باعرض سلام و تبریک سال نو.من به طور خلاصه جریانم رو تعریف میکنم و عاجزانه از دوستان میخوام کمکم کنند.
جریان زندگی من خیلی طولانی و پیچیده است ولی الان به مرحله ای رسیدم که واقعا به کمک نیاز دارم.نه سال پیش با شوهرم ازدواج کردم سه روز بعد از عقدم زنی به من زنگ زد و گفت با شوهرم رابطه داره. فقط سه روز بعد از عقدم کاخ ارزوهام فرو ریخت .متاسفانه همزمان با این مساله پدرم فوت شد و جو خانوده طوری بود که من نتونستم مساله رو مطرح کنم شوهرم هم با وعده وعید منو راضی کرد که صدام در نیاد. خلاصه در تمام این مدت سایه سیاه این زن تو زندگی من بود و شوهرم مدام انکار میزد از همون ابتدای زندگی مشترک راه خشونت رو در پیش گرفت و با شرایطی که برام بوجود اورده بود بشدت ازش میترسیدم و صدام در نمیومد متاسفانه شوهرم که میدونست ممکنه با رفتارش منو از دست بده گولم زد و بچه دار شدیم بعد از اون همش سوختن و ساختن بود تا اینکه شش ماه پیش بشدت کتکم زد و بهم اسیب رسوند و مجبور به ترک منزل به مدت دو ماه شدم و تصمیم به جدایی گرفتم اینجا بود که شوهرم وقتی به از دست دادن من نزدیک شد نادم و پشیمان شد و با تعهد و خواهش و التماس منو به خونه بر گردوند در این مدت هم واقعا تغییر کرده بود.ولی هنوز هم رفت امدهای مشکوک داشت در ضمن این مساله رو هم اضافه کنم که در تمام مدت زندگی مشترک اون زن مدام برای من مزاحمت ایجاد میکرد به این صورت که مثلا اس میداد شوهرت با منه دیا من ازش بچه دارم واسم اینکار رو میکنه از اینجور چیزا...تا اینکه یه روز تو خیابان اون زن من شوهرم رو باهم میبینه و به من حمله میکنه این شوهر منه و با الفاظ رکیک هم فحاشی کرد اونجا شوهرم بهش بد و بیراه گفت و اونم به شوهرم میگفت بچه رو میارم در خونت ابروت رو میبرم من که دیدم مردم جمع شدندن سریع از معرکه دور شدم خلاصه اون زن سن بالایی داشت و از نظر ظاهری هم در سطح پایینی قرار داشت .بعد از اون شوهرم دستم رو گذاشت رو قران و رازی رو به من گفت ولی ازم قول گرفت که علیهش استفاده نکنم . اون اعتراف کرد که در تمام این مدت به من خیانت کرده و و از اون زن هم یه بچه سه ساله داره(بچه خودم هم 5 سالشه )اون دلایل زیادی اورد که مجبور به ادامه رابطه شده و اون زن گولش زده و حتی بچه دارم شده.و الانم مدت یکسالی هست که باهاش رابطه نداره و زنه مدام تهدیدش میکنه. شوهرم واقعا تغییر کرده ولی من نمیتونم با این مساله کنار بیام میدونم هر کدومتون جای من بودید سریع طلاق میگرفتید اما شوهرم روزها و شبها با پام افتاده و گریه کرده و من دلم بحالش میسوزه . من نمیدونم چیکار کنم کمکم کنید .حالا من از دوستان راهنمایی میخوام یکی اینکه چگونه میتونم از دست مزاحمت های این زن راحت بشم و دوم هم شناسنامه گرفتن برای اون بچه سه ساله هست. این زن حتی تا در خونه منم اومده (چون فکر میکنه من از جریان شوهرم خبر ندارم )میخواد دست شوهرم رو ، رو کنه شوهرم میگه من شناسنامه میگیرم ولی باید اول تکلیف حضانت مشخص بشه ولی اون زن به هیچی متقاعد نمیشه یعنی کلا قصدش اذیت کردنه.........

- - - Updated - - -

دوستان چند نکته هم اضافه کنم .که اون زن صیغه شوهرم بوده.اون زن وقتی صیغه شوهرم میشه بیوه بوده و در حال حاضر داماد هم دارن.خانواده هامون از این جریان اصلا خبر ندارن(فقط خانواده شوهرم در استانه ازدواج ما بو برده بودند که پسرشون با زن بیوه ای رابطه داره ولی بعد از ازدواج نمیدونن که این رابطه ادامه داشته )تمام این ده سالی که شوهرم با اون زن رابطه داشته در خفا و پنهانی بوده .اگه اون زن معترضه به دلیل اینه که شوهرم ترکش کرده و برای بچه هم شناسنامه نگرفته . اون زن هم بچه رو نمیخواد واز اس مس های گوشی شوهرم فهمیدم که مدام تهدیدش میکنه بیا بچه رو ببر وگرنه میام در خونت یا جلوی مغازت ابروت رو میبرم . چیزی که هست این زن مشکلاتی داره که از قانون میترسه ولی مدام شوهرم رو تهدید میکنه که امروز میرم از دستت شکایت میکنم .البته اون زن تحت پوشش کمیته امداده و در صورت وارد شدن اسم بچه در شناسنامش کمیته حقوق و مزایاش رو قطع میکنه.در رابطه با اینکه ایا بچه واقعا مال شوهرمه یا نه ؟شوهرم اطمینان داره که بچه مال خودشه ولی من با تحقیقاتی که از در و همسایه اون زن کردم شک دارم چون زنه خوشنام نیست ( بچه هم هیچ شباهتی هم به شوهرم نداره که در این مورد هم نمیتونم قضاوت کنم )