RE: تقاضای عجیب همسرم و مخالفت خانوادم
عزیزم شوهر منم اوایل همین جور بود. تحت سلطه مادرش. به هر حال 15 برابر دوره ای که با من بود با مادرش زندگی کرده بود. هر چی بگذره اگر حساسیت نشون ندی (منظورم اینه که اصلا ازش هیچی نخوای ولی غیر مستقیم لا به لای حرقات ارزوهاتو بگی) و مهارتهای کلامی و رفتاری رو هم داشته باشی کم کم به همسرت اجازه می دی که تو رو تو قلبو مغزش به جای مادرش جا بده. این کار زمان بره.
ولی برای اینکه تا اون موقع خورد نشی بهتره یه مساله مهم یادت باشه: هیچ کس تو این دنیا مسول کار اشتباه دیگری نیست. اگر همسر شما به خانوادت بی احترامی می کنه این مشکل اونه نه شما و شما نباید به خاطر اون سر افکنده یا ناراحت باشی. شما محبت و اخترام لازم رو به خانوادت بکن. همسرت کم کم به اشتباهش پی می بره و از این لجبازی بچه گانه دست بر می داره.
یه مساله دیگه اینکه تو حرفات احساس کردم همه خانوادت از روابط شما مطلع هستند.این خیلی بده. این شما رو تو سرازیری جدایی با شیب تند قرار می ده. نباید به اونا اجازه بدی اینقدر راحت از همه چیز مطل بشن و بعد هم نظر بدن. هر وقت کسی ازت سوال کرد باید بگی همسرم گرفتار بود نیومد. نه بیشتر نه کمتر. اگر کسی دنبال حرفو گرفت یه لبخند محبت امیز بزن و دیگه جواب نده. خودشون کم کم می فهمن که نباید سوال کنن.
به نظر شما همسرتون اگرم بخواد رفتارشو عوض کنه می تونه؟ وقتی همه در خانواده شما به اون به شکل یه دیو دو سر نگاه می کنن؟ روی این سوالم فکر کن. تو این زمینه باید یه کمی رفتارتو عوض کنی.
موفق باشی.
هر آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
و هر آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند
علاقه مندی ها (Bookmarks)