سلام منم یه مشکل دارم البته از اول می دونم جوابش چیه اما نمی دونم چرا اینجا نمی تونم خودمو قانع کنم من 31 سالمه و کسیو که دوستش دارم 23 تازه این که چیزی نیست من یه زن مطعلقه ام یه بچه هم دارم هزار بار باش صحبت کردم و ازش خواستم که تمومش کنیم اما وقتی می خوایم تمومش کنیم نه من می تونم نه اون البته اون از لحاظ اقتصادی تقریبا مستقله و مشکلی نداره منم از لحاظ مالی مشکلی ندارم و این که بخوام یه زندگی تازه رو شروع کنم فقط به خاطر نیازهای عاطفی منه نه چیز دیگه وقتی بش می گم پس خانواده چی می گه من اونا رو راضی می کنم هر وقت با همیم این فاصله سنی و حس نمی کنیم اما من واقعا می ترسم اینو هم بپم همیشه با کوچیکتر از خودم دوست بودم منظورم دختراست راستشو بخواین اصلا نمی تونم بزرگتر از خودمو تحمل کنم شوهرسابقم 10 سال از من بزرگ تر بود من زندگی سختیو داشتم و الان با همه علاقه ای که بش دارم بازم می ترسم که یه روز مورد تحقیر قرار بگیرم البته اون هیچ وقت نشده که راجع به گذشته من حرفی بزنه من از همه لحاظ باش احساس خوبی دارم تنها چیزی که ازارم می ده همین فاصله سنیه واقعا نمی دونم باید چیکار کنم گاهی می گه اگه نشد تا اخرش با هم می مونیم اصلا قید ازدواج و می زنیم اما من خوب می دونم که اینجوری نمیشه در ضمن خودم روانشناسی خوندم و خیلی چیزا رو می دونم اما نمی دونم چرا نمی تونم کاری کنم یعنی واقعا هیچ راهی نیست که ما بتونیم برای همیشه همدیگه رو دوست داشته باشیم و اذیت نشیم ؟ خیلی سردر گمم بعضی وقتا دلم می خواد دنیا تموم شه اخه گناه من چیه؟ چرا بعد از اون زندگی وحشتناک باید عاشق کسی بشم که 8 سال از من کوچیکتر باشه؟؟؟؟؟؟؟ :302