با سلامبا سلام اینجانب چندسال پیش مادرم را از دست دادم و غم بزرگی را برای همیشه بر دوش می کشیدم تا اینکه تنها تکیه گاه من یعنی پدر مهربانم که با او زندگی می کردم را هم از دست دادم و همسرم نیز درد من را درک نمی کند بسیار احساس خلا بی پناهی و هجران می کنم لطفا من را راهنمایی کنید
یکم :
دوست عزیز غم عزیزان را انسان تا به سرش نیاید، درک نمی کند. امیدوارم با تدابیری که می اندیشی و انجام می دهی، بتوانی مانند میلیاردها انسان دیگر، که آنها هم چنین غمهایی را تجربه می کنند ، زندگی معمولی و ثمربخشی را داشته باشی.
دوم:
توصیه می کنم قبل از اینکه ادامه مطالبم را بخوانی ، اینجا را کلیک فرمائی و با دقت بسیار مقاله ای که در مورد « داغ عزیزانمان» را مطالعه فرمائید.
سوم:
زندگی هر انسانی فقط و فقط به وسیله وجود منحصر به فردش معنی می یابد. انسانها آنچنان بزرگ هستند که با بی نهایت فرد، شی و ...، در ارتباط می باشند. و اگر فردی به جای رابطه ، بین خود و افراد و اشیاء وابستگی به وجود بیاورد و تعلق شدت یافته پیدا کند. آن وقت نمی تواند سایر ظرفیت های خود را رشد دهد.
به طور خلاصه:
زندگی در هر لحظه اش یک مرگ و یک تولد دارد. و آدم سالم باید این قانون طبیعت را بپذیرد. به هنگام تولد تو دوست عزیز، دوران مرگ رحمی تو ایجاد شد و دوره زندگی این جهانی شروع شد. به هنگام سخن گفتن تو دوست عزیز، مرحله ای بود که مرگ بی زبانی و ساکت بودن آمد و تولد سخن گفتن آغاز شد. به هنگام بلوغ نیز ، مرگ کودکی آمد و تولد بزرگسالی شروع شد. به هنگام ازدواج رابطه نیازمندانه تو به والدین مرد و رابطه عاشقانه با همسرت جای آن را گرفت.
زندگی مانند جویی هست، اگر چه همیشه تازه به نظر می رسد ، این به خاطر اینست که آب قبلی گذشته و آبی جدید در حال گذر است. این قانون خلقت است. روی این مفاهیم باید زیاد فکر کنی.
والدین همه ما برایمان عزیز هستند و عزیز خواهند بود. اما در دنیا فقط و فقط والدین ما زندگی نمی کنند. وجود خودمان هست، فرزندان ما هستند، همسر ما هستند، برادر و خواهران ما هستند، دوستان صمیمی ما هستند، فامیل ما هستند، همسایه ها هستند، همکاران هستند، همشهریها هستند، هم وطنان ما هستند، و میلیاردها انسان دیگر همچنان در کنار ماهستند. اگر شما نخواهید تنهایی را برای خود انتخاب کنید. می توانید این همه انسان را لایق بدانید و با آنها پیوندی صمیمانه داشته باشید.
همسر شما ( که به نظر می رسد مسائلی هم با هم دارید) می تواند پیوند بسیار غنی و شادی را با شما داشته باشد. کافیست به جای اینکه فقط و فقط روی نقاط غم انگیز زندگی پافشاری کنید، وجود او را دوباره بررسی کنید. و او را در مرکز توجه خود قرار دهید.
چهارم: غیر از تمام انسانها ، شما با بی نهایت اشیاء و علاقمندیها و انگیزه ها و کششها روبرو هستید. چرا اصرار دارید، ابتدا تمام هستی بی نهایت را برای خود چون قفسی تنگ در نظر بگیرید و بعد خود را در این توهم زندان غمگین و تنگ زندانی کنید، و بعد هم سعی کنید اشک بریزید که در قفس محبوسید. بهتر این نیست کمی واقعیت ها را ملموس تر ببینید.
آیا طراوت یک گل سرخ را می بوئی. آیا لبخند و غنج یک کودک را به نظاره می نشیند. آیا عطش همسرتان را به شوهر شاد و قوی حس نمی کنید؟ آیا بی نهایت اکسیژن را در فضای تنفسی اتان که هر روز فرو می برید، قدر می نهید؟ دانش آموزانی که با اضطراب امتحان ، کتابها در حیاط مدرسه مرور می کنند، درک می کنید؟ پیرمرد خسته دستفروشی که به هنگام خرید شما، برق شادی در چشمش موج می زند، چه احساسی در شما بر می انگیزد.
نگاه شاد و انرژی بخشت را به چه کسانی به رایگان می بخشی؟ و توانت را دستاویز دستگیری از چه کسی می کنی؟
این ها را به عنوان نمونه گفتم ، تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. بی نهایت نعمت ، حالت، فرد ، شی و رابطه برای تو وجود دارد. حیف است که خود را محبوس کنی. و البته این به معنای قدرناشناسی والدین نیست. والدین شما چه زنده و چه مرده شما را شاد و با انرژی می خواهند. حتی روح پدر و مادر عزیزت نیز انتظار ندارند فرزند برومندشان، چون پیرزنی خسته در غم بنشیند و نتواند که خود را با مصائب سازگار کند. آنها تو را به نظاره می نشینند تا ببینند آیا فرزندشان پیله های وابستگی را پاره کرده است تا چون پروانه ای در زندگی جدید خود به پرواز در آید.
علاقه مندی ها (Bookmarks)