ممنون ولی انتظاری که ازم دارین رو فک میکنین میتونم براورد کنم؟!
راستی شما گوجیک تر از اون دختره بودید ولی من بزرگ ترم و بارها هم میخواست همه چی بر باد بره جمش کردم...
الان اگه اینو ول کنم میفتم به راه بد الان با این نفسمو احساسات بدمو کنترل میکنم...حداقلش فکر آیندم...وفکر کار و پیشرفت بیشتر برا رسیدن به اهدافم....
هر چی شما میگید من قبول نمیگنم آره؟! ولی حق نمیدید بهم؟الان من اطرافم پر از آدماییه که 20 یا یه سال اینور اونور ازدواج کردن...و این که من از اول ابتدایی با 1.5 سال بزرگتر از خودم افتادم و الان هم 1.5 سال بزرگتر از سن واقعیم هستم چون الان من باید پیش دانشگاهی میخوندم ولی فوق لیسانس گرفتم این ترم و از ترم بعدی میرم رو لیسانس...الان منو بگیرین 20 ساله!بعد 2 سال میشمم 22 ساله به دلیل این که از بچگی با بچه های 2 سال از خود بزرگتر هم کلاس بودم... به دلیل این که اگه الان من حتی هم کلاسیامو میبینم و باهاشون میحرفم میبینم واقعا بچه ان!!
و به شما حق میدم نمیشه دختر سپرد دست یه بچه 18 ساله تازه من یه 2 ماه موند 19 بشم...
تاکیدآ میگم کاملا قبول میکنم افکار یه پسر تو این سن هنوز خیلی متناقضه واسه ملاکهای ایجاد یه رابطه ولی من آدمی بودم که همه چی زودتر در من اتفاق افتاد بلوغ جنسیم خیلی زود بود بلوغ فکریم که نمیدونم اطراف باید بگن ولی به نظر خودم تقریبا به ثبات فکری در زمینه های زیادی رسیدم.یعنی در مقایسه با قبل که هر روزم از دیروزم متفاوت بود نیستم دیگه...
در موارد بلوغ اجتماعی هم اینو میتونم مثال بزنم خیلی از هم دوره هام(همشون) میتونن مشکلشونو بهم با اعتماد بگن و راهنمایی بخوان ولی من نمیتونم اعتماد کنم و پنهان مونده رابطم از اونها چون میبینم افکار مناسبی حتی در روابط خودشون ندارن...
خلاصه اگه در نظر بگیرید من یه دو سال بزرگ تر از سنم هستم چه پیشنهادی میدید؟با احتساب این که همین شهریور ماه 19 میشم شناسنامه ای
لطفا اگه راه گریزی نه بلکه راه ماندنی هست به هر حال گیرم دیگه یه نظری بدید...(اگرم نیست بازم بگید)
علاقه مندی ها (Bookmarks)