سلام افسون
امیدوارم حالتون بهتر شده باشه. حدود 2 سال پیش بود که وقتی موضوعتون رو میخوندم از دیدگاه شما راجع به ازدواج تعجب میکردم،هم به خاطر تحصیلاتتون هم به خاطر سن شما ، خلاصه اینکه پیگیر ماجرای شما بودم.
ببین خانمی! نمیخوام آزردت کنم ولی دوست دارم یه نگاهی به صفحات اول تاپیکت داشته باشی!
شما با قاطعیت میگفتید که همسرتون رفتار بسیار خوبی باهاتون داره و خیلی هم مهربانه و نمیتونید ایرادی از اخلاقش بگیرید.یادتونه؟
و اون موقع آرزو داشتید که کاش (بعد از یک سال ازدواج )ازش رفتار بد ببینی تا بتونی با خیال راحتتر به طلاق فکر کنی، و همش عذاب وجدان این رو داشتی که چون در همه شرایط شوهر خوبیه نمیتونی طلاق رو مطرح کنی.
دوست من میخواستی به چی برسی؟
به آزادی و مستقل شدن و تنها زندگی کردن و...( خواسته های زودگذر و خیلی سطحی،البته از نظر من)
و هیچ بهونه ای پیدا نمیکردی،خب عزیز من ! الان تو موفق شدی، بهت تبریک میگم!!!
بالاخره تونستی بعد از 3 سال زندگی مشترک، با رفتارها و القائات به همسرت ،اونو به شوهری تبدیل کنی که خودت میخواستی
شوهری بد دهن و بی ملاحظه و n اخلاق منفی دیگه ای که میخواستی اینطور بشه تا راحتتر طلاق بگیری،درسته؟
عزیزم با خودت تعارف نداشته باش،با هدفی که شما از ازدواج داشتی،خب این اتفاقات و رفتارهای شوهرت کاملا طبیعیه ،پس قضیه رو برای خودت پیچیده نکن.
الان یه خورده این سختی ها رو تحمل کن که بهت این نوید رو میدم که داری به هدف مقدست میرسی،حالا به هر قیمتی که خودت میدونی!!!
یه خورده به شرطهایی که گذاشتی دقت کن،ببین اینها چیزی جز بهانه ی نموندن هست؟
واقعا کدوم یکی از این شرطها قراره آدمو به کمال برسونه؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)