به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 20
  1. #11
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 25 مهر 92 [ 09:18]
    تاریخ عضویت
    1388-10-19
    نوشته ها
    1,262
    امتیاز
    11,056
    سطح
    69
    Points: 11,056, Level: 69
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,891

    تشکرشده 4,928 در 1,071 پست

    Rep Power
    142
    Array

    RE: شاید گم شده ام!

    سلام برفانه جان

    اول از همه بگم که شما نوعی از زندگی رو تجربه می کنی که خیلی ها از جمله خود من حسرتش رو داریم.

    برفانه خواستگار شما ملیتش کجایی است و چطور با هم آشنا شدید؟

    اگر قصد واقعیت ادامه تحصیل است که بسیار هم عالی است، این موضوع را جدی با خواستگارت عنوان کن و نظرش را بخواه.
    اگر نظرش مساعد بود و کار به عقد کشید، حق تحصیل را در عقدنامه به خودت اختصاص بده. (البته این از قوانین ایران است و اگر کشور در دیگری عقد کنید، سعی کن از قوانینشان هم مطلع شوی)

    خلاصه که می گویند؛
    قبل از ازدواج چشمت را حسابی باز کن و بعد از ازدواج آنرا ببند.

  2. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 15 بهمن 89 [ 13:40]
    تاریخ عضویت
    1389-5-27
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    1,971
    سطح
    26
    Points: 1,971, Level: 26
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 11 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: شاید گم شده ام!

    سلام بلو سکای
    خب خواستگار من دوملیتی هستش پدرش آمریکایی و مادرش عربستانی هستش و الان خودش عربستان همراه مادرش زندگی می کنه ، چون شش سالی میشه که پدرش بیمار بوده و برای درمان برگشته آمریکا. می دونی من این شانس رو داشتم که در جو خانوادگی خانواده ی خواستگارم باشم و مادرش استاد یکی از کلاس های من بود و بعد از چند باری که منو دیده بود این موضوع رو که من رو برای پسرش مناسب می دونه مطرح کرد و بعدا هم با پسرش اومدن و ما همدیگرو دیدیم و با هم صحبت کردیم و هر دو در مورد تحصیلات من به توافق رسیدیم ، حتی گفت دوست داره در کنار من خودش هم ادامه تحصیل بده. (نحوه ی آشنایی ما کاملا سنتی بود و من از این بابت خیلی خوشحالم چون پدر و مادرم نمونه ی یک ازدواج مدرن و عاشقانه بودن اما الان بعد از ....سال هنوز هم مشکلاتشون تمومی نداره... چون عشق قبل از ازدواج باعث می شه طرفت رو اونطوری ببینی که دوست داری نه اونطوری که هست! )می دونی من فکر کردم شاید مشکل زبان داشته باشم با این آقا پسر ولی خوشبختانه من توی این چند ماه عربیم تقویت شده و به لطف یکی از کشور هایی که زندگی کردم زبان انگیلیسی هم خوب بلدم پس مشکلی پیش نمی یاد . میدونی مشکل اساسی من خودم هستم نه اون ! خودم یه جورایی به اون توازن و ثبات روحی نرسیدم ، توی یک مقاله خوندم که هیچ کسی کامل نیست و شما نباید برای ازدواج منتظر کمال خود باشید! خب این تا چه حد می تونه در مورد من صدق کنه ؟ کاشکی پدر و مادرم بیشتر با من در مورد این موضوع ها صحبت می کردن! اما مشکلات زیادشون به کلی من رو از یادشون برده!
    راستی هیچ وقت حسرت نوع زندگی من رو نخور ، چون خیلی سخته دقیقا زمانی که احتیاج به دوست و سکون و آرامش داری در حال سفر توی پنج کشور مختلف با زبان و دین های مختلف باشی ! اونم برای زندگی ......
    راستی ازت ممنونم

  3. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 11 آبان 89 [ 00:11]
    تاریخ عضویت
    1389-6-17
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    1,938
    سطح
    26
    Points: 1,938, Level: 26
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 8 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: شاید گم شده ام!

    سلام برفانه عزیز
    تو با این آقا پسر دوست بودی یا نه؟
    اگه معیارهای اصلیت که نمیدونم چیه باهش جور درمیاد و نظر پدر و مادرت درمورد خانواده آقاپسر مثبت است؟!
    بهش جواب مثبت بده
    درمورد ادامه تحصیل مگه مخالفه؟ تو میتونی بعد از ازدواج هم ادامه تحصیل بدی.
    فکراتو خوب بکن که صحبت یه عمره

  4. کاربر روبرو از پست مفید a2f569 تشکرکرده است .

    a2f569 (سه شنبه 23 شهریور 89)

  5. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 15 بهمن 89 [ 13:40]
    تاریخ عضویت
    1389-5-27
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    1,971
    سطح
    26
    Points: 1,971, Level: 26
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 11 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: شاید گم شده ام!

    سلام به همگی .......
    دوستان خواهش می کنم به این تاپیک سری بزنین ! باور کنین من خیلی به تجربتون احتیاج دارم مخصوصا اینکه قراره تا چند روز دیگه تصمیم بگیرم ! مثل اسفند رو آتیشم.....
    plzj,

  6. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 11 آبان 89 [ 00:11]
    تاریخ عضویت
    1389-6-17
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    1,938
    سطح
    26
    Points: 1,938, Level: 26
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 8 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: شاید گم شده ام!

    سلام عزیزم
    راستی من صفحه اول خوندم و جوابی که ص2 به دوستان دادی رو ندیدم.
    برای همین سوالاتم تکرار شد.
    ببین فکراتو خوب بکن. با دقت تمام نظرات طرفتو بررسی کن. .که دیگه پشیمون نشی!
    ببخشیدناراحت نشی،فقط قصدم کمکه
    ببین سیگاری، یا اهل موادی، چیزی نیست؟
    از نظراعتقادات،اخلاق و رفتاراش،محل زندگی و تمام معیارهاش موافقی؟؟!!
    اون چی؟ با همه معیارهای تو موافقه؟
    از لحاظ ملیتش مشکلی نداری؟
    بنظرم یک سالی نشون باشی بهتره چون بهتر، شناخت پیدا میکنی.
    البته حق داری من درکت میکنم، فکر میکنی به ثبات روحی نرسیدی؟
    بنظر من خودت شرایطو جورکن(اینقدر بی اهمیتم هم دیگه نیستی براشون) و با ماد رو پدرت صحبت کن.«شکلات که نیستی قضیه یه عمره، باید به حرفات گوش کنن»
    اگه با همش موافقی و پدرومادرتم با خانودش و خودش موافقند جواب مثبتو بده
    اینم بگم که جای آفرین گفتن داره که زبان عربی و انگلیسی یادگرفتی،دمت گرم

  7. کاربر روبرو از پست مفید a2f569 تشکرکرده است .

    a2f569 (پنجشنبه 25 شهریور 89)

  8. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 15 بهمن 89 [ 13:40]
    تاریخ عضویت
    1389-5-27
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    1,971
    سطح
    26
    Points: 1,971, Level: 26
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 11 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: شاید گم شده ام!

    آینده اصلا اهمیتی نداره همینطور که گذشته نداشته همینطور که حال نداره.....دیگه همه چی برام بی اهمیت ، مهم نیست کسی حرفامو می خونه یا نه ولی دلم می خواد بنویسم ، می خوام بگم توی این چند روز که تمام تمریناتم رو انجام دادم ، هر روز می رم پیاده روی ، ماسک های مختلف رو روی پوستم امتحان می کنم و کار نیمه وقتم هم همچنان دارم اما حالم سه روزه بدتر شده .....توی این سه روز اینقدر گریه کردم که دیگه نای حرف زدن و اشتهای غذا خوردن ندارم...دلم اینجا تنگه ...از خودم بدم می یاد . از آدمای اطرافم بدم می یاد ....احساس می کنم توی این دنیا نیستم ، من کجام؟نمی دونم ...یه چیزی از درون داغونم می کنه کاشکی می دونستم چیه؟ اما مثل یه آدم ابله هیچی نمی دونم فقط خسته ام . به مامانم اینا گفتم حرف ازدواج و این مسخره بازیارو پیش بکشن هرچی دیدن از چشم خودشون دیدن...نه باهاشون حرف میزنم و نه کنارشون می شینم توی اتاقم فقط و فقط دلم می خواد بشینم و گریه کنم ،گاهی اوقاتم به همدردی سری میزنم و مشکلات بقیه رو می خونم اینطوری برای چند دقیقه به این که مشکل اساسی توی زندگیم ندارم فکر می کنم و شکر می کنم اما دوباره بعد چند ساعت روز از نو روزی از نو......خیلی دلم می خواد بمیرم به خدا خیلی دوست دارم برم پیش خدا ...دیگه هیچی و هیچ کاری برام لذت بخش نیستتمام استعداد هام زیر مهر پاسپورتم له شدن ......تنها حسی که دارم حالت تهوعه!

  9. کاربر روبرو از پست مفید barfane تشکرکرده است .

    barfane (شنبه 27 شهریور 89)

  10. #17
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 25 مهر 92 [ 09:18]
    تاریخ عضویت
    1388-10-19
    نوشته ها
    1,262
    امتیاز
    11,056
    سطح
    69
    Points: 11,056, Level: 69
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,891

    تشکرشده 4,928 در 1,071 پست

    Rep Power
    142
    Array

    RE: شاید گم شده ام!

    برفانه عزیز شما مادربزرگی، پدربزرگی، فامیلی، کسی رو نداری یه مدت پیش اونها تو ایران زندگی کنی و درست رو بخونی؟
    شاید این هم گزینه بدی برای امتحان کردن نباشه؟
    مردن گزینه ای نیست که انتخابش دست خودمون باشه والا منم انتخابش می کردم. بیا به گزینه هایی فکر کنیم که انتخابشون دست خودمونه.

  11. کاربر روبرو از پست مفید هستی تشکرکرده است .

    هستی (دوشنبه 29 شهریور 89)

  12. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 آبان 91 [ 14:58]
    تاریخ عضویت
    1389-5-30
    نوشته ها
    101
    امتیاز
    2,299
    سطح
    28
    Points: 2,299, Level: 28
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    204

    تشکرشده 205 در 64 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: شاید گم شده ام!

    سلام
    هر وقت خدا رو فراموش کنیم، یا پا در رهی جز ره حجتش بگذاریم، در اصل از اصل خودمون دور میشیم. وقتی تنهاییم که اصالت وجودی خودمون رو نادیده میگیریم. هدف اصلی آفرینشمون رو فراموش میکنیم. احساسات زیبایند چون ریشه در صفات جمالی خداوند دارند. به عنوان یک زن، به نوعی آینه جلال و عظمت خدا در زیبایی و حس ، باید توسط امام و پیشوای درونی خودت که عقل و منطق و وجه تمایزی به نام قوه اندیشه است، عدالت رو مابین اجزای درونی خودت بوجود بیاری، مابین احساساتت، نیازهای عاطفی و مادی.
    ضمن اینکه نباید فراموش کنیم،ارضای نیازهای مادی و عاطفی اگر بی هدف باشند، یا هدفی کوتاه مدت داشته باشند، وسیله ای خواهند بود برای دوری از اصل وجودی خودمان. دیوار و حائلی میشوند مابین خودمان و خودمان.

    هر وقت تونستی این عدالت رو ایجاد کنی(ما ها که نمیتونیم)، یا حداقل بازتابی ازش رو، که راهش بلا شک توسط انسان کامل به ما آموخته میشه، اون موقع هدف اصلیت رو پیدا کردی و روز به روز خودت رو بهش نزدیک تر میکنی!
    در نتیجه اینکه هیچ وقت احساسی اینچنین نخواهی داشت.

    چند وقت پیش شعری از دکتر عزیز خوندم، با این اوصاف روحیت که نوشتی، پیشهاد میکنم اگه دوست داشتی بخونی!





    باتو،همه ی رنگهای این سرزمین مرا نوازش می کند
    باتو،آهوان این صحرا دوستان همبازی من اند
    باتو،کوه ها حامیان وفادارخاندان من اند
    باتو،زمین گاهواره ای است که مرا در آغوش خود می خواباند
    ابر،حریری است که برگاهواره ی من کشیده اند
    وطناب گاهواره ام را مادرم،که در پس این کوه هاهمسایه ی ماست در دست خویش دارد باتو،دریا با من مهربا نی می کند
    باتو، سپیده ی هرصبح بر گونه ام بوسه می زند
    باتو،نسیم هر لحظه گیسوانم را شانه می زند
    باتو،من با بهار می رویم
    باتو،من در عطر یاس ها پخش می شوم
    باتو،من درشیره ی هر نبات میجوشم
    باتو،من در هر شکوفه می شکفم
    باتو،من درمن طلوع لبخند میزنم،درهر تندر فریاد شوق میکشم،درحلقوم مرغان عاشق می خوانم در غلغل چشمه ها می خندم،درنای جویباران زمزمه می کنم
    باتو،من در روح طبیعت پنهانم
    باتو،من بودن را،زندگی را،شوق را،عشق را،زیبایی را،مهربانی پاک خداوندی را می نوشم
    باتو،من در خلوت این صحرا،درغربت این سرزمین،درسکوت این آسمان،درتنهایی این بی کسی،
    غرقه ی فریاد و خروش وجمعیتم،درختان برادران من اند و پرندگان خواهران من اند وگلها کودکان من اند و اندام هر صخره مردی از خویشان من است و نسیم قاصدان بشارت گوی من اند وبوی باران،بوی پونه،بوی خاک،شاخه ها ی شسته، باران خورده،پاک،همه خوش ترین یادهای من،شیرین ترین یادگارهای من اند.
    بی تو،من رنگهای این سرزمین را بیگانه میبینم
    بی تو،رنگهای این سرزمین مرا می آزارند
    بی تو،آهوان این صحرا گرگان هار من اند
    بی تو،کوه ها دیوان سیاه و زشت خفته اند
    بی تو،زمین قبرستان پلید و غبار آلودی است که مرا در خو به کینه می فشرد
    ابر،کفن سپیدی است که بر گور خاکی من گسترده اند
    وطناب گهواره ام را از دست مادرم ربوده اند و بر گردنم افکنده اند

    بی تو،دریا گرگی است که آهوی معصوم مرا می بلعد
    بی تو،پرندگان این سرزمین،سایه های وحشت اند و ابابیل بلایند
    بی تو،سپیده ی هر صبح لبخند نفرت بار دهان جنازه ای است
    بی تو،نسیم هر لحظه رنج های خفته را در سرم بیدار میکند
    بی تو،من با بهار می میرم
    بی تو،من در عطر یاس ها می گریم
    بی تو،من در شیره ی هر نبات رنج هنوز بودن را و جراحت روزهایی را که همچنان زنده خواهم ماند لمس می کنم.
    بی تو،من با هر برگ پائیزی می افتم.بی تو،من در چنگ طبیعت تنها می خشکم
    بی تو،من زندگی را،شوق را،بودن را،عشق را،زیبایی را،مهربانی پاک خداوندی رااز یاد می برم
    بی تو،من در خلوت این صحرا،درغربت این سرزمین،درسکوت این آسمان،درتنهایی این بی کسی،نگهبان سکوتم،حاجب درگه نومیدی،راهب معبد خاموشی،سالک راه فراموشی ها،باغ پژمرده ی پامال زمستانم.
    درختان هر کدام خاطره ی رنجی،شبح هر صخره،ابلیسی،دیوی،غولی،گنگ وپرکینه فروخفته،کمین کرده مرا بر سر راه،باران زمزمه ی گریه در دل من،
    بوی پونه،پیک و پیغامی نه برای دل من،بوی خاک،تکرار دعوتی برای خفتن من،
    شاخه های غبار گرفته،باد خزانی خورده،پوک،همه تلخ ترین یادهای من،تلخ ترین یادگارهای من اند.

  13. کاربر روبرو از پست مفید morteza-m تشکرکرده است .

    morteza-m (دوشنبه 29 شهریور 89)

  14. #19
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 11 آذر 96 [ 10:48]
    تاریخ عضویت
    1389-5-14
    نوشته ها
    376
    امتیاز
    8,441
    سطح
    61
    Points: 8,441, Level: 61
    Level completed: 97%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,178

    تشکرشده 1,175 در 313 پست

    Rep Power
    51
    Array

    RE: شاید گم شده ام!

    تمام این حرفهایی که می زنی رو یه روزم من می زدم!
    یادش به خیر! چه دوران جالبی بود برای خودش!
    منم می گفتم از همتون متنفرم، دقیقاً هم سن شما بودم!

    الآن داری دوران تغییر و تحول رو می گذرونی، دوران بلوغ!
    من اون موقعه نمی دونستم چی می خوام، یعنی فکر می کردم مشکلم یه چیز خاصیه، تا اون مشکل بر طرف می شد، می دیدم هنوز خوب نشدم، دوباره شروع می کردم به پیدا کردن دلیل!
    همش هم می گفتم هیچ کی من رو درک نمی کنه!

    دقیقاً حرف آقای مدیر درسته، الآن وارد مرحله ای شدین که نیازه خودتون رو بشناسین.
    چون این مرحله از زندگیتون با انتخاب یه تصمیم مهم همراه شده، خیلی بیشتر عصبیتون کرده!

    اگه می تونین سعی کنین برای گرفتن تصمیم یه مقدار وقت بگیرین، و در این مدت سعی کنین با خودتون بیشتر آشنا بشین. توی این مرحله شخصیت شما داره شکل می گیره، حواستون رو جمع کنین.

    این نیز بگذرد و بعداً مثل الآن من به عنوان خاطره ی شیرین ازش یاد می کنی

  15. کاربر روبرو از پست مفید ایوب تشکرکرده است .

    ایوب (دوشنبه 29 شهریور 89)

  16. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 15 بهمن 89 [ 13:40]
    تاریخ عضویت
    1389-5-27
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    1,971
    سطح
    26
    Points: 1,971, Level: 26
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 11 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: شاید گم شده ام!

    دوستان ازتون ممنونم ! درسته نوشتم مهم نیست برام کسی پستم رو بخونه یا نه اما در واقع حرفاتون کمی آرومم کرد ،ظاهرا حالات من یکم طبیعی ! پس نمی خوام زیاد نگران باشم...
    چه شعر قشنگی بود واقعا لذت بردم.......
    blue sky عزیزم ، جدا این عذابا برام خاطره میشه؟!
    ممنونم

  17. کاربر روبرو از پست مفید barfane تشکرکرده است .

    barfane (دوشنبه 29 شهریور 89)


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:57 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.