حتی در کوچه های تنگ و یا بن بست زندگی ، راهی بازه ، راه آسمون ،
اگه این کوچه های تنگ نبود ، اگه این کوچه های پر از سنگریزه نبود ، اهالی شهر زندگی از کجا باید قدر کوچه های فراخ را می دونستند ، اصلاً از کجا باید می دیدند که با سنگریزه های زیاد این کوچه ها حرکت سخته و باید چاره ای اندیشید ،؟
طعم موفقیت و برنده بودن را کی باید می چشیداگه شهر زندگی پر از مشکل نبود ؟
، کجا باید بزرگ شدن را تجربه می کرد اگر عبور از میان آمهای جوار واجور شهر زندگی را به جان نخریده بود ،؟
شهر زندگی باید هم درد داشته باشد هم درمان ، هم عشق داشته باشد هم نفرت ، هم سیاه باشد هم رنگی ، هم فریاد داشته باشد هم سکوت ، هم زیبایی هم زشتی ، هم محبت هم بی اعتنایی و........
تا ما بفهمیم ، حقیقت پایداری و ماندنی ها را و انتخاب کنیم و برویم به راهی که انتخاب کرده ایم .
این که خانه ما کجای شهر زندگی باشد و چگونه و به چه شکل و با چه وسعتی انتخاب ماست ، و معمارش هم مائیم ، اگر خوب انتخاب کردیم و درست ساختیم ، باز و دلنشین و زیبا و آرمامشبخش و پر نور ... آنوقت در شهر زنگی آدما و اتفاقات هر چه باشد ، ما خانه ای داریم که آراممان می کنذد و در اون همه غمها فراموشمان می شود
علاقه مندی ها (Bookmarks)