به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 26

Threaded View

  1. #12
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط nazanin_nasimi نمایش پست ها


    مشکلات ما:
    1.تو بله برون مادرم به نیما گفت به کسی نگیم سربازی ...اگه ازت پرسیدن بگو ولی اگه نپرسیدن بهتره ندونن..
    نیما شدیدا از این حرف ناراحت شده بوده...الان هروقت بحث میشه بینمون میگه همونموقع که گفتید نکیم سربازه باید قید همه چیو میزدمو ول میکردم میرفتم.....

    شما چرا نمی خواستید بقیه بدونن که ایشون سربازه
    و الان ایشون از چی ناراحته؟

    2.پدرم تو بله برون به نیما گفت اجازه سفر به تبرریزو بهتون نمیدم..اونم قبول کرد...
    ولی چند وقته بعد شروع کرد به ساز مخالف زدنو اونقدر با من و مامان بابام حرف زد تا راضیشون کرد(رضایته با اکراه) و دوتایی این دوسال چهار بار حدودا رفتیم تبریز خونه ی نیما اینا....نیما با اینکه قوانین بابامو زیر پا گذاشته ولی هنوز تو بحثا میگه بابات نذاشت بریم خونمون...میگم اخرش ک رفتیم...میگه چ رفتنی؟با اکراه و بی رضایت!منم میگم از اول بهت گفته بود ک نمیذاره..میگه فک کردم میخواد محکم کاری کنه و بعدش شل میشه...منم میگم تقصیره خودته اشتباه فک کردی...حالا خوبه اخرش رضایتم داداه بابام!!!!نیما ام میگه منم نمیذارم بعد عروسی بری خونشون!!!!منم میگم اگه حرف بی منطق بزنی لزومی نمیبینم بشینم ببینم تو اجازه میدی یا نه...اجازه و رضایت تو واسه وقتیه ک لجبازی و بیمنطقی وجود نداشته باشه!وبحث ما بی پایانه در این بخش

    چرا پدرتون اجازه نمی دادند؟ اگه به خاطر این هست که بعضی خانواده ها اجازه نمی دن دخترشون دوران عقد مسافرت با همسرش بره و رابطه ی جنسی دوران عقد را درست نمی دونند، خیلی راحت می تونستی این را برای همسرت توضیح بدی. این که پدر من مسن هستند، رسم و رسوماتشون متفاوته، من نمی تونم مجبورش کنم اما سعی خودم را می کنم و منم دوست دارم کنار تو باشم و ... خلاصه با زبون خوش باید حلش می کردی.
    اگه همسرت در این حد هم نتونه مسائل خانواده ی شما را حل و هضم کنه عجیبه. یه چیزهایی را می شه پذیرفت یا کنار اومد. تا ابد که نمی خواسته مانع بودن شما با هم بشه. براش سخت بوده اجازه بده و نهایتا هم اجازه دادند.



    3.خواهرم به نیما کمک کرده تا یه وام بهش تعلق بگیره....با اون وام و وام ازدواجش سه دنگ از اپارتمان پدره منو خریده.پدرم یه اپارتمان مدت ها پیش با پس اندازای منو پولای خودش و وامو و... خریده بود...من به نیما نگفتم منم تو اپارتمان پول گذاشتم...پدره نیما ام قرار شده عروسی رو بگیره و کادوهارو برداره وتیکه های جهازو ک نیما قراربود بخره رو بخره.چون نیما هرچی داشت گذاشت واسه خونه و صفره صفرع الان.

    حالا پدرم میگه اگه بیایید بشینید باید نصف پول رهنو بدید ولی تا یه سال ازتون کرایه نمیگیرم.نیما ام ناراحته که چرا پدرت میخواد از ما رهن بگیره!انگار پدره من وظیفه داره نیما رو تامین کنه!همین که خونشون به قیمته قبل گرونیا بهمون داده باید دستشم ببیوسه!
    مالی

    4.نیما شدیدا رو پولای من چش داره..میگه پولاتو بده بدیم پول رهنه خونه!منم میگم با پولام میخوام جهاز بخرم مگه بابای بازنشسته ی من چقدر میتونه برام هزینه کنه؟فوقش بتونه ده تومن وام ازدواجمو برام هزینه کنه...نیماام ناراحت میشه ک اره جهازتم خودت داری میخری پس بابات چی میخواد بهت بده؟از کناره هر مغازه ای رد شیم یه تیکه راجب جهازم بهم میندازه...بابات ک نمیخواد بهت جهاز بدهو از این حرفا...منم خیلی ناراحت میشم..اخه به نیما چ ربطی داره من با پولای خودم جهاز میخرم یا با پولای بابام
    مالی


    5.وقتی فشارا بخصوص فشارای مالی زیاد میشه روش میگه من اشتباه کردم...نباید انقدر اصرار میکردم واسه خاستگاری ... نباید خانوادمو کوچیک میکردم.....زود بود....اگه ازدواج نکرده بودم الان فوقمو گرفته بودم و داشتم پیش مامان و بابام زندگی میکردم(حونه ی مادر بزرگش اصلا راحت نیست.رابطه خوبی با هم ندارن)...نباید خانوادمو میذاشتم کناروبهشون پشت میکردم!(من نمیفهمم چیکار کرده ک بهشون پشت کرده واقن).من خیلی اذیت شدم..
    ینی فقط خودشو میبینه...نمیبینه که منم اذیت شدمو دارم میشم منم زیر فشارم منم هزاران خواستمو بخاطرش نادیده گرفتم....احساس میکنم فک میکنه وظیفم بوده که دلم لباسای گرون گردشای مختلف رستورانای شیک و ماشین و کادو و...نخواد!
    بهش میگم اگه فک میکنی اشتباهه تمومش کن طلاق بگیر میگه مهرتو ببخش میگم میبخشم ...اونم بحثو عوض میکنه و میندازه به شوخیو ....باز دویاره ی روز دیگه ی جای دیگه بحث باز میشه و دقیقا همین حرفا...

    مالی


    6.نیما فوق العاده جو گیره!الان تو این جوه که ما داریم خونه میخریم کلی قسط داریم پس باید صرفه جویی کنیم.صرفه جویی ام از دیدش ینی برای من گل نخره(یه سال میگذره از اخرین گلی ک برام خرید).تو جاهای گند ارزون ترین غذاهارو بخوره(وقتی باهم ناهارو شام بیرونیم دایم دنباله فلافل2تومنی و پلوی 6تومنیه) میگم کمتر بریم بیرون ولی حداقل ماهی یبار بریم یه رستوران معمولی یا خوب خیره سرمون نامزدیم یبار بریم کافی شاپ یبار برام گل بگیر...میگه من نمیتونم غذای70-80تومنی رو هضم کنم!!!!!گل گرونه نمیتونم برات بخرم!میگم من دوسدارم ببینم که دوسم داری و اینو بهم بگی...احساساتتو ببینم..ما که از نظر مالی تو فشاریم چرا از نظر احساسی ام همو تو فشار بذاریم؟میگه بابات از اولش بد تا کرد باهام نمیتونم بهت احساسات نشون بدم!!!!!من میگم پس منم همون حسیو بهت دارم که تو ب بابام داری!
    مالی



    7.واسه عروسی ما 200نفرمهمون داریم!!!نیما اینا تو عروسیاشون خیلی کادو دسته بالا میدن...رو سره هرکی برقصه کلی شاباش میریزن...ولی ما عروسیامون متفاوته...کادوی معمولی شاباشم فقط به عروس و دوماد...نیما ام شدیدا ناراحته.تاحالا پنجاه بار بهم گفته اونایی ک نمیخوان کادو بدن و چرا دعوت میکنید؟دعوت نکنید(اخه به توچه ما کیو دعوت میکنیم!) یا میگه میان عروس کا دو ام ک نمیخوان بدن جهازم که نمیخواد بده خودت میخوای بخری ینی خاک تو سرم بااین دختر انتخاب کردنم!!!میگم عروسی میگیری یا داری گدایی میکنی؟؟؟؟ما دعوتشون میکنیم تو شادیامون شریک شن نه اینکه ازشون پول بچاپیم...میگه من بابامم تو شادیم مجانی شریک نمیکنم هرکی میخاد کادو نده رو دعوت نکنید!!!
    مالی

    8.نیما هیچ وقت تاحالا حرفی از ارش نزده.....حتی نپرسیده رابطمون در چ حد بوده.....این منو میترسونه!منم دوسندارم دوباره یاداوری کنمش براشو چیزی ازش بگم ولی خیلی برام عجیبه چرا هیچی مطلقا هیچی راجب اون موضوع بهم نگفته و نمیگه
    همون روزها باید مطرح و حلش می کردی.
    ترس نداره ... مگه بیش از حد خاصی که برای نیما قابل قبوله بوده؟ به هر حال شما الان می دونی چه حدی برای نیما قابل قبوله.
    ولی این سوال پیش می آد که واقعا از عشق و علاقه ی بیش از حد و کورکورانه بود که راحت کنار اومده یا از منفعت طلبی بود یا ...





    حالا باتوجه به همه ی این مشکلات و این که من قلبا دوسش دارم و میدونم ک اونم خیلی دوسم داره...نمیدونم چجوری این مشکلاتو حل کنم واصلا حل کردن این مشکلات کاره درستیه یا باید کلا بیخیال این ادم بشم و اینا درست بشو نیست؟

    - - - Updated - - -

    الان هردو 26 سالمونه!
    یه مشکل دیگه ای ام که نیما داره اینه که از بعده سربازیش خیلی بی ادب شده!!!!!!!!!من تاحالا نشده بهش فوش بدم ولی خیلی راحت فوش میده...مثلا داریم باهم صحبتی میکنیم که یکم پر تنش شده...خیلی راحت میگه ببین احمق؟ببین بیشور؟
    من دهنم واز میمونه!اینا واژه های خوبشه تازه!
    هزار بارم ازش خواستم این رفتارو ترک کنه ولی تاثیری نداشته...دیروزم گفتم از این میترسم که کمال همنشین در منم اثر کنه و دییگه باهم که حرف میزنیم فقط درو گوهر بریزه از حرفامون!!!!!

    - - - Updated - - -



    یکی دیگه ام اینه که وقتی میریم خرید دایم انتظار داره من حساب کنم!من باشوهرم رفتم خرید دلم میخواد انقدر مرد باشه که خودش حساب کنه .....حتی وقتی خودشم خرید میکنه بدش نمیاد من حساب کنم!!!!!
    کافیه بگم دوسندارم بعد از عروسی برم سرکار....کاملا بهم میریزه
    دوست داره شما کار کنی یا نکنی؟
    از هشت تا موردی که مطرح کردید 5 مالی است
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  2. 3 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    Eram (دوشنبه 08 مرداد 97), nazanin_nasimi (یکشنبه 07 مرداد 97), Somebody20 (یکشنبه 07 مرداد 97)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. عشق قدیمی 1طرفه دوباره اومد/من دست و پام لرزید/چه جوری دوباره عاشق نشم؟
    توسط arash7591 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: سه شنبه 09 آبان 91, 21:01
  2. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 شهریور 91, 23:34
  3. دنیا زیباست
    توسط laya در انجمن ادبیات و عرفان
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: یکشنبه 10 شهریور 87, 00:07

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:40 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.