سلام به همه
عیدتون هم مبارک باشه
پسری هستم 29ساله و دانشجو ترم آخر کارشناسی ارشد
تقریبا از 2سال پیش با دختری 24ساله رابطه دوستی برقرار کردم و از همون اول که مادرم یبار دیدش از نظر قیافه و ظاهر اصلا قبولش نکرد. ولی من بخاطر اینکه دختره عاشقم بود و همچنین اخلاق و رفتار خوبی داشت و توی شرایط بدی که اون زمان داشتم بهم میرسید و منم تنها بودم باهاش ادامه دادم
تا اینکه حدود 1ماه پیش به خواست دختر و با وجود مخالفت پدر و مادرم, من و مامان 2جلسه بزور بردمش خواستگاری
تو هیچکدوم هم پدر همراهیم نکرد و گفت راضی نیستم.
یعنی کلا با ازدواج من مخالف بود
خانواده اون هم منو پسندیدن و من یه جلسه هم تنها با پدرش حرف زدم و اما پدر دختر گفت تا مهر صبر کنیم که هم تو درست تموم بشه و مراسمها مزاحم درست نشه و هم پدرت هم بیاد باهم حرف بزنیم وگفت من ازدواحتون رو تایید میکنم و اطمینان داشته باش تا اون زمان قرار نیست به کس دیگه راه بدیم,برو به پایان نامت برس
اما اینطرف پدرم کلا با ازدواج من موافق نیست و میگه اول برو دنبال دکترا و مامانم هیکل و قیافه این دختر رو اصلا نمیپسنده و اینقدر گفته منم تا میرم سر قرار همش دارم بررسیش میکنم و انگار یجوری سرد شدم و بی حس
یا مثلا مامان میگه با توجه به شرایط تو دخترهای خیلی بهتر و خانوادهای خیلی بهتر هم برات میشه
برو دنبال یه دختر زیبا و خوش هیکل
خلاصه اینقدر گفته منم حسابی سرد و شل شدم توی رابطم
و هم میترسم نتونم بعد از چند ماه خانوادم رو راضی کنم
اما از طرفی عذاب وجدان و خیلی مهمتر از اون ترس از خدا دارم که من یه دختر رو2سال دنبال خودم کشیدم و عاشق کردم و حالا بخاطر ظاهرش ول کنم؟
میترسم خدا بخاطر این کارم ناراحت بشه و دچار مکافات عمل بشم
یا با خودم میگم اخلاقها و خوبیا و تفاهمی که داره و به منم میرسه ممکنه بعدا توی کسی پیدا نکنم
تازه معلوم هم نیست نفر بعدی کی و چجوری هست
یکی هم با توجه به شناختی که از قبل دوستیمون هم ازش دارم میدونم اولین کسی که این دختر واقعا عاشقش شده من هستم و میگم حالا من با این سن و سال برم دنبال یکی دیگه که ممکن هست عشق اولش من نباشم ومنم رو این مسله حساس هستم و میترسم
خلاصه اگه حرفی تو نظرتون دارید بهم بگید
الان روزی صدبار هی تصمیمم رو رو عوض میکنم
یه لحظه میگم همچی رو تموم کنم
بعدش میگم توکل به خدا و تا آخرش بمونم
علاقه مندی ها (Bookmarks)