به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 22
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 08 اسفند 91 [ 19:14]
    تاریخ عضویت
    1390-4-29
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    1,338
    سطح
    20
    Points: 1,338, Level: 20
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    59

    تشکرشده 61 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: قربانی بظاهر اختلاف سنی شدم

    فرهنگ جان عزیز
    خود پدر و مادرش در جریان بودن بعد از اطلاع ایشون و خونواده من تصمیم به شناخت همدیگه واسه ازدواج گرفتیم پدر و مادرش واسم جداگونه عیدی میفرستادن جایی میرفتن برام کادو میگرفتن همین پارسال پدرش از مشهد یه قرآن نفیس جعبه دار گرون قیمت برام هدیه آورده بود رابطه ما پنهونی نبود اگه هم فقط در حد فک و فامیل بود قبل قول و قرار ازدواج و شناخت همدیگه بود یعنی سه سال اول دوستی در ثانی تحقیق خونوادگی مون هم تموم شده بود تو یه مراسم رسمی دختر و پسر همدیگه رو دیدن طبق رسم و رسومات روز بله برون و تاریخ عقد که روز زن امسال میشد تعیین شد اما شب بله برون پدر پسره زنگ زد و گفت ما مصلحت نمیدونیم این وصلت انجام بگیره هیچ مشکلی نداریم فقط سن دخترتون 4 سال زیاده همین با پسره صحبت کردم قسم خورد همشون از اول اطلاع داشتن خب فرهنگ جان الان شما قضاوت کنین خواهش میکنم

  2. 2 کاربر از پست مفید robi تشکرکرده اند .

    robi (چهارشنبه 19 مرداد 90)

  3. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 13 شهریور 90 [ 07:49]
    تاریخ عضویت
    1390-5-17
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    1,249
    سطح
    19
    Points: 1,249, Level: 19
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    29

    تشکرشده 31 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: قربانی بظاهر اختلاف سنی شدم

    ممنون که تاپیکم رو مطالعه کردید
    منم در ابتدای رایطه و آشناییمون فکر ازدواج هم با این شخص به ذهنم خطور نمیکرد
    فقط در حد یه همکلاسی و یا همکار دوستش داشتم ... همین
    5 سال بیشتره که با هم آشنا هستیم اما از زمانی که بینمون علاقه ایجادشده بیشتر از 7 ماه نمیگذره اما خب توی این هفت ماه خیلی مفید(زمان رو میگم) در کنار هم بودیم و به اندازه 2 یا 3 سال همدیگه رو شناختیم چون تقریبا تمام روز ها باهم بودیم
    از نظر اعتماد هم این قضیه چند روز پیش با مستنداتی که از یه رابط برام رسید حل شد
    و این رو فهمیدم خیلی بهم تکیه کرده
    من اصلا احساسی برخورد نمیکنم و برام منطق مهمترین چیزه برای همین تا چندروز پیش دوبار و تا همین الان 7بار با مشاور های شازمان بهزیستی و دفاتر روانشناسی و حتی استاد های دانشگاهم مشورت کردم و راهنمایی خواستم
    میگن از لحاظ معیار و ملاک و طرز تفکر و تصمیم گیری شرایط ازدواج رو دارم و البته تصمیم برای ازدواج در این سن توی فامیل ما مرسوم و عادیه
    خداروشکر اصلا توی این رابطه داغ نبودیم البته خیلی به هم علاقمند بودیم و هستیم
    اگه به عنوان یه خواهر بزرگتر راهنماییم کنید ممنون میشم
    ببخشید که مزاحم صفحه شما شدم-خواستم ایمیل بزنم ولی یه صفحه در رابطه با اکانت باز شد-

  4. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 31 شهریور 90 [ 14:31]
    تاریخ عضویت
    1390-4-22
    نوشته ها
    71
    امتیاز
    1,384
    سطح
    20
    Points: 1,384, Level: 20
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    145

    تشکرشده 146 در 59 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: قربانی بظاهر اختلاف سنی شدم

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرهنگ 27
    با خبر بودن فک و فامیل که مشکلی رو حل نمی کنه.اصل کار پدر و مادر هستن که بعد از تحقیق توی یه جلسه رسمی

    رضایتشونو ابراز می کنن بعدم یه فرصتی به دختر پسر می دن تا همدیگه رو بیشتر بشناسن.ولی الآن چه کار می کنن؟

    تصمیم می گیرن بعد مطرح می کنن.برای خالی نبودن جای خانواده م به زن های فامیل رابطه رو می گن نهایتش به مادر م

    بگن ولی اصل کاری که پدر باشه آخر از همه مطلع می شه.اگر رضایت پدر برای دختر مطرح نبود یا پسر به حمایت خانوادش

    نیاز نداشت،عقد می کردن بعد می گفتن این زنمه این شوهرمه.
    آقا فرهنگ گاهی شرایط واقعا طوری پیش میره که قابل پیش بینی نیست.من همچین ارتباطی و تجربه کردم مشکل اختلاف سن هم نداشتیم اون آقا از من بزگتر بود.خانوادش هم رسمی اومدن و پدر و مادر من در جریان بودن...حالا فکر می کنید 7 سال صبر و تحمل و انتظار من سر چه چیزی برباد رفت ؟؟؟؟
    سر لجبازی خانواده ها در مورد مهریه...تازه همون شب هم کسی نه نگفت بلاخره بعد از 6 ماه پدر من گفت همون که گفتم اونها هم گفتن زیاده و هیچکس این وسط به فکر من و عمری که هدر شد نبود..
    robi جان خدا بزرگه ...سعی کن بهش فکر نکنی...به آینده فکر نکن..
    به قول حافظ:
    چرخ گردون گر دو روزی بر مراد ما نگشت. ....... دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور

  5. 2 کاربر از پست مفید سارا2 تشکرکرده اند .

    سارا2 (پنجشنبه 20 مرداد 90)

  6. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 06 مهر 90 [ 00:02]
    تاریخ عضویت
    1388-6-09
    نوشته ها
    69
    امتیاز
    2,708
    سطح
    31
    Points: 2,708, Level: 31
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    85

    تشکرشده 85 در 46 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: قربانی بظاهر اختلاف سنی شدم

    نقل قول نوشته اصلی توسط سارا2
    نقل قول نوشته اصلی توسط فرهنگ 27
    با خبر بودن فک و فامیل که مشکلی رو حل نمی کنه.اصل کار پدر و مادر هستن که بعد از تحقیق توی یه جلسه رسمی

    رضایتشونو ابراز می کنن بعدم یه فرصتی به دختر پسر می دن تا همدیگه رو بیشتر بشناسن.ولی الآن چه کار می کنن؟

    تصمیم می گیرن بعد مطرح می کنن.برای خالی نبودن جای خانواده م به زن های فامیل رابطه رو می گن نهایتش به مادر م

    بگن ولی اصل کاری که پدر باشه آخر از همه مطلع می شه.اگر رضایت پدر برای دختر مطرح نبود یا پسر به حمایت خانوادش

    نیاز نداشت،عقد می کردن بعد می گفتن این زنمه این شوهرمه.
    آ
    چرخ گردون گر دو روزی بر مراد ما نگشت. ....... دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
    سلام سارا

    آخ آخ...باورم اصلا نمیشه بخاطرمهریه بهم زدید...اونم بعداز هفت سال!

    آخه چرا؟واقعاناراحتم

    خیلی وقته جداشدی خانمی؟

    خدابهت صبربده عزیزم

    این روزها ازدواج کردن کاربسیار دشواریه که تقریبا 90 درصد انجام نمیشه

    تا کی میخواهیم سنتی رفتارکنیم؟تاکی این وضع پیش میره خدا داند وبس

    واقعا متاسفم برای همچین روزهایی که دونفر بزور ازهم جدامیشن


  7. 2 کاربر از پست مفید starpen تشکرکرده اند .

    starpen (شنبه 22 مرداد 90)

  8. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 08 اسفند 91 [ 19:14]
    تاریخ عضویت
    1390-4-29
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    1,338
    سطح
    20
    Points: 1,338, Level: 20
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    59

    تشکرشده 61 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: قربانی بظاهر اختلاف سنی شدم

    نه فدات شم کاش سخت بود آدم خودش و تو جهنم واقعی حس میکنه وقتی یکی دو روز میگذره میبینی همه به کار خودشون مشغول هستن هم خونواده من و هم خونواده پسره در حالیکه تو یه جا توقف کردی خدایا من از کدوم راه باید برم اصلا هدفم چیه واقعا هدف زندگیت و گم میکنی وقتی مجبور میشی حتی وسایل شخصی ات و عوض کنی برای اینکه دوباره وایسی خیلی سخته وقتی حلقه نامزدی رو دستت میکنن حلقه ایکه سالهای عمرت و گذاشتی اما نمیذارن حتی یه هفته دستت بمونه به زور درمیارنش آره عزیزم اون لحظه جهنمه حق کشیه

  9. کاربر روبرو از پست مفید robi تشکرکرده است .

    robi (جمعه 21 مرداد 90)

  10. #16
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 31 شهریور 90 [ 14:31]
    تاریخ عضویت
    1390-4-22
    نوشته ها
    71
    امتیاز
    1,384
    سطح
    20
    Points: 1,384, Level: 20
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    145

    تشکرشده 146 در 59 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: قربانی بظاهر اختلاف سنی شدم

    [


    سلام سارا

    آخ آخ...باورم اصلا نمیشه بخاطرمهریه بهم زدید...اونم بعداز هفت سال!

    آخه چرا؟واقعاناراحتم

    خیلی وقته جداشدی خانمی؟

    خدابهت صبربده عزیزم

    این روزها ازدواج کردن کاربسیار دشواریه که تقریبا 90 درصد انجام نمیشه

    تا کی میخواهیم سنتی رفتارکنیم؟تاکی این وضع پیش میره خدا داند وبس

    واقعا متاسفم برای همچین روزهایی که دونفر بزور ازهم جدامیشن


    سلام دوست من
    [/آره واقعا این اتفاق افتاد...سه سال پیش بود که رسما ارتباط خانوادهها قطع شد. البته من ازش بی خبر نیستم.یعنی نمی دونی که چه مشکلاتی الان من دارم یه تاپیک جدا باید باز کنم .می دونی اون خودش هم مقصر بود .من حاضر بودم با خانوادم به خاطرش بحث کنم و مهریه رو بیارم پایین ولی اونها حاضر نبودن از چیزی که گفتن حتی یک کمی بالاتر برن.خودش هم نمی خواست تو روی خانوادش وایسه به قول خودش.
    خیلی سخته ...واقعا اثر ذربه ای که می خوری تا ابد با آدم می مونه.اون هم وقتی که می بینی همه مشغول زندگی خودشون شدن و انگار که نه انگار... هرچند الان هم خانواده من هم خانواده اون پشیمونن..ولی دیگه واقعا نمی شه درستش کرد.
    خدا بزرگه...این نیز بگذرد....

  11. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 08 اسفند 91 [ 19:14]
    تاریخ عضویت
    1390-4-29
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    1,338
    سطح
    20
    Points: 1,338, Level: 20
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    59

    تشکرشده 61 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: قربانی بظاهر اختلاف سنی شدم

    سارا جون سلام
    ممنون که به تاپیکم توجه داری یه سوال ازت دارم میشه با تجربه ایکه داری و این روزهارو پشت سر گذاشتی بهم جواب بدی خواهر و دامادم بعد این ماجرا یه جلسه با خود پسره تنهایی صحبت کرده بودن که با چند تا بزرگتر مشکل رو حل کنن اما پسره گفته بود من نمیتونم دیگه ادامه بدم چون خونوادم من و جلوی همه شماها سنگ رو یخ کردن آبرو واسم نذاشتن من از ترس اینکه مامانم بیفته بمیره زیر بار خواسته شون رفتم پا رو دلم و دلش گذاشتم و باهاش حرف زدم به دخترتون هم گفتم بذار ما فدا شیم که بزرگترا خوش باشن درحالیکه با من حتی تلفنی هم حرف نزد توانش و نداشت با چندتا اس ام اس کار و تموم کرد و کل تلفنهاشو خاموش کرد. یک ماه اول همه جا سراغش و گرفتم همه شون اظهار بی اطلاعی کردن یه خط جدید گرفته الان شماره جدیدش و دارم همش میخوام زنگ بزنم یا نه خودم پاشم برم دنبالش باهاش حرف بزنم از یه طرف هم میگم همه چی تموم شده نرم بهتره واقعا نمیدونم چیکار کنم نه میتونم منتظرش باشم نه میتونم کیس جدیدی رو جایگزین کنم. بعد من یه چیزی رو تا تاپیکم یادم رفته بود بذارم من با پسره رابطه هم داشتم الان دو هفته ایه همش کابوس میبینم یه چند بار خواستم از خونه بزارم برم اما کجا نمیدونم واقعا کلافه ام بدجوری همش میگم گذشت زمان خوبم میکنه رفته رفته بدتر میشم واقعا احساس میکنم شوهرم و از دست دادم لطفا راهنماییم کن فدات شم

  12. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 31 شهریور 90 [ 14:31]
    تاریخ عضویت
    1390-4-22
    نوشته ها
    71
    امتیاز
    1,384
    سطح
    20
    Points: 1,384, Level: 20
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    145

    تشکرشده 146 در 59 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: قربانی بظاهر اختلاف سنی شدم

    سلام عزیزم.من الان 27 سالمه .توی رابطه من این طوری بود که 2 سال و نیم از این آشنایی من و اون توی یک شهر بودیم ولی بعدش اون به خاطر کارش رفت شهر دیگه ای و منم که اونجا دانشجو بودم برگشتم شهر خودم.نزدیک 5 ساله که الان از نظر فیزیکی ازش دورم.این و می خوام بگم که قبل اینکه رسما ارتباط تموم بشه من به ندیدنش عادت کرده بودم ولی ارتباط تلفنیم باهاش خیلی زیاد بود و توی اون 2 سال و نیم خیلی زیاد هم می دیدمش.
    تجربه من می گه دنبالش نرو هرچند می دونم تا نری دنبالش شاید دلت آروم نشه و همش به خودت بگی شاید یه راه دیگه هم مونده که انجام ندادی آخه منم این کارو کردم بهش زنگ زدم نه یک بار چند بار .گریه کردم اشک ریختم بدون تعارف بهت بگم التماس کردم ...اون هم همین هارو گفت که خانوادم اعتبار من و پیش خانوادت از بین بردن و دیگه نمی شه درستش کرد و اگه بلایی سر مامانم بیاد و قلبش بگیره و مامانم شیرش و حلالم نمی کنه و از این حرفها خلاصه از من اصرار و از اون انکار..نمی دونی چی کشیدم.تمام زندگیم شده بود گریه کردن صبح ها می خواستم برم سر کار چشم هام از شدت پفی که از گریه داشت باز نمی شد.گاهی یه دفعه همین طور که سر کار نشسته بودم گریه ام می گرفت...
    من برای برگردوندنش خیلی تلاش کردم ولی نشد. ارتباط تلفنی مون قطع نشد ولی خیلی کم شد.3 هفته ای یک بار در حد 20 ثانیه ولی به تو پیشنهاد می کنم ارتباطتو کامل قطع کن اشتباه من و نکن.بعد یک سال اومد گفت اشتباه کردم بیا برگرد منم گفتم باشه دوباره یک سال منتظر نشستم که این بار اومد گفت معذرت می خوام من تصمیمم عوض شده و می خوام از ایران برم و ادامه تحصیل بدم و تو هم بیا با هم بریم گفتم بیا ازدواج کنیم بریم گفت نه و راستش و بخوای اصلا دیگه از ازدواج بدم می ات و نمی خوام زیر بار مسئولیتش برم ولی بیا از ایران بریم
    [color=#9400D3]از اینجا فهمیدم که اون همیشه با خودش سر اینکه زیر بار مسئولیت ازدواج بره یا نه درگیر بوده البته این و قبلا هم حس کرده بودم ولی نمی خواستم باور کنم.بببین به نظر من مامانم مریض هست و میمیره و از این حرفها همش بهانه است یه مدت که می گذره اون تب عشق که می خوابه اینها تازه می شینن با خودشون فکر می کنند که ازدواج دست و پاشون و می بنده و آزادی و میگیره ازشون کلا ارتباط وقتی طولانی می شه این طوری می شه[/color]
    خلاصه منم گفت نمیام تو هرحا می خوای بری برو.
    این که میگی باهاش ارتباط داشتی ببین ارتباطت باهاش در چه حد بوده اگه اتفاقی واست نیفتاده که نشه جبرانش کرد.فراموش میکنی زمان از یادت میبره .به شرطی که اصلا
    توی ذهنت تداعیش نکنی.منم اولش خیلی اذیت شدم شبها یه دفعه ساعت 2 از خواب می پریدم.ولی بعدش درست شد.
    یه چیزی که خیلی کمکم کرد قوی کردن ارتباطم با خدا بود.ساعتها می نشستم سر سجاده باهاش حرف میزدم و اشک می ریختم یادمه این اتفاق هم واسه من نزدیک ماه رمضان افتاد و همون ماه رمضان خیلی کمکم کرد با اینکه من اصلا آدم مذهبی نبودم ولی به خودم اومدم دیدم همه تنهام گذاشتن حتی پدرو مادرم و تنها خداست که هنوز باهام مونده.یادمه شب قدر رفتم مسجد و از همه اشتباهاتم از خدا معذرت خواستم .
    [color=#9400D3]تو هم این کارو حتما بکن خودت می بینی سبک می شی انگار بار تمام گذشته رو از شانه هات بر میداری و می ذاری زمین .خدا که ببخشه دیگه بقیه مهم نیستن.[/color]
    چیزی که الان اذیتم می کنه اینه که با هر کی به قصد ازدواج آشنا می شم دیگه اون احساس علاقه رو بهش پیدا نمی کنم یه جورایی انگار سرد سرد شدم حتی بارها از چند تا خواستگارهام شنیدم که گفتن خیلی آدم خشکی هستم.و اصلا احساس ندارم.
    دیگه از اون همه شور و هیجان خبری نیست.پیش مشاور هم رفتم چند جلسه
    اون که خودش هم مرد بود بهم گفت دیگه اصلا سمت اون آقا برنگرد گفت اون ضعف تصمیم گیری داره و مردها اگه چیزی و بخوان همه چی و بهم می ریزند که به دستش بیارن گفت مامانم میمیره و مریضه همش بهانست اون آقا قدرت تصمیم گیری نداره و تکلیفش با خودش روشن نیست.گفت حتی اگه برگشت تو دیگه برنگرد سمتش.ولی بهم گفت بقیه مردهارو هم ببین و دور خودت پیله تنهایی نپیچ و بذار با دیگران آشنا بشی.البته گفت بقیه رو هم با اون مقلیسه نکن گفت عاشق شدن تو زندگی هر کس یک بار اتفاق می افته و دیگه اون شور هیجان عشق شاید هیچ وقت واست با اون شدت پیش نیاد.گفت ممکنه ازدواج کنی و 2 تا بچه هم داشته باشی ولی گاهی بهش فکر کنی ولی بهش دامن نزن.
    البته من به حرف اون مشاور گوش ندادم و دباره یه فرصت بهش دادم و بازهم اشتباه کردم و پشیمون شدم.
    خیلی خواستگار تا الان رد کردم بیشتر هم مال اینه که هنوز ازش بی خبر نیستم و گاهی جواب تلفن هاشو می دم که مشاور بهم گفت این اشتباه هست و این کارو نکن.
    شما اشتباه من و انجام نده اگه تصمیم به قطع رابطه گرفتی دیگه اصلا باهاش حرف نزن.
    این اتفاق تو زندگی خیلیا می فته من دیگه دارم سعی می کنم باهاش کنار بیام اولش خیلی سخته خیلی زیاد....
    [b]وقتتو پر کن تفریح ورزش کلاس زبان و هر چیزی بهت شادی میده.سعی کن زیاد تنها نمونی و ارتباطتو با خدا قوی کن بشین بلند بلند باهاش حرف بزن دلت گرفت گریه کن. ازشون پیش اون شکایت کن و مطمئن باش این دنیا ابدی نیست روزی میات که هممون باید پیش درگاه اللهی وایسیم و اون بینمون حکم کنه و اونجا ازشون شکایت کن.قران بخون البته نه عربیش و معنی فارسی قران و بخون دلت قرص می شه که یک روزی اونها باید واسه اشتباهشون و ظلمی که کردن حساب پس بدن.[/b]

    هان مشو نومید چون واقف نئی از سر غیب ..........باشد اندر پرده بازی های پنهان غم مخور
    چرخ گردون گر دو روزی بر مراد ما نگشت..............دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور



  13. 2 کاربر از پست مفید سارا2 تشکرکرده اند .

    سارا2 (شنبه 22 مرداد 90)

  14. #19
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 08 اسفند 91 [ 19:14]
    تاریخ عضویت
    1390-4-29
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    1,338
    سطح
    20
    Points: 1,338, Level: 20
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    59

    تشکرشده 61 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: قربانی بظاهر اختلاف سنی شدم

    قربون تو برم سارا جون
    خوندم و گریه ام گرفت انگار داشتم سرنوشتم و مرور میکردم نه تو روابطم خیلی مواظب بودم اتفاقی واسم نیفتاده که جبران نشه؛ الان رجب و شعبان و رمضان هم که شروع شده تنها کارم تالار همدردیه و قرآن و سجاده و چادر نمازم و دعای ابوحمزه ثمالی و کمیل و زیارت عاشوراست خیلی شبیه همیم سارا جون مشکلم هم مشکل توئه گاهی وقتا واقعا تنهای تنها میشم به درگاهش میرم میگم خدایا خودت گفتی اینجور عشق ورزی حق منه حق بنده هام نیست که نثارشون کنین خب نگاه کن داره تیکه تیکه میشه عشق درش میجوشه جوابش و بده بگو چیکار کنه آره عزیزم منم مثل تو نمیتونم جایگزین کنم خدایا من با این احساس سردم نمیتونم احساس یکی دیگه رو بازیچه قرار بدم اصلا توانایی ندارم زندگی اداره کنم چجوری باهاش خلوت کنم سارا جون همه میگن خیلی ها هستن طلاق میگیرن و بعد دوباره شروع میکنن اما برا طلاق بهانه ای و دادگاهی وجود داره ولی برا اتفاق ما نه دادگاهی هست و نه دلیل و بهانه ای فقط دنیا داد میزنه اشتباه کردی[color=#696969]
    ما و امثال ما بخاطر اشتباه خودمون یا اشتباهات دیگرون بی سروصدا قربانی میشیم و کسی غیر از خدا نیست که به دادمون برسه
    همه تا دیگه خندم رو میبینن تعجب میکنن این حرف همه شده که عجبه ما خنده تورو دیدیم تازگی همه بهم میگن زشت شدی هرکی رد میشه میگه لاغر شدی خیلی وقته حتی لحظه ای از ته دل نخندیدم تموم وجودم شده تظاهر و اگه میخندم فقط واسه دلخوشی اطرافیانه شوخی میکنم و میخندونم ولی تو دلم غوغاییه که فقط خدا ازش خبر داره 2 روز هیچی نمیخورم و گرسنم نمیشه فقط یه لحظه جایی رو دیگه نمیبینم تازگی بداخلاق شدم حوصله هیچکی رو ندارم خودم توی خودم گم شدم تموم فکرم شده فقط یه فکر ...چرا از خدا فقط یه چیز میخوام و خدا صلاحم رو میبینه فعلا اون اتفاق نیافته من از این من دلم میگیره من نمیدونم به کجا میرم؟چرا اینقدر داغونم؟چرا جرات ندارم برم تو آینه خودم رو ببینم؟چرا دیگه حتی یه نفر هم نیست من باهاش حرف بزنم؟ من نمیدونم تاوان چی رو دارم پس میدم؟چرا یه نفر دیگه نیست که از حال و دغدغه های من خبر داشته باشه؟چرا همه بدون اینکه از من و خودم و اتفاقات خبر داشته باشن برا خودشون میبرن و میدوزن؟خدایا چرا اینجوری شده؟آی آدما ازتون گله دارم...خــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــ ـــــــــداااااا...
    خدایا،چی کار کنم دیگه.به خودت قسم نمیدونم.نمیخوام کم بیارم پس تو کمکم کن.اطرافم رو از همه خالی کردم چون خواستم فقط تو باشی.فقط خواستم با تو دیگه حرف بزنم.خدایا نشکنم دیگه،ازت خواهش میکنم.التماست میکنم.خودت همه چی رو درست کن.
    محتاج دعای همه تون هستم

  15. کاربر روبرو از پست مفید robi تشکرکرده است .

    robi (جمعه 21 مرداد 90)

  16. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 31 شهریور 90 [ 14:31]
    تاریخ عضویت
    1390-4-22
    نوشته ها
    71
    امتیاز
    1,384
    سطح
    20
    Points: 1,384, Level: 20
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    145

    تشکرشده 146 در 59 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: قربانی بظاهر اختلاف سنی شدم

    عزیز دلم ،مرسی از همدردیت. دقیقا مشکل من و تو همینه که واسه طلاق دادگاهی هست و قاضی هست و پرونده ای هست.ولی من و تو جایی نداریم بریم شکایت کنیم. بجز در گاه خدایی که تمام روزها و شبهای تنهایی و اشکها و غصه هامونو دیده.
    منم نمی دونم حکمتش چی بوده ولی دلم به این آیه خوشه:
    [color=#1E90FF]فاذکرونی اذکرکم و اشکرولی و لاتکفرون[/color]
    پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و سپس شکر نعمت من بجای آورید و کفران نعمت نکنید.(152 سوره بقره)

    پس ما هم یادش می کنیم تا بلاخره بهمون نگاه کنه.
    یه مدت که بگذره آرومتر می شی خانوم.زمان یه مقدار مشکلات و حل میکنه.منم الان هر کی بهم نگاه می کنه فکر میکنه خوشبخت ترینم. کار دارم حقوق خوبی می گیرم .... ولی هنوز بعضی وقتها یاد گذشته آزارم میده یاد ظلمی که بهم شد...
    با تمام وجودم واست دعا می کنم تو هم واسم دعا کن.الان دوباره یه خواستگار دارم که بازم نمی دونم باید چه کار کنم...دعا کن بتونم درست تصمیم بگیرم خیلی فرصت ها رو تا الان از دست دادم دیگه می خوام درست فکر کنم.

    تو هم قوی باش عزیزم زندگی در جریانه چه من و تو بخواهیم یا نخواهیم .چه ما غصه بخوریم چه شاد باشیم...

    واست آرزوی بهترین های زندگی و دارم.


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:17 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.