به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3

موضوع: کمک کنید ...

  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 13 اردیبهشت 88 [ 18:29]
    تاریخ عضویت
    1387-5-01
    نوشته ها
    138
    امتیاز
    4,851
    سطح
    44
    Points: 4,851, Level: 44
    Level completed: 51%, Points required for next Level: 99
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 13 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array

    کمک کنید ...

    سلام به تمام دوستانی که اینجا برای محکم کردن پایه های زندگی همدیگر به هم کمک میکنند ...

    خسته نباشید ...

    راستش در نگاه اول به سایت شما احساس کردم که میتونم کل حرفای تو دلمو بگم ... خوب بریم سره اصل مطلب :

    من 21 سالمه ... ساله پیش با دختر خانومی آشنا شدم که بعدا فهمیدم فامیلیم اما خیلی دور ... اصلا علاقه ای بهش نداشتم ... تا

    اینکه بعد از مدتی دیدم بدون اون نمیتونم زندگی لذت بخشی داشته باشم ... عاشق شدم ... مطمئن بودم که عشقم هوس نیود ...

    چون تا حالا تجارب بسیاری در این زمینه کسب کردم ... این دختر خانم 18 سالشه.

    ما باهم دوست بودیم ... تا اینکه من به خواستگاری رسمی ایشون رفتم خانواده بسیار گرم وصمیمی داشتن ... طوری که من

    اخساس کردم اونجا خونه ی خودمه ... خیلی خوب بودند.

    خانواده ایشون مخالفت کردن ! به دلایل زیر :

    درس ایشون هنوز تموم نشده بود.

    من کار نداشتم ... دانشجو بودم.

    سربازی هم نرفتم.

    -------------

    خلاصه من تا یه مدتی ناراحت بودم ... ولی بعدا منطقی فکر کردم دیدم حق با اوناست و قرار بر این شد که تا 2 ساله دیگه

    صبر کنیم ... من با این قضیه مشکلی نداشتم ... تا اینکه تو دوستیمون به طور وحشتناکی مشکلاتی پیدا شد.

    خانواده من خانواده مذهبی و خانواده ایشون اصلا مذهبی نیستم ... نماز نمیخونن ... مشروب میخورن ( پدرش ) و اصلا

    تو قید و بند این مسایل نیستند.

    خدا رو شکر من تونستم ایشون رو تقریبا تو راهی که باید باشه بیارم بطوری که : نماز + حجاب و ... رو داره انجام میده.

    اولش به خاطر عشقه زیادش نسبت به من بود ولی الان به خاطر خداست ... من از این بابت خیلی خوشحالم.

    مشکلات ما سر مسایل بسیار جزیی است که داره اذیتمون میکنه ... درسته که ایشون 80% راه رو رفته ولی هنوز خیلی از

    مسایل براش تفاوتی نمیکنه ... مثل :

    براش فرقی نمیکنه که من با یه زن نامحرم دست یدم یا نه ... من دلم میخواد واسه ایشون فرق کنه ( درستش یا غلطش رو

    شما بگید )

    براش فرقی نمیکنه که در مجالس و مهمانی های خانوادگی خودشون برقصه ... که من اصلا دوست ندارم ... حتی با خودم.

    این دو مسایل 7 ماهه که مارو درگیر خودش کرده.

    الان شمایی که داری میخونی تو دلت داری میخندی و میگی : " پسر جون برو مشکلات زندگی بقیه رو ببین ... اینا که

    مشکلی نیست ".

    خواهش میکنم بگید که چطور میتونم بهش بگم که این کارارو دوست ندارم ... به حرفم نمیکنه ... میگه هنوز نمیتونم ...

    میگه از این بیشتر نمیخوام مذهبی بشم ... منم بهش اجبار نگردم ... فقط گفتم دوست ندارم ... بهش میگم تو که ادعا میکنی

    منو دوست داری چرا به حرفم نمیکنی ؟ میگه اینا ربطی به دوست داشتن نداره من اینجوری بزرگ شدم ... اطرافیان میگن :

    " تو تا اینجا ایشون رو اینطوری کردی ... بقیش هم میتونی ... ولی من خیلی نگرانم و طبق شناختی که از ایشون دارم

    میگم شاید همچین اتفاقی نیفته و اصلا براش مهم نباشه این مسایل.

    چند روزه دیگه تولد پسرخالش که 3 سالشه هستش ... بهش میگم دوست ندارم اونجا برقصی ... نه اینکه بدبین باشم ... اصلا

    اخلاقم اینه ... ولی اون میگه هنوز زنت نشدم ... نمیتونم !!! وقتی زنت شدم به حرفت میکنم ولی الان نمیشه نرقصم ... آخه

    می دونید نرقصیدن رو یه جور عقب افتادگی می دونه ... به نظر شما باید چیکار کنم تا این مسایل براش مهم شه ؟

    خواهشا کمکم کنید ... واقعا عذر میخوام اگه طولانی شد ... ولی خواستم که همه چیز رو بدونید.

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 13 اردیبهشت 88 [ 18:29]
    تاریخ عضویت
    1387-5-01
    نوشته ها
    138
    امتیاز
    4,851
    سطح
    44
    Points: 4,851, Level: 44
    Level completed: 51%, Points required for next Level: 99
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 13 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: کمک کنید ...

    از همتون ممنونم.

    دوستان عزیز ... اگه بهش احترام زیاد بذارم چی ؟ مشکلم حل میشه ؟

    خواهش میکنم یه راهکاری بگین که از این وسواس فکری راحت بشم ...

    با یه دکتر صحبت میکردم ... میگفت فقط بهش احترام بذار و اونو ببر بالا ... بعد خودش بدون اینکه تو بهش بگی به حرفت میکنه !

    به نظر شما باید چیکار کنم ؟

    سپاسگذارم.

  3. #3
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    امروز [ 13:37]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,440
    امتیاز
    288,209
    سطح
    100
    Points: 288,209, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,615

    تشکرشده 37,115 در 7,018 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array

    RE: کمک کنید ...

    سلام
    به تالار همدردی خوش آمدید.
    این جملات که می خواهم بگویم برای خودم هم خیلی سخته گفتنش، و حتما برای شما شنیدنش و از آن سخت تر عمل کردنش
    شاید اگر جلسات حضوری بود، بعد از چندین جلسه آماده سازی کم کم این مطالب را تلویحا به مراجع می گفتم. اما دریغ که اینجا نه چنین فرصتی برای من هست نه شما. اما اگر تیز باشید مطالبم را بهتر می گیرید.
    همانطور که چند نمونه تجربه زندگی های مشابه را در اینجا شنیدی، مشاوران صدها مورد از این دست که گاهی طلاق کمترین تبعاتش هست را شاهد هستند.
    معمولا اوج احساسات پاکی که در اوائل جوانی فوران می کند، مانع از دیدن واقعیتها می شود. مثلا شما با اینکه منطقا خیلی قشنگ همه چیز را توضیح داده اید، اما خودتون به قشنگی و واضح متوجه نشدید که شما دو نفر در هیچ چیز (تاکید می کنم در هیچ چیز)، با هم اشتراک اساسی ندارید. بحث سر رقص و چند تا مو و ... نیست. بحث سر تفاوت اصلی در نگرش به زندگی و تغییر و پذیرش همسر هست.
    به هیچ وجه اختلاف شما مسائل جزئی نیست. بلکه سرنخهایی هست که اگر منطقی دنبال کنید متوجه تفاوت اساسی و کلی در سبک و نگرش به زندگی دارید.
    معمولا وقتی فشار احساس که به عشق تعبیر می شود به شدت بالا می رود، تحت این تاثیر به طور موقتی افراد از بعضی خواسته های شخصیتی خود فاصله می گیرند تا یک نیاز بزرگتر مثل عاطفه و عشق را پاسخ گویند. پس از ازدواج به سرعت این موج فرو می نشیند و ساختار شخصیتی آنها -که به تعبیر روانشناسان تقریبا ثابت و پایدار هست- خودش را نشان می دهد. و اینجاست که یا نمی توانند تغییر دهند یا منجر به از دست رفتن هویتشان می شود که در هر دو صورت زندگی تلخ و گاهی از هم می پاشد.
    این از خوش شانسی شما بوده است که بهانه تحصیل و کار و سربازی ، مانعی در برابر این سرعت غیر مجاز شما فراهم آورده است. این را به فال نیک بگیر و بگذر. تجربه عشق عزیزاست غنیمت شمرش، ولی بدان همسر و همبستری نه اینکه این عشق کمرنگ می کند، که در مورد شما منجر به تنفر و فشار خواهد شد.
    اگر این توضیحات برایت کافی نبود، حتما با مشاور خانواده به صورت حضوری ملاقاتی داشته باش.


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:44 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.