به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 اسفند 91 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-1-09
    نوشته ها
    423
    امتیاز
    5,445
    سطح
    47
    Points: 5,445, Level: 47
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 105
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    3,495

    تشکرشده 3,519 در 509 پست

    Rep Power
    56
    Array

    تک تک واژه ها



    آنها از بیکاری خسته و کسل شده بودند.

    روزی همه فضایل و تباهی ها دور هم جمع شدند خسته تر و کسل تر از همیشه.

    ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت: بیایید یک بازی بکنیم؛.

    مثلا" قایم باشک؛ همه از این پیشنهاد شاد شدند

    دیوانگی فورا" فریاد زد من چشم می گذارم من چشم می گذارم.

    و از آنجایی که هیچ کس نمی خواست به دنبال دیوانگی برود همه قبول کردند او چشم بگذارد و به دنبال آنها بگردد.

    دیوانگی جلوی درختی رفت و چشمهایش را بست و شروع کرد به شمردن ....یک...دو...سه...چهار...

    همه رفتند تا جایی پنهان شوند؛

    لطافت خود را به شاخ ماه آویزان کرد؛

    خیانت داخل انبوهی از زباله پنهان شد؛

    اصالت در میان ابرها مخفی گشت؛

    هوس به مرکز زمین رفت؛

    دروغ گفت زیر سنگی می روم اما به ته دریا رفت؛

    طمع داخل کیسه ای که دوخته بود مخفی شد.

    و دیوانگی مشغول شمردن بود. هفتاد و نه...هشتاد...هشتاد و یک...

    همه پنهان شده بودند به جز عشق که همواره مردد بود و نمیتوانست تصمیم بگیرد. و جای تعجب هم نیست چون همه می دانیم پنهان کردن عشق مشکل است.

    در همین حال دیوانگی به پایان شمارش می رسید.

    نود و ینج ...نود و شش...نود و هفت... هنگامیکه دیوانگی به صد رسید, عشق پرید و در بوته گل رز پنهان شد.

    دیوانگی فریاد زد دارم میام دارم میام.

    اولین کسی را که پیدا کرد تنبلی بود؛ زیراتنبلی، تنبلی اش آمده بود جایی پنهان شود و لطافت را یافت که به شاخ ماه آویزان بود.

    دروغ ته چاه؛ هوس در مرکز زمین؛ یکی یکی همه را پیدا کرد جز عشق.

    او از یافتن عشق ناامید شده بود.

    حسادت در گوشهایش زمزمه کرد؛ تو فقط باید عشق را پیدا کنی و او پشت بوته گل رز است.

    دیوانگی شاخه چنگک مانندی را از درخت کند و با شدت و هیجان زیاد ان را در بوته گل رز فرو کرد. و دوباره، تا با صدای ناله ای متوقف شد .

    عشق از پشت بوته بیرون آمد با دستهایش صورت خود را پوشانده بود و از میان انگشتانش قطرات خون بیرون می زد.

    شاخه ها به چشمان عشق فرو رفته بودند و او نمی توانست جایی را ببیند.

    او کور شده بود.

    دیوانگی گفت « من چه کردم؛ من چه کردم؛ چگونه می توانم تو را درمان کنم.»

    عشق یاسخ داد: تو نمی توانی مرا درمان کنی، اما اگر می خواهی کاری بکنی؛ راهنمای من شو.»

    و اینگونه شد که از آن روز به بعد عشق کور است و دیوانگی همواره در کنار اوست



    منبع: ازبین ایمیل ها

  2. 12 کاربر از پست مفید داملا تشکرکرده اند .

    داملا (جمعه 23 اردیبهشت 90)

  3. #2
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 اسفند 91 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-1-09
    نوشته ها
    423
    امتیاز
    5,445
    سطح
    47
    Points: 5,445, Level: 47
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 105
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    3,495

    تشکرشده 3,519 در 509 پست

    Rep Power
    56
    Array

    RE: تک تک واژه ها

    دانستنی های در مورد سنن ازدواج


    1- مردم فیجی اعتقاد دارند، روح مرد مجرد به بهشت نمی رود و چنانچه مردی پیش از ازدواج از دنیا برود، روحش به خاکستر تبدیل شده و تا ابد در عذاب می ماند.

    2- مردم جزیره ای کوچک در فیلیپین معتقدند زن تا پیش از ازدواج دارای روح نیست.

    3-در گذشته در روم، عروس ها به جای دسته گل دسته ای سیر یا رزماری به دست می گرفتند که نشان باروری و خوش یمنی بود.

    4- از آنجا که سفید، رنگ عزاداری در برخی کشورهای شرقی است، هندی ها معتقدند لباس عروس نباید سفید باشد.

    5- لاس وگاس با سالیانه 100000 زوج، بزرگترین مقصد ماه عسل های جهان است و بعد از هاوایی با 25000 ماه عسل در سال قرار دارد.

    6- حلقه ازدواج در انگشت سوم دست چپ انداخته می شود زیرا مصریان معتقدند بودند رگی از این انگشت مستقیم به قلب می رود.

    7- تور روی سر از قدیم نشان معصومیت و محافظت او از ارواح خبیث بود. در قدیم تور روی سر عروس به رنگ های زرد و قرمز و آبی نیز پوشیده می شد. تور سفید از دوران ویکتوریا مد شد و نشان این بود که عروس به قدری کافی ثروتمند است که بتواند سفید بپوشد.

    8- در بسیاری از فرهنگ ها، داماد، عروس را در شب عروسی می دزدید و دوستان داماد نیز در این کار او را یاری می کردند. هنگام جاری شدن عقد داماد در سمت راست عروس می ایستاد و دست راست داماد برای استفاده از شمشیر جهت مبارزه با رقیب احتمالی آزاد می مانند.

    9- تعدادی ساقدوش مامور ریختن گل در مسیر رسیدن عروس و داماد به محراب می شدند تا با این حرکت نمادین، مسیری شاد و زیبا برای زندگی آتی آنها بسازند.

    10- در برخی کشورهای شرقی، ریختن دانه های برنج روی سر عروس و داماد، نوعی دعای باروری و نیکروزی است.

    11- مهمانان درجه یک در برخی کشورها و در دوران گذشته تکه هایی از دنباله لباس عروس را به عنوان دفع شر، پاره می کردند.

    ادامه دارد...



  4. 6 کاربر از پست مفید داملا تشکرکرده اند .

    داملا (چهارشنبه 08 تیر 90)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 23 بهمن 94 [ 20:39]
    تاریخ عضویت
    1390-3-01
    نوشته ها
    97
    امتیاز
    4,948
    سطح
    44
    Points: 4,948, Level: 44
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteran
    تشکرها
    100

    تشکرشده 100 در 53 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تک تک واژه ها

    مرسی خیلی زیباست

  6. #4
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 اسفند 91 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-1-09
    نوشته ها
    423
    امتیاز
    5,445
    سطح
    47
    Points: 5,445, Level: 47
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 105
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    3,495

    تشکرشده 3,519 در 509 پست

    Rep Power
    56
    Array

    RE: تک تک واژه ها

    ادامه دانستنی هایی در مورد سنن ازدواج

    2- کیک عروسی از زمان روم باستان نشانه شادی و خوشی بوده و در قرون وسطی، رسم بوسه عروس و داماد در کنار کیک، پررنگ شده است.

    13- در برخی کشورهای آفریقایی دعای "امیدوارم 12 فرزند برای داماد بیاوری" نوعی آرزوی خوشبختی برای عروس است.

    14- در اروپای قدیم کفش نوعی وسیله مقدس به شمار می رفت چرا که موجب بالا آمدن فرد از سطح زمین می شد و رسم بود در شب عروسی پدر عروس یک جفت کفش به داماد هدیه دهد و با این کار اختیار دختر خود را به او بسپارد.

    15- در بریتانیای قدیم رسم بود که عروس در شب عروسی جاروی گردگیری شومینه را ببوسد زیرا جارو جهت زدودن خاکستر استفاده می شد و با این کار عروس متعهد به زدودن تیرگی های خود می شد!

    16- در افغانستان قدیم داماد جهت خواستگاری تکه ای از موی عروس را می برید یا تکه ای آشغال به سمت عروس پرت می کرد!

    17- در برخی کشورهای بودایی دختران از 9 سالگی شروع به دوختن لباس عروس خود می کنند و اگر تا پیش از 14 یا 15 سالگی ازدواج نکنند، ترشیده محسوب می شوند.

    18- عروس های یونانی باور داشتند گذاشتن مقداری شکر یا قند در لباس عروسی، در زندگی آینده شان شادی به همراه می آورد.

    19- به عنوان نماد باروری مردم ایرلند، پای مرغی آماده تخم گذاری را در شب زفاف به تخت عروس و داماد می بستند.

    20- از آنجا که مرغابی ها یک بار جفت گیری کرده و تا آخر عمر با جفت خود می مانند، در کره رسم است که بهترین دوست داماد دو مرغابی چوبی را به عنوان کادوی عروسی به داماد بدهد.

    21- در مصر نزدیکان عروس او را نیشگون می گیرند تا این نیشگون ها برایشان خوشی و شانس از سوی عروس و داماد به همراه بیاورد.

    22- در هند ازدواج نمادین با درخت نوعی سنت نیکو و عبادت است.

    23- در عربستان، پاکستان و حتی شهرهایی از ایران، دختری که بکارت خود را قبل از ازدواج از دست بدهد، به همراه معشوق خود به مرگ محکوم می شود.

    24- عروسی متوسط در آمریکا 175 مهمان دارد.

    25- در فرقه یهودیت در صورتی که جشن عروسی مربوط به آخرین دختر مجرد مادر عروس باشد، تاجی از برگ روی سر مادر عروس گذاشته و مهمانان دور او می رقصند.

  7. کاربر روبرو از پست مفید داملا تشکرکرده است .

    داملا (جمعه 10 تیر 90)

  8. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 اسفند 91 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-1-09
    نوشته ها
    423
    امتیاز
    5,445
    سطح
    47
    Points: 5,445, Level: 47
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 105
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    3,495

    تشکرشده 3,519 در 509 پست

    Rep Power
    56
    Array

    RE: تک تک واژه ها


    کفشهایمان راباید بیابیم.

    دلبسته ي کفشهایم بودم. کفش هايي که يادگار سال هاي نو جواني ام بودند
    دلم نمي آمد دورشان بيندازم .هنوز همان ها را مي پوشيدم
    اما کفش ها تنگ بودند و پایم را مي زدند
    قدم از قدم اگر بر مي داشتم زخمی تازه نصیبم مي شد
    سعي مي کردم کمتر راه بروم زيرا که رفتن دردناک بود
    ================================
    مي نشستم و زانوهایم را بغل مي گرفتم
    و مي گفتم:چقدر همه چیز دردناک است
    چرا خانه ام کوچک است و شهرم و دنيایم
    مي نشستم و می گفتم : زندگیم بوي ملالت مي دهد و تکرار
    ==============================
    می نشستم و می گفتم:خوشبختي تنها يک دروغ قديمي است
    می نشستم و به خاطر تنگی کفشهایم جایی نمیرفتم
    قدم از قدم بر نمیداشتم .. می گفتم و می گفتم
    =========================
    ......... پارسايي از کنارم رد شد
    عجب ! پارسا پا برهنه بود و کفشی بر پا نداشت
    مرا که ديد لبخندي زد و گفت: خوشبختي دروغ نيست
    اما شايد تو خوشبخت نشوي زيرا خوشبختي خطر کردن است
    و زيباترين خطر..... از دست دادن
    ==============
    تا تو به اين کفش هاي تنگ آويخته اي ....برایت دنيا کوچک است و زندگي ملال آور
    جرات کن و کفش تازه به پا کن.شجاع باش و باور کن که بزرگتر شده اي .
    ==============
    رو به پارسا کردم ، پوزخندی زدم و گفتم
    اگر راست مي گويي پس خودت چرا کفش تازه به پا نمي کني تا پا برهنه نباشي؟
    ==============
    پارسا فروتنانه خنديد و پاسخ داد :من مسافرم و تاوان هر سفرم کفشی بود
    که هر بار که از سفر برگشتم تنگ شده بود و
    پس هر بار دانستم که قدري بزرگتر شده ام
    ==============
    هزاران جاده را پيمودم و هزارها پاي افزار را دور انداختم
    تا فهميدم بزرگ شدن بهايي دارد که بايد آن را پرداخت
    حالا دیگر هيچ کفشی اندازه ي من نيست
    =====
    وسعت زندگی هرکس به اندازه ی وسعت اندیشه ی اوست
    ------------------
    سر تا پاي‌ خودم‌ را كه‌ خلاصه‌ مي‌كنم، مي‌شوم‌ قد يك‌ كف‌ دست‌ خاك‌
    كه‌ ممكن‌ بود يك‌ تكه‌ آجر باشد توي‌ ديوار يك‌ خانه
    يا يك‌ قلوه‌ سنگ‌ روي‌ شانه‌ يك‌ كوه
    يا مشتي‌ سنگ‌ريزه، ته‌ته‌ اقيانوس؛
    يا حتي‌ خاك‌ يك‌ گلدان‌ باشد؛ خاك‌ همين‌ گلدان‌ پشت‌ پنجره

    يك‌ كف‌ دست‌ خاك‌ ممكن‌ است‌ هيچ‌ وقت
    هيچ‌ اسمي‌ نداشته‌ باشد و تا هميشه، خاك‌ باقي‌ بماند، فقط‌ خاك
    اما حالا يك‌ كف‌ دست‌ خاك‌ وجود دارد كه‌ خدا به‌ او اجازه‌ داده‌ نفس‌ بكشد
    ببیند، بشنود، بفهمد، جان‌ داشته‌ باشد.

    يك‌ مشت‌ خاك‌ كه‌ اجازه‌ دارد عاشق‌ بشود،
    انتخاب‌ كند، عوض‌ بشود، تغيير كند

    واي، خداي‌ بزرگ! من‌ چقدر خوشبختم. من‌ همان‌ خاك‌ انتخاب‌ شده‌ هستم
    همان‌ خاكي‌ كه‌ با بقيه‌ خاك‌ها فرق‌ مي‌كند

    من‌ آن‌ خاكي‌ هستم‌ كه‌ خدا از نفسش‌ در آن‌ دميده
    من‌ آن‌ خاك‌ قيمتي‌ام

    که می خواهم تغییر کنم......... انتخاب‌ کنم
    وای بر من اگر همین طور خاك‌ باقي‌ بمانم

    الهی توفیقم ده که بیش از طلب همدردی, همدردی کنم..

    بیش از آنکه مرا بفهمند, دیگران را درک کنم

    پیش از آنکه دوستم بدارند, دوست بدارم
    زیرا در عطا کردن است که می ستانیم و در بخشیدن است که بخشیده می شویم.

  9. 2 کاربر از پست مفید داملا تشکرکرده اند .

    داملا (شنبه 11 تیر 90)

  10. #6
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 اسفند 91 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-1-09
    نوشته ها
    423
    امتیاز
    5,445
    سطح
    47
    Points: 5,445, Level: 47
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 105
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    3,495

    تشکرشده 3,519 در 509 پست

    Rep Power
    56
    Array

    RE: تک تک واژه ها

    قدردانی
    این پیام نه تنها برای بچه هایمان بلکه برای همه ما که در این جامعه امروزی زندگی می کنیم موثر می باشد.


    یک شخص جوان با تحصیلات عالی برای شغل مدیریتی در یک شرکت بزرگ درخواست داد. در اولین مصاحبه پذیرفته
    شد؛ رئیس شرکت آخرین مصاحبه را انجام داد. رئیس شرکت از شرح سوابق متوجه شد که پیشرفت های تحصیلی جوان از دبیرستان تا پژوهشهای پس از لیسانس تماماً بسیار خوب بوده است، و هرگز سالی نبوده که نمره نگرفته باشد. رئیس پرسید: ((آیا هیچ گونه بورس آموزشی در مدرسه کسب کردید؟)) جوان پاسخ داد: ((هیچ.))
    رئیس پرسید: ((آیا پدرتان بود که شهریه های مدرسه شما را پرداخت کرد؟)) جوان پاسخ داد: ((پدرم فوت کرد زمانی که یک سال داشتم، مادرم بود که شهریه های مدرسه ام را پرداخت می کرد.)) رئیس پرسید: ((مادرتان کجا کار می کرد؟)) جوان پاسخ داد: ((مادرم بعنوان کارگر رختشوی خانه کار می کرد.)) رئیس از جوان درخواست کرد تا دستهایش را نشان دهد. جوان دو تا دست خود را که نرم و سالم بود نشان داد.
    رئیس پرسید: ((آیا قبلاً هیچ وقت در شستن رخت ها به مادرتان کمک کرده اید؟)) جوان پاسخ داد: ((هرگز، مادرم همیشه از من خواسته که درس بخوانم و کتابهای بیشتری مطالعه کنم. بعلاوه، مادرم می تواند سریع تر از من رخت بشوید.)) رئیس گفت: ((درخواستی دارم. وقتی امروز برگشتید، بروید و دستهای مادرتان را تمیز کنید،
    و سپس فردا صبح پیش من بیایید.)) جوان احساس کرد که شانس او برای بدست آوردن شغل مدیریتی زیاد است.
    وقتی که برگشت، با خوشحالی از مادرش درخواست کرد تا اجازه دهد دستهای او را تمیز کند.
    مادرش احساس عجیبی می کرد، شادی اما همراه با احساس خوب و بد، او دستهایش را به مرد جوان
    نشان داد. جوان دستهای مادرش را به آرامی تمیز کرد. همانطور که آن کار را انجام می داد اشکهایش
    سرازیر شد. اولین بار بود که او متوجه شد که دستهای مادرش خیلی چروکیده شده، و اینکه کبودی های بسیار زیادی در پوست دستهایش است. بعضی کبودی ها خیلی دردناک بود که مادرش می لرزید وقتی که دستهایش با آب تمیز می شد.این اولین بار بود که جوان فهمید که این دو تا دست هاست که هر روز رخت ها را می شوید تا
    او بتواند شهریه مدرسه را پرداخت کند. کبودی های دستهای مادرش قیمتی بود که مادر مجبور بود
    برای پایان تحصیلاتش، تعالی دانشگاهی و آینده اش پرداخت کند. بعد از اتمام تمیز کردن دستهای مادرش، جوان همه رخت های باقیمانده را برای مادرش یواشکی شست.
    آن شب، مادر و پسر مدت زمان طولانی گفتگو کردند.صبح روز بعد، جوان به دفتر رئیس شرکت رفت.
    رئیس متوجه اشکهای توی چشم های جوان شد، پرسید:
    ((آیا می توانید به من بگویید دیروز در خانه تان چه کاری انجام داده اید و چه چیزی یاد گرفتید؟))
    جوان پاسخ داد: ((دستهای مادرم را تمیز کردم، و شستشوی همه باقیمانده رخت ها را نیز تمام کردم.))
    رئیس پرسید: ((لطفاً احساس تان را به من بگویید.))
    جوان گفت:
    1-اکنون می دانم که قدردانی چیست. بدون مادرم، من موفق امروز وجود نداشت.
    2-از طریق با هم کار کردن و کمک به مادرم، فقط اینک می فهمم که چقدر سخت و دشوار است برای اینکه یک چیزی انجام شود.
    3-به نتیجه رسیده ام که اهمیت و ارزش روابط خانوادگی را درک کنم.
    رئیس شرکت گفت: ((این چیزیست که دنبالش می گشتم که مدیرم شود.))
    می خواهم کسی را به کار بگیرم که بتواند قدر کمک دیگران را بداند، کسی که زحمات دیگران را برای انجام کارها بفهمد، و کسی که پول را بعنوان تنها هدفش در زندگی قرار ندهد. شما استخدام شدید.بعدها، این شخص جوان خیلی سخت کار می کرد، و احترام زیردستانش را بدست آورد.
    هر کارمندی با کوشش و بصورت گروهی کار می کرد. عملکرد شرکت به طور فوق العاده ای بهبود یافت.

    یک بچه، که حمایت شده و هر آنچه که خواسته است از روی عادت به او داده اند،
    ((ذهنیت مقرری)) را پرورش داده و همیشه خودش را مقدم می داند. او از زحمات والدین خود
    بی خبر است. وقتی که کار را شروع می کند، می پندارد که هر کسی باید حرف او را گوش دهد، زمانی که
    مدیر می شود، هر گز زحمات کارمندانش را نمی فهمد و همیشه دیگران را سرزنش می کند. برای این جور شخصی، که ممکن است از نظر آموزشی خوب باشد، ممکن است یک مدتی موفق باشد، اما عاقبت احساس کامیابی نمی کند. او غر خواهد زد و آکنده از تنفر می شود و برای بیشتر بدست آوردن می جنگند. اگر این جور والدین حامی هستیم، آیا ما داریم واقعاً عشق را نشان می دهیم یا در عوض داریم بچه هایمان را خراب می کنیم؟

    شما می توانید بگذارید بچه هایتان در خانه بزرگ زندگی کنند، غذای خوب بخورند، پیانو بیاموزند،
    تلویزیون صفحه بزرگ تماشا کنند. اما هنگامی که دارید چمن ها را می زنید، لطفاً اجازه دهید آن را تجربه
    کنند. بعد از غذا، بگذارید بشقاب و کاسه های خود را همراه با خواهر و برادر هایشان بشویند.
    برای این نیست که شما پول ندارید که مستخدم بگیرید، می خواهید که آنها درک کنند، مهم نیست که
    والدین شان چقدر ثروتمند هستند، یک روزی موی سرشان به همان اندازه مادر شخص جوان سفید خواهد شد.
    مهم ترین چیز اینست که بچه های شما یاد بگیرند که چطور از زحمات و تجربه سختی قدردانی کنند و
    یاد بگیرند که چطور برای انجام کارها با دیگران کار کنند.


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:51 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.