به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 23
  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 22 دی 92 [ 09:56]
    تاریخ عضویت
    1389-1-24
    نوشته ها
    191
    امتیاز
    3,121
    سطح
    34
    Points: 3,121, Level: 34
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 79
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    445

    تشکرشده 379 در 146 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دیگه به نامزدم اعتماد ندارم می خواهم ازش جدا شم

    با سلام خدمت یاس سپید
    دوست خوبم از این که جریان ازدواجت به اینجا کشیده بسیار متاسف هستم .
    ولی اینو باید بدونید که شما دیگه نامزد نیستید و هنوز در دوران دوستی به سر نمی برید شما زن و شوهر هستید و باید به تعهدات همسرداری خود احترام گذاشته و آنها را رعایت کنید. اول از هرکاری هردوتون بروید مشاوره حتی اگه فقط برای شرکت کردن در مشاوره هم بیاد خوبه شما قبول کنید که بیاد چون حتی شنیدن حرفهای مشاور هم شاید اون رو تغییر بده و به اشتباهاتش پی ببره.
    موفق باشید

  2. کاربر روبرو از پست مفید mamosh تشکرکرده است .

    mamosh (جمعه 09 مهر 89)

  3. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 27 مرداد 90 [ 04:52]
    تاریخ عضویت
    1389-7-02
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    1,942
    سطح
    26
    Points: 1,942, Level: 26
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 7 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دیگه به نامزدم اعتماد ندارم می خواهم ازش جدا شم

    با سلام خدمت همه دوستان

    ثمین جان حقیقت اینه که همسرم در حد قابل قبولی پارامترهای مورد نظر منو داشت برای همین نخواستم بر اساس یک یا دو رفتار کلیدی از ایشون تصمیم به ازدواج یا طلاق بگیرم. مساله دوم وضعیت سلامت پدرم بود که همه زندگی من و خانواده ام رو تحت تاثیر قرار داده بود و روند آشنایی ما رو کند کرده بود. مساله دیگه وسواس همسرم بود که البته الان اینطور فکر می کنم و مساله دیگر نیز پراکندگی خانواده همسرم بود مثلا پدر و مادر ایشون برای حفظ کارت اقامت آمریکا مجبور به مسافرت اجباری بودند که گاها به دلیل مسائل درمانی طولانی هم میشد.

    پیش مشاور رفتیم. بار اول من تنها رفتم (تخصص مشاور در زمینه خانواده، اضطراب و وسواس بود و من فکر کردم که انتخاب درستی کردم) با مشاور تقریبا همون پست اولی که اینجا طرح کردم را در میون گذاشتم و ایشون گفتند که مشکل، عدم انعطاف و تعهد همسرتون به این رابطه است که البته باید صحبتهای همسرتون رو هم در اینباره بشنویم. جلسه دوم که به اتفاق همسرم رفتیم، مشاور نظر قاطع بر جدایی داد ولی نه به دلیل مشکلات حقیقی که من با همسرم دارم بلکه به دلیل اختلافات فرهنگی که همسرم باذهن وسواسگرش اونو دامن میزنه. بعد از اون جلسه برای اونکه حرفای مشاور روی من تاثیر نذاره همسرم مدام تاکید می کرد که مشکل ما اختلاف فرهنگی نیست (و مدام میگفت که خواهرم با یه آمریکایی زندگی خوبی داره. برادرم با یه خانم خارجی ازدواج کرده، منو تو اشتراکات زیادی داریم که اونا ندارن)! من تنها تحلیلی که از این رفتارش می تونم بکنم اینه که اون میخواد منو کنار خودش داشته باشه و این مساله اختلاف فرهنگی رو با وسواس خاص خودش دستاویزی بکنه که همیشه بی مسوولیتهاشو، بد قولیهاشو و عمل نکردناشو توجیه کنه وگرنه مشکل اون اختلاف فرهنگی نیست. نمیدونم که این نتیجه گیری و تحلیل من از قضایا چقدر درسته؟ به مشاوری ورزیده و تیزهوش نیاز دارم که تیپ شخصیتی منو همسرم رو کامل تشخیص بده و کمکم کنه که درست تصمیم بگیرم.
    من فکر میکنم که مشکل عمده همسرم وسواسه. اون به همه چیز گیر میده و بسیار فکر میکنه. اونقدر فکر می کنه که از عمل میمونه و خیلی کند به نتیجه می رسد ولی وقتی کاری رو انجام میده عالی انجام میده ولی خوب با صرف وقت چند برابر. ازدواجشم همین طور. بعد از آشنایی من با فامیلهاشون همشون به مساله تاکید داشتند و میگفتن که همه جوره تو دخترای فامیلشون سرم. کلا اتلاف وقتش خیلی زیاده و آدمو جون به لب میکنه که یه سری کاراشو انجام بده (البته من جون به لب میشم چون در اکثر کارا سرعتم زیاده و دقیقا از این نظر نقطه مقابل اون هستم). مثلا هر وقت قرار بود جایی بریم با تاخیر فراوان میومد که بریم و ما همیشه آخرای مهمونی و یا عروسی میرسیدیم. یا مثلا قول میداد وسایلشو که تو اتاق پذیرایی ریخته بود و اونجارو انباری کرده بود جمع کنه، حدود 10 ماه طول کشید تا جمع کنه. مثلا حق طلاق منو که گفته بود بلافاصله بعد از عقد میده 7 ماه طول داد تا بده. همین اتلاف وقتش هم باعث شده که در پاره ای مسائل که من نیاز به همراهی ایشون به عنوان همسر داشتم فرصتهامو از دست بدم (2 مورد فرصتهای تحصیلی) . رو روابط اجتماعیش اثر داره مثلا به یکی بخواد زنگ بزنه کلی زنگ زدنشو عقب میندازه یا زنگ نمی زنه. دنبال کارا رو نمی گیره الان مطمئنا هزار فکر منفی در مورد عروسی هم سر هم کرده و بعد کلی لفت دادن زیر قولش زده. هر وقت میگم چرا این کار یا اون کاری که گفتی یا قول دادی رو انجام نمیدی میگه انجام میدم ولی باز انجام نمیده و جوری شده که نمیشه رو حرفش حساب کرد و این عادتها داره تخریبش میکنه داره تعهد و مسوولیتشو تو ارتباطات نزدیکش تحت تاثیر قرار میده و البته این باز تحلیل منه که دوست دارم رفتارشو به خودش نسبت ندم بلکه به وسواسش منسوب کنم و نمیدونم از دید یک متخصص آگاه چقدر مورد تائیده ولی میخوام که مشاور در مورد وسواس و نشانه های اون آگاهی کامل داشته باشه و واسه مورد ما وقت بذاره و مسوولانه جواب بده خصوصا آنکه زیاد وقت نداریم و در این ضیق وقت نمیتونیم مشاور عوض کنیم.
    از مدیر همدردی تشکر می کنم و تقاضا میکنم راهنمایی کنید که با توجه به شناختی که از همکاران خود در تهران دارید کدامیک را برای موارد نظیر ما پیشنهاد می کنید. باز هم از شما تشکر می کنم و با توجه به کمبود وقت بیصبرانه منتظر پاسخ شما و دوستان هستم.

    دوستان عزیز لطفا کمکم کنید و از راهنمائیهاتون منو بی نصیب نذارید.
    باز هم از همه دوستانی که برام پیام گذاشتن تشکر میکنم.

  4. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 27 مرداد 90 [ 04:52]
    تاریخ عضویت
    1389-7-02
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    1,942
    سطح
    26
    Points: 1,942, Level: 26
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 7 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دیگه به نامزدم اعتماد ندارم می خواهم ازش جدا شم

    دوستان خوبم لطفا کمکم کنید و از راهنمائیهاتون منو بی نصیب نذارید.[color=#9400D3]

    احتیاج به راهنمایی وهمفکری دارم دوستان خوبم منتظر کمکتون هستم[size=large]

  5. #14
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    425
    Array

    RE: دیگه به نامزدم اعتماد ندارم می خواهم ازش جدا شم

    یاس سپید عزیز

    به نظر من

    در ابتدا شما و همسرت اطلاعاتی را به هم داده اید که درستی و غلطی بعضی از داده ها بعد از شرایط عقد بر شما روشن است هر چند که این اطلاعات غلط روی تصمیم گیری درست شما تاثیر گذاشته باشد اما با این حال به آنچه که گذشته کاری ندارم چرا که شما هم می توانستید بر حسب سن و تجربه قدری هوشیارانه تر عمل می کردید و دلخوش و خوش باور به حرف این آقا نباشد و..............و اما آنچه که امروز وجود دارد

    شما و همسرتان نیاز به مشاوره دارید و نه یک جلسه و دو جلسه و گمان هم نمی کنم که در اولین جلسه ی مشاوره ، مشاور در صورتی که شما مراحل عقد را پشت سر گذاشته اید به راحتی مجوز جدایی صادر کند . هر مشکلی راه حلی دارد و با کمی مهارت می توانی زندگی ات را از فرو پاشی نجات بدهی . طلاق برای دوسال زندگی در شرایط عقد بسیار زمان کوتاهی است و از دید من شما و همسرتان تلاش لازم را نکرده اید و برای نجات این زندگی هنوز راه های زیادی وجود دارد .

    و باز به نظر من شما سر دوربین را به سمت خودت بگیر و از واکاوی همسرت خودداری کن بلکه بیشتر به خودت بپرداز و خودت را مورد واکاوی قرار بده

    چند سئوال دارم ( لطفا گارد نگیر و به این حرفها از این جهت که سر دوربین به سمت تو باشد توجه کن و فید بک بگیر )

    آیا خودت علی رغم اطلاعات غلط همسرت در ابتدای آشنایی سادگی نکرده ای و با اعتماد به شنیده ها پا در راهی نگذاشتی که هیچ از آن نمی دانستی ؟!چرا تحقیق بیشتر نکردی ؟!

    آیا خودت این زمان 2 سال دوستی را به هدر نداده ای و از این دو سال چه عایدی از شناخت داری ؟!

    ایا همسر ( نامزد ) تو انتخاب دیروز تو نیست که تصمیم به ازدواج با وی گرفته ای ؟!چرا انتخاب خودت را هر چند در جاهایی با ناصداقتی رو به رو شده باشی محترم نمی داری ؟!

    آیا امروز که با مشکلاتی رو به رو شده ای اعمال و رفتار همسرت را کنترل می کنی ؟!! سر منشا این کنترل ها و زیر نظر گرفتن ها و زوم کردن ها بر رو ی او چیست ؟! مگر ازدواج کرده ای که او را تغییر بدهی ؟!! چرا در پذیرش این چهره به عنوان یک مرد که قرار است در کنار تو زندگی کند نیستی ؟! مگر از یک مرد به عنوان شریک زندگی چه چیزی طلب می کنی که این مرد فاقد آن است ؟!

    جرا خودت را منفعل می دانی و عقب افتادگی تحصیلی ات را به گردن این مرد می اندازی پس خودت و توانایی ها و تاثیر گذاری خود کجا رفته است ؟!!


    و نکته ی مهم اینکه من هزاران سئوال دیگر در ذهنم دارم که کاملا رو به توست و نه همسرت .

    اما

    می دانی تو او را زیر ذره بین قرار داده ای اما چون هیچ راه حلی نداری و نمی خواهی مسئولانه برای زندگی ات تلاش کنی بیشتر به واکاوی او مشغولی و دنبال بهانه و ایراد گیری از او هستی ؟!


    طلاقت را به تعویق بیانداز و ابتدا بر روی خودت کار کن که پست 12 تو کلی جای بحث دارد و بحث ان هم نوع اندیشه و تفکر و احساسات شخص خود توست نه همسرت .( هر چند که برای اینکه خیالت راحت باشد 70-80 درصد حرفهایت را در مورد این مرد و تعاریفی که از او می کنی کاملا می پذیرم ) اما سهم تو چیست ؟!تو به سهم خودت متمرکز باش.

    به مشاوره گرفتن ادامه بده و تصمیم گیری برای طلاق دیر نمی شود تو خودت دست کم یکسال نیاز داری تا روی باورها و اندیشه های خودت کار کنی آن هم توسط مشاور .

  6. 3 کاربر از پست مفید ani تشکرکرده اند .

    ani (پنجشنبه 15 مهر 89)

  7. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 27 مرداد 90 [ 04:52]
    تاریخ عضویت
    1389-7-02
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    1,942
    سطح
    26
    Points: 1,942, Level: 26
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 7 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دیگه به نامزدم اعتماد ندارم می خواهم ازش جدا شم

    سلام آنی عزیز

    چشم، رفتار خودم را بیشتر بررسی میکنم. از توصیه و پیامت خیلی ممنونم.

    در طول این چند روز گذشته فامیلهای همسرم با من تماس گرفتن و ظاهرا حتی موضوعاتی را که من به خانواده خودم هم نگفته ام اطلاع دارند!! همگی از اینکه ارتباط من و همسرم به اینجا رسیده ناراحت بودند و می گفتند که همگی همسرم را مقصر می دانند و اینکه شخصیت همسرم در نتیجه این اختلاف در نظر آنها فرو پاشیده چونکه منو خیلی قبول دارند. و میگفتن اینکه مادر شوهرم همسرم را به مسیر نادرستی راهنمایی می کنه و انگار که با عروسش سر ستیز داره!
    البته من از شنیدن این صحبتها ناراحت شدم چون اول آنکه همسرم و مادرش مسایل خصوصی ما رو و اختلاف ما رو تو بوق کردن. یعنی به جای حل کردن مسایل دارن فضا رو پیچیده می کنند و جلو جلو خودشونو واسه جدایی توجیه می کنند هرچند که ظاهرا نتیجه بر عکس بوده و همه، اونا رو مقصر می دونند. البته من نگران قضاوت دیگران نیستم. دوم هم به خاطر این ناراحتم که میگن شخصیت همسرم در نتیجه این اختلاف در نظر آنها فرو پاشیده یعنی اگه بعد مشاوره ما تصمیم به ادامه زندگی بگیریم رفتار آنها با همسرم تغییر می کنه و دیگه مثل اولش نیست؟!

    آنی خوبم سعی میکنم در ادامه به سوالهایی که پرسیدین جواب بدم تا اینطوری یه مرور کوتاهی به رفتارهام هم بکنم.

    قبل از عقد من در مورد همسرم تحقیق کردم. چون ایشون همکار ثابت یا شریک نداشتن دوست هم خیلی کم دارن از همسایه ها و فامیل تحقیق کردم که البته همسایه ها هم در تهران تند تند عوض میشن و عملا خیلی همدیگه رو نمی شناسن ولی همونقد که یه همسایه میتونه اطلاعات داشته باشه ایشونو مرد موجهی میدیدن هم اینکه از ایشون تعریف کردن که در زمانیکه مدیریت ساختمونو به عهده داشتن اونو به بهترین وجه ممکن انجام میدادن و از این بابت ازشون تمجید کردن (یعنی در رفتار با همسایه ها و نیز کار خودش مرد مسوولی است اینو میدونم ولی خودشو اونقدر درگیر کار بیرون از خونش میکنه که در قبال من و زندگی مشترکمون مسولیتی حس نمیکنه و همه چیزو وظیفه خانوم میدونه که مثل یه بچه تر و خشکش کنه ولی اگه همین خانوم باید چند تا پروپوزال آماده کنه، پروژه کاریشو جمع کنه، واسه امتحان دانشگاه خودشو آماده کنه اصلن هیچ توجهی نمیکنه و ذره ای کمک هم نمی کنه). از همین فامیلها هم که الان زنگ میزنن تحقیق کرده بودم که الان ناراحتن که واقعن اونقد که الان بواسطه رفتارش با من اونو شناختن میگن نمیشناختن و نباید نظر میدادن. البته همسرم روزه میگیره و من اینو میدونستم ولی نمازو خوب نمیشد فهمید منم پیش خودم میگفتم روزه که میگیره نماز هم که میگه می خونه لابد می خونه. فامیلهاشم همینو می گفتن. میدونین از چی ناراحتم از اینکه اون ریز مسائلو با وسواس تمام همه جوره چک میکنه ولی به خودش اجازه داده که در مورد یه مساله مهم با من صادق نباشه و این اولین بی مسوولیتی ایشون در قبال همسره!

    در مورد 2 سال شناخت خوب همون اندازه شناخت به دست اومد ولی آدما در مواقع حساس و شرایط سخته که بیشتر خودشونو نشون میدن و در موقع عمل. و این نیز در زندگی با همسر بیشتر مشخص میشه. و ایشون هم در موقع عمل زیر حرفشون زدن. در طول 2 سال شناخت من چندین تست ایشونو کردم و چند نمایشنامه! به همراه دوستان طرح ریزی و اجرا کردم که ایشون ازش سر بلند بیرون اومد ولی قطعا این تستها کافی و اطمینان بخش نیست و آدما تا زیر یه سقف نرند و زندگی نکنند و با مشکلات حقیقی دست و پنجه نرم نکنند به شناخت حقیقی نمیرسند. البته من اعتراف می کنم که محکهای من در طول این 2 سال شناخت قبل از عقد کم بوده و در ازدواج انتخاب خوبی نکردم و آماده ام که تاوان آنرا بپردازم و نیز آماده ام که هر تلاشی را برای بهبود اوضاع انجام دهم ولی در زندگی مشترک خواهان یک ارتباط متعادل با همسری مسوول هستم و اگر ایشان را (به کمک مشاور) همچنان نسبت به خودم غیر مسوول و سرسخت ارزیابی کنم تن به زندگی غیر متعادل و طاقت فرسا نخواهم داد.

    جذب فرصتهای تحصیلی البته که به توانایی من بر میگرده و ارتباطی به همسرم نداره! ولی زمانی در پایان این کار نیازمند آن بودم که برای یک روز ایشون 6 تومن به حساب من بریزه تا 2 روز بعد به ایشون برگردونم و علیرغم اینکه ایشون قول همه جور همکاری را موقع حرف زدن پذیرفته بودن در عمل حتی کوچکترین همکاری ساده را هم انجام ندادن و باعث از دست دادن زمان برای اجرا اینکار و گرفتن وقت از سفارت و نهایتا از دست رفتن آن فرصتهای تحصیلی شدن!

    آنی خوبم، درست است و می پذیرم که ایرادگیری رفتاری منفعلانه است ولی من حتی در شرایط سخت و پراسترس هم پرتلاشم و الان جز پیش مشاور رفتن و مشاوره گرفتن از سایتها و دیگر دوستان مجرب، مرور این 3 سال گذشته و بررسی رفتارهای خودم و همسرم نمیدانم چه بکنم. من از آذرماه پارسال که به عمق مطلب پی بردم در تلاش برای تغییر شرایط و تاثیر بر روی همسرم بودم ولی 2 ماهی است که دیگر احساس درماندگی میکنم و برای همین مشاوره می گیرم. بله الان منفعلم. چه کنم؟

    از الان بیشتر روی خودم و سهم خودم تمرکز می کنم و نتیجه را برایتان به زودی خواهم نوشت. آنی جان ازت ممنونم.


    احتیاج به راهنمایی وهمفکری دارم. دوستان خوبم، آنی عزیز منتظر کمک و پیامهاتون هستم.






  8. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 27 مرداد 90 [ 04:52]
    تاریخ عضویت
    1389-7-02
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    1,942
    سطح
    26
    Points: 1,942, Level: 26
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 7 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دیگه به نامزدم اعتماد ندارم می خواهم ازش جدا شم

    سلام دوستان

    همسرم بعد از 2 جلسه مشاوره را رها کرد ولی من همچنان مشاوره می گیرم و سعی می کنم روی خودم کار کنم. مساله ای که در طول این مدت رنجم میده مرور آخرین دیدارم با همسرم هست. ایشون بعد از مشاوره خواست که با من صحبت کنه و گفت که حالا میدونه که مشکل چیه و ممکنه که تغییر کنه!! صحبت ایشون همرا با رفتارهای عجیب از 8 شب تا 4 صبح طول کشید. همان حرفهای تکراری و همیشگی یکطرفه با رفتارها و قضاوتهای غیر منصفانه که به زور منو تا صبح بیدار نگه داشت و اذیت کرد. رفتار اون شبش ناراحتی روحی عمیقی در من ایجاد کرده و تا 2 روز حالم خیلی بد بود. اصلن نمی فهمم چرا به جای اینکه یه کار یا حرکت مثبت بکنه اینجوری شده؟ چرا ارتباطمون همش داره پیچیده تر میشه؟ مخم داره سوت میکشه! لطفا کمکم کنید.

  9. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 27 مرداد 90 [ 04:52]
    تاریخ عضویت
    1389-7-02
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    1,942
    سطح
    26
    Points: 1,942, Level: 26
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 7 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دیگه به نامزدم اعتماد ندارم می خواهم ازش جدا شم

    سلام دوستان

    همسرم میخواد جدا شیم. یعنی میگه یا همینجوری بیا با من زندگی کن یا از هم جدا شیم. میگه دیگه عروسی نمی گیره با خانواده ام رفت و آمد نمیکنه و از فامیلهای من هم متنفره و به این ترتیب انتخابی جز جدایی برام باقی نذاشته. به نظر شما چه کنم که در جدایی حقی از من ضایع نشه؟ لطفا کمکم کنید. بهترین رفتاری که من تحت این شرایط میتونم بکنم چیه؟
    [color=#FF1493]

  10. #18
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 25 مهر 92 [ 09:18]
    تاریخ عضویت
    1388-10-19
    نوشته ها
    1,262
    امتیاز
    11,056
    سطح
    69
    Points: 11,056, Level: 69
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,891

    تشکرشده 4,928 در 1,071 پست

    Rep Power
    142
    Array

    RE: دیگه به نامزدم اعتماد ندارم می خواهم ازش جدا شم

    سلام یاس سپید

    از شنیدن این خبر خیلی متاسف شدم . اما باید همیشه توانایی مواجهه با مشکلات را داشته باشیم و مطمئن باشیم که بعد از هر سربالایی یک سرازیری هست.

    اگر شما هم تصمیم به جدایی گرفتی و به دنبال گرفتن حقوقت هستی، حتما به یک وکیل حقوقی مراجعه کن. معمولا وکلایی که دفاترشان نزدیک شوراهای حل اختلاف هستند، اطلاعاتشان بروزتر هست. همچنین خود شوراهای حل اختلاف وکلایی دارند که بطور رایگان مشاوره می دهند. آنها هم اطلاعاتشان بروز است.
    در این زمینه حتما با وکیل صحبت کن و در پی این نباش که از طریق این سایت یا کلا افراد غیر حقوق دان به نتیجه برسی.

    اما اگر قصدت پشیمان کردن همسرت از تصمیمش است که بحثی دیگر است و بهتر است خواسته ات را اول برای خودت و بعد برای دوستانت در همدردی شفاف کنی که به نتیجه درستی برسی.

    بنظر بنده هم مردی که همسرش را مجبور کند (البته نه از سر عصبانیت و مقطعی) که از خانواده اش بگذرد، ارزش یک عمر زندگی را ندارد. اگر شما خودت به این نتیجه رسیدی که دخالت خانواده ات تاثیر سوء در زندگیت می گذارد، به شوهرت عملا نشان بده که صحبتهای آنها تاثیری روی شما ندارد ولی هرگز ترک خانواده ات (خصوصا پدر و مادرت) را نکن.

  11. کاربر روبرو از پست مفید هستی تشکرکرده است .

    هستی (یکشنبه 02 آبان 89)

  12. #19
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 دی 91 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1387-2-21
    نوشته ها
    338
    امتیاز
    4,957
    سطح
    45
    Points: 4,957, Level: 45
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 193
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    277

    تشکرشده 286 در 92 پست

    Rep Power
    50
    Array

    RE: دیگه به نامزدم اعتماد ندارم می خواهم ازش جدا شم

    سلام دوست گرامی
    بیشتر تاپیک رو خوندم، منم به نوبه ی خودم متاثر شدم.
    درک میکنم ، دردآوره که همسرتون خلاف گفته هاش عمل کرده و حتی اگر در گذشته خودش رو اونطور موجه نشون نمیداد هم ، نباید اخلاق رو اینطور زیر پا میذاشت .
    به نظر من یه سری مسائل تو رابطه شما از همون اول، از حالت طبیعی خارج و یا جا بجا شده:

    *نداشتن مهریه شما و به جاش گرفتن حق طلاق اونم بعد از عقد!!!که این یعنی اعلام بی اعتمادی شما به همسرت و متزلزل شدن رابطه

    *داشتن فعالیت های اجتماعی خاص و یا تحصیل خارج از کشور شما اونم بدون در نظر گرفتن ازدواجتون!!! دوست عزیز واقعا اینا مهمتره یا زندگیت ؟ شما حتی به خاطر مشکل داشتن با همسرت نخواستی از رفتن به خارج کشور صرف نظر کنی،آخه به چه قیمتی؟! باور کن داشتن(بهتره بگم ساختن) یه زندگی خوب همراه آرامش به همه فعالیت های اجتماعی خانم ها و بالاترین مدارک تحصیلیشون می ارزه!

    * یاس سپید گرامی شما در گذشته از شوهرتون خواستی که در پوشش و... آزادتون بذاره، این چه معنی ای میده آخه؟ مگه میشه؟ اصلا گفتن این حرف به شریک زندگی یعنی در مورد من بی تفاوت باش، یعنی موسی به دین خود،عیسی به دین خود ...درسته؟
    با این که شمادر گذشته طی کردید،و متاسفانه اون آقا هم تحت شرایطی که نمیخواسته از دستت بده پذیرفته ،ولی نکته مهم طرح این موضوع هست که از اساس اشتباهه!
    یه چیزی الان به ذهنم رسید شاید بیانش خالی از لطف نباشه:
    چند ماهی میشه یه کلاس آموزشی میرم که یکی از همکلاسیام یه خانمی هست که 25 سالشه،فوق العاده باهوش، مهربون ،خوش اخلاق و شاد و سرزنده، اینقدر انسان وارسته ای هست که حتی نیم ساعت قبل از کلاس میاد و به بقیه کمک میکنه
    هم صحبت که شدیم گفت دیپلمه هست و همچنین متاهل
    باورم نمیشد با اون همه اطلاعات و استعداد و شخصیت علمی دیپلمه باشه، ازش پرسیدم چرا ادامه ندادی
    خیلی راحت و بی تکلف گفت که دیگه ازدواج کرده و شوهرش دوست نداشته بره دانشگاه
    همون لحظه پیش خودم گفتم عجب مرد کوته فکری!
    برگشت بهم گفت خب میدونی که اکثر مردا دوست ندارن سطح تحصیلی و کاری خانمشون بالاتر باشه،این یه چیز کاملا طبیعیه و من با این موضوع کنار اومدم و چون رسالت ما خانما تو زندگی یه چیزی فراتر از ایناست ،قبول کردم.
    میگفت الان هم اصلا پشیمون نیستم، سعی کردم که مهارت ها و اطلاعاتمو بالا ببرم و شوهرم که دید من به خاطر زندگیمون چه راهی رو انتخاب کردم بیشترین همکاری رو باهام میکنه
    جالب اینجاست که تو کار فیلمبرداری و عکاسی مهارت فوق العاده ای داره و از این راه حدود2 میلیون در ماه در آمد داره(بیشتر کارش هم تو خونش انجام میده )
    از همه جالبتر اینکه اصلا باور نشد که گفت یه فرزند 5 ساله هم داره
    این مثال برای این به ذهنم رسید چون احساس کردم این خانم محترم فلسفه ازدواج رو به خوبی درک کرده بود و علت آرامش و شاد وبودنش برای این بوده که راه درست زندگیشو پیدا کرده
    بالاخره خوبه که از تجربیات انسان های موفق استفاده کنیم.
    این صحبت من برای این بود که بگم این خانم چقدر با تصمیم گیری های ماهرانه تونسته بود هم خودشو راضی نگه داره هم شوهرشو.


    "برای رسیدن باید رفت...در بن بست ها هم راه آسمان باز است...پرواز را بیاموز"


    موفق باشی

  13. 6 کاربر از پست مفید lمریم تشکرکرده اند .

    lمریم (پنجشنبه 06 آبان 89)

  14. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 27 مرداد 90 [ 04:52]
    تاریخ عضویت
    1389-7-02
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    1,942
    سطح
    26
    Points: 1,942, Level: 26
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 7 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دیگه به نامزدم اعتماد ندارم می خواهم ازش جدا شم

    سلام دوستان

    آسمان آبی و امریم عزیز از پیام و راهنمییتون متشکرم.

    حقیقت اینه که منم تصمیم قطعی خودمو گرفتم دیگه چهره و شخصیت همسرم در طول 40 روز اخیر چنان در نظرم تخریب شده و آن چنان در این مدت منو تحت فشار روانی قرار داده که همش مریضم و انواع بیماریهای عجیب غریبو دارم میگیرم و میخواهم خودمو تا حالم بدتر از این نشده نجات بدم تا حالا هم فقط وابستگی بود که منو به اون وصل نگه میداشت که خودش خوب این ریسمونو باریک و بالاخره پاره کرد.

    در مورد خانواده باید بگم که خانواده من تا حالا از گل نازکتر بهش نگفته اند و همیشه جز با احترام باهاش رفتار نکرده اند. در حالیکه مادرش در زندگی ما مستقیما دخالت میکرد و رو پسرش هم بسیار نفوذ داشت و داره و متاسفانه هم عیبجوست و هم طعنه زننده است. و حتی مطمئنم که در طول 10 روز اخیر که رفتارهای همسرم بسیار بد بوده احتمالا مادرش اومده تهران و پیشش بوده و حسابی هدایتش کرده!!!!!!!!!!

    در حال حاضر بهترین گزینه برای من جدایی است ولی صبر میکنم تا همسرم هم تصمیم قطعی خودشو بگیره چون بهش گفتم که در اون زندگی که بخواهد منو با دلایل کودکانه اش بین منگنه قرار بده که بین اون و خانواده ام یکی رو انتخاب کنم قطعا خانواده مو انتخاب میکنم! میدونید با این حرفش در مورد خانواده ام وزنه سنگین و سیاهی روی روحم گذاشته که تنها با فکر جدایی آروم میشم. با اینکارش تصمیم گیری رو برام راحت کرد. ولی منتظر تصمیمش میمونم تا بدونم برای جدایی چه طور عمل کنم بهتره.




 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. بی اعتمادی به شوهر
    توسط sayeh_m در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: سه شنبه 30 آبان 91, 11:47
  2. چه طور دوباره اعتماد کنم؟
    توسط a.a در انجمن تعدد زوجات، چند همسری، صیغه موقت
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 آبان 91, 14:43
  3. چگونه به همسرتان اعتماد کنید
    توسط eghlima در انجمن شوهران و زنان از یکدیگر چه انتظاراتی دارند
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 31 تیر 91, 13:58
  4. بي اعتمادي و بدبيني نسبت به ديگران (شناخت، اعتماد)
    توسط parse در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: پنجشنبه 29 مهر 89, 19:16

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:44 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.