سلام دوستان لطفا راهنماییم کنید واقعا نمیدونم باید چیکار کنم
حدود یکسال با پسری در ارتباط بودم قصدمون ازدواج بود ولی هربار ایشون تاکید داشتن که سربازیشون تموم بشه بعد از اون گفت کارم درست بشه چون حرفش منطقی بود و شرایطش هنو اوکی نبود من صبر کردم تا اینکه با انجامه همه ی اینا باز بهونه ی جدیدی برام اور تصمیم عاقلانه این بود ک رابطه رو کات کنم و این کارو کردم.مادرم درجریان تمام این ماجراها بود
در همین حین بعد از یک ماه برادر زنداییم که پسرخاله ی مادرم هم میشه و من قبلا همیشه شخصیتشو تحسین میکردم و ازش خوشم می اومد چون متین و باشخصیت بود خلاصه این اقا پیشنهاد ازدواج دادن منم چون اومدی ب اومدن اولی نداشتم قبول کردم باهم اشناشیم اسم این اقا محمده
اسم اولی رضا
در همین حین به گوش رضا رسید که ن دارم ازدواج میکنم بلافاصه مادرش زنگ زد همین که تماس گرفتن داشتم از ذوق میمردم بهم ثابت شد دوستم داشته
ولی مادرم مخالف سرسخته باهاش و میگه اون خیلی اذیتت کرد اخلاقاش خوب نبود ولی محمدو خیلی قبول دارن همهههه میگن پسر خوبیه
ولی دو تا معضل برام پیش اومده هیچ حسی به محمد ندارم الان با اینکه قبلا ازش خوشم می اومد ولی بعد خاستگاری میگه دوست دارم اصلا ذوق نمیکنم و کاملا بی تفاوتم
دوم اینکه منی که تفاوت سنی تا ده سال برام مشکلی نداشت از بس دوستام گفتن سن طرف زیاده پیره حتی از سنشم دل زده شدم
خانوادم خیلی اصرار دارن ازدواج کنم میگن هر کدوم خودت میدونی ولی اصلااا قلبا به رضا راضی نیستن
من قید رضا رو زدم ولی ب ازدواج با محمدم نمتونم فک کنم وقتیم میگم نه اینو میخوام نه اونو میگن بهتر از این برات نمیاد و داری لگد ب بختت میزنی خیلی تحت فشارم واقعا نمدونم چیکار کنم
میترسم بعد ازدواج علاقه به وجود نیاد
یا ازینکه مردم بگن جای باباشه بدم میاد
محمد چهره ی جذابی داره ولی جا افتادس قدش خیلی بلنده 192 و همین باعث میشه من با قد 167کنارش مثل جوجه باشم شوخ طبعم هست ینی سنگین حال نیست پر انرژیه
لطفا راهنماییم کنید چیکار کنم