باسلام
اميدوارم بهم كمك كنيد
من 22 سال سن دارم كه حدود 20 سالگي با شخصي كه 28 سال داشت و در نيروي انتظامي شاغل بود عقد كردم ولي متاسفانه با سهل انگاري خودم كه منجر به انتخاب اشتباه شد . به خاطره سوظن هاي بيش از حد اين شخص و يك سري اخلاقاي بخصوصي كه داشت ازش جدا شدم و بعد از اون با شخصي به نام محسن آشنا شدم كه الان كارشناسي معماري مي خونه و واقعاً دوسش دارم اونم فك مي كنم منو خيلي دوست داره و از گذشته من هم باخبره . و قرارمون اينه كه وقتي درسش تموم شد يعني تا سال ديگه موضوع خواستگاري رو وسط بياره ولي من مي ترسم كه خانوادش با اين موضوع منظورم گذشته من كه منظورم عقد اولم هست كنار نيان ومخالفت كنن و با رفتن محسن من ضربه دوم زندگيمو مي خورم واين ديگه خيلي برام سخته هرچند با جدا شدن الان هم از محسن ، برام خيلي سخته چون خيلي بهم وابسته شديم.
البته محسن بارها به من گفته كه: من از زير زبون خانوادم كشيدم كه با دختري مثل شرايط تو موافق هستن يا نه و خانواده ي من هم مخالفتي نكردن .
ولي من واقعاً مي ترسم هرشب با استرس و گريه خوابم ميبره .
لطف كنين ومنو راهنمايي كنين واقعاً سر در گمم وهم راهها رو به خودم بسته مي دونم