قطع کردی ولی خودت همش پیش مادرت بودی. فکر نمی کنی همسر تو هم خیلی جاها دلش می خواسته پیش مادرش باشه ؟؟؟
می دونم خودش این کاررو با مادرش کرده ولی رابطه خونی هیچ وقت از بین نمی ره حتی بدترین پدر مادر دنیا.
عزیزم من بهت گفتم چاره کارت چیه . خیلی جاها اشتباه کردی . هم تو هم مادت . حرف گوش کن. دنبال توجیح نباش. تا بدتر از این نشده زندگیتو سر و سامان بده.
کاش بتونی با یک مشاور حضوری صحبت کنی.
تشکرشده 33 در 29 پست
خيلي با حال بود. جنس نر! :D مي شه گفت مرجعتون چيه براي اين قضيه كه خداوند در ذات مردها نان آوري و تامين نيازها رو قرار داد؟!! غير از اينه كه خود احمقشون اينو قبول كردند نمي دونستند يه روز مي رسه كه در عين حال كه حقوق برابر رو بايد قائل شن چيزي از وظايفشون هم كم نمي شه!! همون مرد هستند!!!!؟در ذات خانومها چي رو قرار داد؟ژاحتمالا شيرين يا ليلي بودن -معشوق بودن - تامين وظيفه شدن!! - درك شدن!! - با محبت باهاشون برخورد شدن! پرستيده شدن- بزرگوار ديده شدن- در ماشين رو براشون باز كردن وقتي دارن پياده مي شن. نياز به عاطفه- ديگه.....نوشته اصلی توسط نازنین غ
بعد مي گن شما با زنها مشكل داري. ديگه اين اظهار نظرها اينقدري با حال هستند كه آدم نتونه جلوي خودشو بگيره؟
يكبار به جاي اينكه به من بتازيد جواب پست منو بديد.
تشکرشده 3,145 در 958 پست
دلناز عزیز، به نظر من نباید طوری با همسرت صحبت کنی که غرورش بشکنه، عزیزم بهتره یه طور دیگه قضیه رو مطرح کنی، مثلا بهش بگو می دونم خیلی سختته که مادر من خرج ما رو میده، من درکت می کنم، هر وقت خودمو جای تو میذارم می فهمم چقدر سخته که خرج زندگی یه مرد رو یکی دیگه بده، بهش بگو کمکش می کنی تا از این شرایط نجات پیدا کنه، بگو بهش اطمینان داری و می دونی که می تونه بهترین زندگی رو فراهم کنه..
بعد با هم فکر کنید ببینید تا کی باید به این شکل ادامه بدین، یه مهلت برای خودتون در نظر بگیرید، طوری برخورد کن که همسرت احساس کنه کاملا درکش می کنی.
عزیزم سعی کن طوری برخورد کنی که همسرت باور کنه نگران اون هستی، در غیر این صورت فکر می کنه داری از مادرت طرفداری می کنی و وضعیت از این هم بدتر میشه..
تشکرشده 992 در 530 پست
آقاي santatian
شما به خانم دلناز بگوييد كه با همسرشان چطور برخورد كنند.
تقريبا مشكل شما با همسرتان شبيه همچين چيزي بود فقط برعكس.
شما اگر بخواهيد مي توانيد به صورت مؤثر با توجه به تجربه اي كه داريد مشاوره خوبي در اين زمينه بدهيد اما نمي دانم چرا نمي خواهيد.!!!
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)