سلام
من در حال حاضر ۲۷ سالمه و خانمم ۲۴ سالشه ما تقریبا شش سال پیش نامزد کردیم خانم من ۳ خواهر بزرگتر از خودش داره و قرار بود این سه تا ازدواج کنند تا نوبت به ما برسه
در این مدت مشکلات زیادی برامون پیش اومد که بزرگاشو همین جا با کمک شما ازش عبور کردم
ولی واقعا دیگه برام قابل تحمل نیست بعد از شش سال هیچ کدوم از خواهراش ازدواج نکردن مادرشم هنوز رضایت به ازدواج ما نمیده.خواهر بزرگش نزدیک ۳۴ سالش شده ولی باز هم به بهونه الکی خواستگاراشو رد میکنه
من همه دوستان اطرافم ازدواج کردن و واقعا سرو سامون گرفتن ولی من هنوز اندر خم یه کوچه موندم
بالاخره ادم یه نیازهایی داره حالا بماند ما در طول این شش سال حتی یه رابطه جنسی هم نداشتیم یعنی اصلا باهم تنها نبودیم
حتی یه بیرون رفتن ساده هم نمیتونیم راحت بریم خانوادش اجازه نمیده روزهای تعطیل از خونه خارج بشه منم روزهای عادی هفته سر کارم دیگه خودتون حساب کنید شرایط چیه
خودتون شاهد هستین شرایط اقتصادی هر روز بدتر و ازدواج سختتر میشه راه حل راضی شدن خانوادش چیه؟
مادرم با مادرش صحبت کرد حداقل یه عقد انجام بشه عروسیشون بمونه بعد از دخترهای دیگت
ولی باز هم قبول نمیکنند
واقعا حس بدیه ببینی دوستان و اشنایان اطرافت همه ازدواج کردن و در مسافرتا همه با زناشونن من یکی مجرد که ادم خودشم دیگه وقتی مجرد هست خود به خود از جمع متاهلا خارج میشه....
ما دوران کارشناسی نامزد کردیم الان ترم دیگه من دفاع پایان نامه ارشدمه به مادرش گفتم من دفاع کنم تموم بشه وام ازدواج دانشجوییم هم از بین میره اصلا واسشون مهم نیست...
گفتم وضعیت که معلوم نیست حداقل برم خارج از کشور دکتری اونجا ادامه بدم گفتن پاتو از ایران بذاری بیرون باید دور دختر مارو خط بکشی
واقعا همدیگرو دوست داریم و به هیچ عنوان نمیتونیم جدا باشیم میدونم اون بیشتر از من داره عذاب میکشه
به نظرتون راه حل چیه؟
در این مدت مادر بزرگهای هر جفتمون فوت کردن که هر کدومشون ارزوی دیدن عروسی مارو داشتن اینجوری پیش بره معلوم نیست چی بشه
اینا اگه میخواستن ازدواج کنند توی این شش سال میکردن
واقعا الان باید چیکار کرد؟من دیگه نمیتونم صبر کنم
واقعا شش سال صبر زمان زیادیه
هرکیو میبینم از نامزدی تا عروسیشون نهایت یک سال فاصلست ما بعد شش سال هنوز به عقد ساده هم نرسیدیم