با سلام و احترام
حدود 8 ماه است که عقد کرده ام(من 31 و همسرم37 سال داریم) و اکنون بطور جدی به جدایی فکر می کنم، لذا از مشاورین و مجربین محترم خواهشمندم که راهنماییم کنند که آیا تنها راه چاره همین است؟!
در ابتدا باید بگویم از آن دسته از زنها هستم که خیلیها و من جمله همسرم مرا "فمینیسم" می خوانند. شاید هم همینطور باشد چراکه از تبعیض هاییکه بین زن و مرد وجود دارد به شدت و از صمیم قلب (و نه در حد شعار) در عذاب هستم. در دوران خواستگاری هم این موضوع را حتی بیشتر از آنچه بود به همسرم نشان دادم و هر زمان که با من تماس می گرفت، می گفتم در حال خواندن کتابی راجع به فمینیسم هستم. در هنگام مطرح شدن موضوع مهریه به این شرط حاضر شدم که مبلغ آنرا کمتر کنم که در عقد نامه ام قید شود که " برای خروج از کشور نیازی به اجازه زوج نیست." و او هم پذیرفت. متاسفانه قوانین ناعادلانه کشورمان ظاهرا بتازگی تغییر کرده بود و محضردار از نوشتن این مطلب خودداری کرد...
حالا همسرم بر خلاف ابتدای کار، نه تنها با اصل قضیه مخالفت می کند بلکه هر بار که بابت موضوعی به او اعتراض می کنم، این مطلب را پیش می کشد و موضوع مشاجره ما فقط می شود همین موضوع.
اما اهم مسائلی که به همسرم اعتراض می کنم:
- یکبار از او خواستار خرید چیزی شدم و گفت به دلیل اینکه در منزل پدریش خرجی کرده، قادر نیست و وقتی پرسیدم که آیا شما باید خرج خانواده را بدهی، گفت بله. گفتم اینرا باید همان اول می گفتی که گفت واضح بود، پدر من زمین گیر است. و به خانواده اش و معرف مان و خیلی گفته که من با کمک کردن او به خانواده اش مخالفم. می گوید دوست وکیلم گفته که زنت حق ندارد چنین چیزی بگوید. آیا او نباید همان اول می گفت که باید خرج خانواده اش را بدهد؟
- دوستی دارد که در جبهه شهید شده است و با خانواده او رفت و آمد زیادی دارد و آنها را خانواده دوم خود می داند. بعد از عقدمان یکبار گفت که می خواهم ترا با نام دیگری صدا کنم که دلیل خاصی ندارد و بطور اتفاقی نام دختر آن خانواده هم اینست (نام فامیلمان هم واقعا یکیست). بعدها فهمیدم که خواستگار آن دختر بوده است و جواب رد از طرف خانم بوده است. اولین باری هم که او را دیدم رفتارش کاملا حاکی از آن بود که فقط بدلیل عشوه دخترانه "نه" گفته و پشیمان است. آیا من حق ندارم به این خانم شک کنم و نخواهم همسرم تنها به آنجا برود؟
- در دوران مجردی خانه ای نزدیک منزل پدری ام خریده ام که باید قسطش را بدهم. با هم به توافق رسیدیم که این منزل را همسرم اجاره کند و ما آنجا زندگی کنیم (مبلغ اجاره به اندازه رهن نزد مستاجر قبلی و پرداخت قسط یکی از وامها – خیلی کمتر از بهای واقعی خانه). تاریخ عروسی هم آخر این ماه در تالار وابسته به محل کار من.
به او گفتم هرکس مسئولیت خود را بعهده بگیرد. من جهیزیه ام را آماده می کنم و شما هم وظایفی که به عهده مرد است و گفت که خیالت راحت، به من اعتماد کن.
تمام کارهای مربوط به خودم را انجام دادم، چون صاحبخانه ام نقاشی خانه به عهده من بود و هزینه اش را با وام دادم (البته سرامیک کف را او هزینه کرد.) پول قرض کردم و پول مستاجر را دادم تا بلند شود و قرار شد بعدا همسرم بدهد تا من قرضم را بدهم. کارهای نقاشی و بنایی زیاد بود و اگر پدر و برادرم نبودند، من از عهده اش بر نمی آمدم. از او خواستم اینکارها را او انجام دهد بجای پدر و برادرم چراکه منزل اوست که این حرف تبدیل به اختلافی بزرگ شد. الان بیشتر از یک ماه است که قهریم. نه تبریک عیدی و نه چیز دیگری. زمان رزرو تالار سپری شد. خانه آمده است باید اجاره اش بدهم تا قرضم را بدهم (انگار برای مستاجر اینهمه خرج کردم) اساسم را خریده ام و در مغازه است باید با خفت و ضرر پس بدهم چون جا برای نگهداری ندارم. همه این کارها را کردم چون گفته بود: "خیالت راحت، به من اعتماد کن."
آیا حق دارم فکر کنم او مرد بی مسئولیتی است که نمی توان به او اعتماد کرد؟ آیا چنین مردی شایسته زندگی است؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)