سلام من دختری 19ساله هستم
3ساله پیش با پسری که 8سال از خودم بزرگتر بود عقد کردم همسرم از اقوام نسبتا نزدیک ما ست وقتی به خواستگاری من امد دانشجو بود اکنون قصد رفتن به خارج برای ادامه تحصیل در مقطع دکتری دارد ما دو سال بخاطر ادامه تحصیل همسرم در یک شهر دیگه از هم دور بودیم من بخاطر دوری از همسرم یک سال پشت کنکور موندم.همسرم چند ماه پیش برای ارائه کنفرانس به یکی از شهرهای اروپا سفر کرد از ان زما ن به بعد بهانه هایش نسبت به خانواده ی من شروع شد بهانه هایش در مورد شب خواستگاری و شب تعیین مهریه و شوهر خواهرم بود.من در مقابل توهین هایش نسبت به خانواده ام عکس العملی نشان نمی دادم و هیچ وقت از انها حمایت نمیکردم تا اینکه یک روز به این دلیل که چرا او این مهریه ی سنگین رو قبول کرده من رو کتک زد و از من خواست که از خونش برم بیرون اما من به خاطر ابرویم خواسته اش رو قبول نکردم.بعد از مدتی از من معذرت خواست و به من قول داد که دوباره تکرار نمی کنم اما باز این ماجرا تکرار شد و این رو بگم که خانوادهی من هیچ کوتاهی در حقش نکردندبعد از این جریان من اومدم خونه ی خودمون و از اون روز دیگه همسرم رو تا به الان ندیدم.ضمنا خانوادهی همسرم رفتارشون خیلی با من سرده و مادر شوهرم با حرف ها و کنایه هایش خیلی من رو ناراحت می کنه همچنین بین ما و همسر خواهر شوهرم تبعیض قائل می شوند.همسرم از من درخواست کرده که باید برای همیشه از خانواده ا م دست بکشم وکا لاها یی که بایستی طرف داماد تهیه کنند را ما به همراه جهیزیه تهیه کنیم و گرنه بایستی من رو برای همیشه فراموش کنی!ضمنا من الان در شرایط سختی قرار گرفتم و این مساءل باعث شده که تمرکزم رو برای درس خواندن از دست بدم.خواهشا مرا راهنمایی کنید.