به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 33
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 31 فروردین 90 [ 21:23]
    تاریخ عضویت
    1390-1-28
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    1,519
    سطح
    22
    Points: 1,519, Level: 22
    Level completed: 19%, Points required for next Level: 81
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    25

    تشکرشده 25 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: از خونه فرار کردم a run away girl

    فرشته مهربان کارشناس محترم سایت،

    متشکرم از وقتی که گذاشتید و راهنمایی که کردید.

    در مورد تربیت کاملا حق با شماست و من چند بار هم به خودشان گفتم که درست نیست بچه با شیوه های چندگانه خاله و مامان و عمه و مامان بزرگ و ... تربیت بشه ولی کسی توجهی نکرد. اتفاقا الان یکی از مشکلات رفتاری بچه ها هم همین چندگانه بودن تربیتشان است و کلی برای ما دردسر شده است.

    در مورد صریح گفتن هم علاوه بر همه ی گفتنهای مستقیم و غیر مستقیم قبلی، من امروز هم یک ای میل به همشان نوشتم که دیگه بدون دعوت منزل ما نیایید و هیچ بچه ای را هم حتی یکساعت بدون والدینش نمی تونیم نگه داریم. حالا تا ببینم عکس العملشان چی خواهد بود و از اونطرف مامانم کار را خراب نکند که حالا یک روز عیب نداره و دو روز مهم نیست و ... بیشتر این مشکلات از طرف مادرم است. ایشون اگر همراهی کنند میشه حلش کرد. جالب اینه که خودشون حدود هفتاد سال دارند و نشسته نماز می خونند و ...

    در مورد کلید هم اولا بعضی وقتها که بچه را مامانش می آره خونه ما، باباش خونه است. مثلا شیفتهای عصر یا شب یا تعطیلات و موقع خرید رفتن و ... خلاصه خیلی وقتها. یعنی مادر من اینقد به اینها سرویس و خدمات داده که اگر بگیم نه صداشون در می آد که مامانت بچه را نگه نداشت. پدر خودش تو خونه است و مادر سرکار و بچه پیش مامان من. به هر حال صلاح نیست که من برم خونه خواهرم و همسرش خونه باشه و خودش نباشه.
    در ضمن پدرم هم خیلی حساس است و اصلا درست نمی دونه که مثلا کلید اونها دست ما باشد و می گه اگه یه اتفاقی بیفته و مثلا خدای نکرده دزدی بشه یا ....
    بله. به این چیزها که می رسد اینقد از هم دوریم ولی سر بچه نگه داشتن ...

    بازهم اگر دوستان از منظر آنها به قضیه نگاه کنند و بگن چرا این کار را می کنند خوشحال می شم. یعنی واقعا متوجه نیستند؟؟

  2. 2 کاربر از پست مفید سارگل تشکرکرده اند .

    سارگل (دوشنبه 29 فروردین 90)

  3. #12
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 28 اسفند 90 [ 00:11]
    تاریخ عضویت
    1390-1-03
    نوشته ها
    206
    امتیاز
    2,914
    سطح
    33
    Points: 2,914, Level: 33
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 136
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    248

    تشکرشده 254 در 122 پست

    Rep Power
    34
    Array

    RE: از خونه فرار کردم a run away girl

    نقل قول نوشته اصلی توسط سارگل
    جویای نیمه گمشده عزیز،
    همه ی اینهایی که گفتید درست. اما هیچکدوم جای خونه و آرامشی را که از خونه انتظار داری نمی گیره. من هم دختر مطیع و آرومی نیستم. من هم با همه ی محدودیت های خانواده ی سنتی ای که داشتم سرکشی می کردم. برای من بیرون رفتن با دوستان و سینما رفتن و کافی شاپ رفتن مجاز نبود. اما من می رفتم و دردسرهاش را و غرغرهاش را هم به جون می خریدم. ولی چرا من نباید توی خونه ی خودم راحت باشم؟ چرا برای داشتن آرامش باید از خونه فرار کنم؟ چرا من باید از سرکار تا خونه را پیاده و قدم زنان بیام تا دیر برسم خونه تا دیرتر با شیفت بچه داری و مهمون داری روبرو بشم؟
    سارگل خانوم مهربون
    فایده ای نداره از دیدگاه اونها مسئله رو بررسی کنی
    دیدگاه اونها اینه که بچه هاشون رو دوست دارند خصوصا نوه ها که مهر عجیبی در دل پدر بزرگ و مادربزرگ ایجاد میکنند.
    دلیلش فقط عشق و دوست داشتنه و بس!
    شما هم بچه دار بشی همینه، پس دنبال دلیل خاصی نباش.
    مسئله اینجاست شما اوضاع رو اونطوری که هست بپذیری و خودت رو با شرایط وفق بدی، در غیر اینصورت چیزی جز ناراحتی و افسردگی نیست.
    از جوونیت استفاده کن و تصمیم بگیر زندگی جدیدی رو برای خودت درست کنی. مطمئن باش به زودی زود از مجرای غیب بهترین پسر تو را با اسب سفید به خانه بخت خواهد برد.
    به آینده امیدوار باش
    خدا با توست


  4. 2 کاربر از پست مفید جویای نیمه گمشده تشکرکرده اند .

    جویای نیمه گمشده (دوشنبه 29 فروردین 90)

  5. #13
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 تیر 90 [ 23:07]
    تاریخ عضویت
    1387-9-13
    نوشته ها
    246
    امتیاز
    4,251
    سطح
    41
    Points: 4,251, Level: 41
    Level completed: 51%, Points required for next Level: 99
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    51

    تشکرشده 53 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: از خونه فرار کردم a run away girl

    با سلام
    اگر واقعا اوضاع اینقدر عذاب آوره
    یه دو دو تا چهارتا بکن ببین احترام و دوستی بین شما وا خواهر و برادراتون مهمتره(که به نظر من این دوستی خاله خرسس و احترامی هم از طرف اونا نمیبینم) یا اعصاب و روان و آرامش شما؟

    اگه آرامشت مهمتره این همه سال بچه ها شلوغ کردن چند روز هم شما شلوغ کن و با همشون برخورد کن چون شما به قول خودت بارها با آرامش و با تمدن برخورد کردی ولی این موضوع حل نشده.

    به قول معروف حق گرفتنیه شما حقته که آرامش داشته باشی پس لازمه براش بجنگی
    اره بجنگ و واسه یک بار با قاطعیت جولوشون واستا هر چه بادا باد. بالاخره شاید خواهر و برادرای شما هم متوجه کار اشتباه خودشون و ناراحتی شما بشن. شاید تا حالا این قضیه رو جدی نگرفتن و شاید فکر نمیکنن تا این حد برای شما عذاب آور باشه و با این طغیان شما متوجه عمق قضیه بشن.

    به فکر دلخوری ها و حرف های بعدش هم نباش چون اونا هم در جای خودش حل شدنیه.

  6. کاربر روبرو از پست مفید pooarot تشکرکرده است .

    pooarot (دوشنبه 29 فروردین 90)

  7. #14
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,058
    امتیاز
    147,349
    سطح
    100
    Points: 147,349, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,674

    تشکرشده 36,015 در 7,406 پست

    Rep Power
    1093
    Array

    RE: از خونه فرار کردم a run away girl

    وقتی همسر خواهر شما منزل است بله صلاح نیست شما بروید ، اما می توانید بچه را ببرید و وقتی درب منزل را باز کرد بفرستید نزد پدرش و بگویید شرمنده ما کار داریم مادر هم توان نگهداری ندارد .

    با هر راهکار دیگه ای می تونید ( کتابخانه رفتن و ... ) کاری کنید که در موقعیتهای اینچنینی مادر با این بچه ها تنها باشه ، چند بار ( انگشت شمار اتفاق بیافته ) مطمئن باش مادر کم میاورد و لذا متوجه می شود شما چی می کشید و بنا براین در موقعیتی که شما محکم اعلام عدم پذیرش کردید مادر حداقل مخالف شما حرف نخواهد زد ، چون در می یابد که خودش می ماند و این بچه و شما حاضر نیستید مسئولیت قبول کنید.

    در هر صورت راهکار اینه که مادر شما با بچه ها مدتی تنها باشه و تمام مسئولیت به گردنش بیافته ( مطمئناً شما دلتون نمیاد ) اما تنها راه اینکه مادر شما وضعیت را درک کند ، شرایط عملی هست که ناتوانی خود را ببیند و از شما هم نتواند توقع داشته باشد .


    موفق باشید .

  8. 4 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (چهارشنبه 31 فروردین 90)

  9. #15
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 25 اردیبهشت 92 [ 09:40]
    تاریخ عضویت
    1389-7-21
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    7,206
    سطح
    56
    Points: 7,206, Level: 56
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    1,662

    تشکرشده 1,673 در 522 پست

    Rep Power
    85
    Array

    RE: از خونه فرار کردم a run away girl

    سلام خانومی چطوری؟ خسته نباشی.
    اما نگفتی شهرستان کجا رفتی؟ یه جای امنه؟ خونوادت خبر دارن عزیزم؟ این طوری کارتو از دست نمیدی؟
    دانشجو هستی؟ اگه آره که خوب میتونی خوابگاه بری.
    سعی کن با ارامش با خواهر و برادرهات صحبت کنی
    میدونم دلت نمیاد تمام مسئولیتها رو بندازی رو دوش مامان و دو تا خواهرای کوچیکترت اما اگه میتونی با زرنگی هر سه تا تون یه کم دیرتر برین خونه تا مامان یه ذره با واقعیت و سختی کار مواجه بشه.
    اما تو جایی که میرین خیلی دقت کنید که اوضاع خیلی خرابه و پر از خطرهای جورواجور.
    [align=center]خدايا آن گونه زنده ام بدار كه نشكند دلي از زنده بودنم
    و آن گونه بميران كه كسي به وجد نيايد از نبودنم...
    [/align]

  10. کاربر روبرو از پست مفید آفتاب همدرد تشکرکرده است .

    آفتاب همدرد (دوشنبه 29 فروردین 90)

  11. #16
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 28 اسفند 90 [ 00:11]
    تاریخ عضویت
    1390-1-03
    نوشته ها
    206
    امتیاز
    2,914
    سطح
    33
    Points: 2,914, Level: 33
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 136
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    248

    تشکرشده 254 در 122 پست

    Rep Power
    34
    Array

    RE: از خونه فرار کردم a run away girl

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
    وقتی همسر خواهر شما منزل است بله صلاح نیست شما بروید ، اما می توانید بچه را ببرید و وقتی درب منزل را باز کرد بفرستید نزد پدرش و بگویید شرمنده ما کار داریم مادر هم توان نگهداری ندارد .
    فکر کنم یه ذره این حرکت تند باشه. به نظرم بهانه آوردن بهتره و رابطه شون دچار بحران نمیشه

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
    در هر صورت راهکار اینه که مادر شما با بچه ها مدتی تنها باشه و تمام مسئولیت به گردنش بیافته ( مطمئناً شما دلتون نمیاد ) تنا راه اینکه مادر شما وضعیت را درک کند ، شرایط عملی هست که ناتوانی خود را ببیند و از شما هم نتواند توقع داشته باشد .
    من خیلی موافق نیستم. چون مادرها اینقده مهر دارند که حتی بعضی وقتا تا سر جون پیش می رن.
    به نظر بهانه های بنی اسرائیلی خیلی خوبه ولی باید ایشون خودشون در موقعیتی که دارند بهانه ای رو جور کنند و یا کلا جو خونوادشون رو بگن تا شاید ما هم بتونیم یه بهانه سازنده بتراشیم

  12. کاربر روبرو از پست مفید جویای نیمه گمشده تشکرکرده است .

    جویای نیمه گمشده (دوشنبه 29 فروردین 90)

  13. #17
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 شهریور 95 [ 14:20]
    تاریخ عضویت
    1388-4-11
    نوشته ها
    174
    امتیاز
    6,901
    سطح
    54
    Points: 6,901, Level: 54
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    372

    تشکرشده 369 در 128 پست

    Rep Power
    33
    Array

    RE: از خونه فرار کردم a run away girl

    سارگل عزیز سلام
    خیلی برام جالب بود ناراحت نشو ولی من حتی خندیدم.چون انگار خودم این مطالبو نوشته باشم.آره عزیرم من باور کن دقیقا همین مشکلات و دارم.جالب اینه که من مامانم نگه نمیداره اونا میان بزرو میذارن میرن.من با بچه ها اونقدر مشکل ندارم که با بزرگترها دارم
    مثلا دلم میخواد تو خونه راحت لباس بپوشم ولی مگه میشه این داماد میاد اون یکی میره.یکی از خواهرهام هم عقد کرده و شوهرش الان 1 سال و چند ماهه که تمام مدت خونه ماست و پدر و مادرش برای دیدنش میان و جالبه که چندتا خیابون با ما بیشتر فاصله ندارن. خدا کنه زودتر عروسی کنند دیگه شورشو در آوردن اینا
    خدا میدونه چقدر عصبی میشم خسته و کوفته میرم خونه میبینم زن برادرهای محترم به همراه فرزندان شیطون و خواهر های محترم به همراه شوهرها و فرزندان لوسشون توی خونه نشستن.
    من حقیقتا بعضی مواقع چیزی نمیگم اما از بس به مامانم غر زدم بیچاره میگه آخه چکار کنم خودشون میان
    میگم خوب بیان روزا بیان شبا من میام برنمیگه بخاطر تو میان
    آخه من بخدا دلم براشون تنگ نمیشه
    میگم با هم نیان میگن میخوایم همدیگرو ببینیم
    تازه گلگی میکنن چرا شما نمیان خونه ما منم رک گفتم شما مهلت نمیدین. مدام اینجاین

  14. 2 کاربر از پست مفید پرناز تشکرکرده اند .

    پرناز (دوشنبه 29 فروردین 90)

  15. #18
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 28 اسفند 90 [ 00:11]
    تاریخ عضویت
    1390-1-03
    نوشته ها
    206
    امتیاز
    2,914
    سطح
    33
    Points: 2,914, Level: 33
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 136
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    248

    تشکرشده 254 در 122 پست

    Rep Power
    34
    Array

    RE: از خونه فرار کردم a run away girl

    نقل قول نوشته اصلی توسط پرناز
    من حقیقتا بعضی مواقع چیزی نمیگم اما از بس به مامانم غر زدم بیچاره میگه آخه چکار کنم خودشون میان

    نقل قول نوشته اصلی توسط پرناز
    میگم خوب بیان روزا بیان شبا من میام برن میگه بخاطر تو میان

    نقل قول نوشته اصلی توسط پرناز
    آخه من بخدا دلم براشون تنگ نمیشه


    نقل قول نوشته اصلی توسط پرناز
    میگم با هم نیان میگن میخوایم همدیگرو ببینیم


    نقل قول نوشته اصلی توسط پرناز
    تازه گلگی میکنن چرا شما نمیان خونه ما منم رک گفتم شما مهلت نمیدین. مدام اینجاین


    دوست خوبم خنده ای که کردم می دونی بابت چیه؟
    چون الان همشون دارن رو حیات بازی می کنن و حیات و محله رو رو سرشون گذاشتن.
    مامان و بابام هم دارن نگاهشون می کنن و حسرت می خورن

  16. کاربر روبرو از پست مفید جویای نیمه گمشده تشکرکرده است .

    جویای نیمه گمشده (دوشنبه 29 فروردین 90)

  17. #19
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 31 فروردین 90 [ 21:23]
    تاریخ عضویت
    1390-1-28
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    1,519
    سطح
    22
    Points: 1,519, Level: 22
    Level completed: 19%, Points required for next Level: 81
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    25

    تشکرشده 25 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: از خونه فرار کردم a run away girl

    از پرناز، پواروت و مینای عزیز متشکرم.
    از فرشته مهربان و جویای نیمه ګمشده هم مجددا متشکرم.

    راستش امروز هیچ عکس العملی در مقابل ای میلم نګرفتم. فقط خواهر کوچکم که مجرد است و مشمول این الطاف الهی بهم ګفت که کسی ګوشش به این حرفها بدهکار نیست و فکر نکنم تاثیری داشته باشد.

    دقیقا پرناز جان. برای دیدن همدیګه هم خونه ی ما قرار می ذارن. مثلا خانم برادرم می آد و می ګه زنګ زدم به فلانی که امشب بیاد اینجا بچه ها با هم بازی کنند و همدیګه را ببینیم!!!! یا یکیشون که می آد زنګ می زنه به اون یکی که ما اینجاییم تو هم بیا

    هر چی فکر می کنم نمی تونم بفهمم. شما تصور کنید که چند تا از همسایه هاتون که در مجموع 5 تا بچه دارند قراره هر وقت سرویس بچه شون نیومد شما برید دنبالش، هر وقت یکیشون مریض شد اون یکی را نګه دارید تا مریض را ببرند دکتر، هر وقت یکی مریض شد و نمی تونست بره مهد یا مدرسه خونه شما باشه، هر وقت مدرسه یکیشون جلسه بود شما باید برید جلسه چون والدین سرکارهستند، هر وقت بچه حوصله اش سر رفت بیاد خونه شما زنګ تفریح، بعد از ظهر ها و به سلامتی از این به بعد 5 شنبه ها که مدرسه ندارند بیایند خانه شما تا مامان بابا بیان دنبالشون، هروقت از سرکار برګشتن حوصله نداشتن شام درست کنند بی خبر بیان خونه شما، هر وقت می خوان برن خرید هوا آلوده است و ترافیکه بچه پیش شما باشه و .... تصور کنید با این شرایط کی خونه ی شما خالی می شه و می تونید یه نفس بدون بچه و مهمون بکشید؟

    به قول فرشته مهربان هم می خوان مزایای زندګی سنتی را داشته باشند و هم مدرن. تازه اضافه کار هم می ګیرند!!

    جویای عزیز شما آقا هستید من نمی دونستم. این مساله برای آقایون آسونتره. بچه ها به خاله و عمه بیشتر آویزون می شن. آقایون دیګه بچه را لازم نیست حموم و دسشویی ببرن ( یهو می بینی صدای آب می آد یکیشون رفته تو حموم و خودش را هم کفی کرده، باید بری یه جوری جمعش کنی و بیاریش بیرون و ګرنه آب بازی ... ) راحت می تونی بیرون از خونه سر کنی. خانمها که اینقد نمی تونن و دوست ندارن بیرون باشند.

    جو خونه را هم چی بګم؟ بالاخره ما سه خواهر و پدر مادر بالای هفتاد سال سلیقه ها و نګرش هامون متفاوته. جو یکسانی نداره. همین کنار اومدن سه دختر جوان با پدر مادر پیر خودش کار سختیه. حالا اونها بچه هاشون را هم اضافه می کنند.

    حالا باز هم اګه راه حلی هست بفرمایید.
    کسانی هم که بچه دارید تو رو خدا خودتون نګه دارید. اینقد مجردهای توی خونه را اذیت نکنید.
    دعا کنید خدا یک کم بهشون منطق و انصاف بده و این ای میل من را درک کنند و بهش توجه کنند.

  18. #20
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 28 اسفند 90 [ 00:11]
    تاریخ عضویت
    1390-1-03
    نوشته ها
    206
    امتیاز
    2,914
    سطح
    33
    Points: 2,914, Level: 33
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 136
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    248

    تشکرشده 254 در 122 پست

    Rep Power
    34
    Array

    RE: از خونه فرار کردم a run away girl

    نقل قول نوشته اصلی توسط سارگل
    یهو می بینی صدای آب می آد یکیشون رفته تو حموم و خودش را هم کفی کرده، باید بری یه جوری جمعش کنی و بیاریش بیرون و ګرنه آب بازی

    واااااااااااااااااااااااا ااااااااای چقده خندیدم ، از خنده روده بر شدم. دقیقا تو خونه ما هم همینه!
    راستی مامان و باباتون بالای 70 سال
    ان شاالله 120 ساله شن.
    ماشاالله
    اگه فضولی نیست دوتا سوال دارم:
    1- شما کجا زندگی می کنید؟
    2- چند سال دارید؟
    ببخشید من خندیدم.
    آخه از طرفی بامزه هست از طرفی خودمم با شما همدردم.
    البته به قول خودتون شما زحمتتون بیشتره.
    روزهای اول من باهاشون بازی هم می کردم
    کم کم احساس کردم دیگه چیزی برام نمونده
    حسابی دعواشون می کردم
    ولی دلم بحالشون می سوخت. اما الان میرم تو اتاقم و درم رو قفل می کنم و کارهامو (خواب)انجام می دهم.

  19. 2 کاربر از پست مفید جویای نیمه گمشده تشکرکرده اند .

    جویای نیمه گمشده (سه شنبه 30 فروردین 90)


 
صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. Boy And Girl
    توسط آرمان 26 در انجمن ارتباط دختر و پسر(عشق)
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: جمعه 28 خرداد 89, 13:09

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:22 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.