با سلام به همه دوستای خوب
من توی شهر خودم داشتم زندگی میکردم رفتم دانشگاه و بعد هم سر کار اونجا با این دنیای مجازی آشنا شدم و همین دنیای مجازی منو به یه دنیای واقعی پر از عشق با یه همسری که به اندازه همه خوبیها دوستش دارم و یه فرزند ناز و خوشگل توی یه شهر دیگه کشوند البته خالی از سختی و درد و رنج نبود اما به همه مشکلاتش می ارزید چون عشقم یه عشق واقعی بود فقط اینو فهمیدم اگه هر جا و توی هر زمینه ای صداقت داشته باشی و با پاکی دل از خدات بخوای که کمکت کنه این اتفاق میفته
باهاش توی یکی از محیط های چت آشنا شدم همون روز اول همه مشخصاتش رو دقیق و بدون دروغ گفت ولی من تا چند روز با اسم مستعار و ندادن مشخصات باهاش صحبت کردم هیچوقت این اجازخه رو به خودمون ندادیم که از حدی فراتر بریم و این رابطه رو به گناه بکشونیم فقط به همدیگه فهمونده بودیم که همدیگه رو دوست داریم چهار پنج ماه به همین منوال گذشت و چندین بار توی صحبتهاش از خواستگاری و قصدش برای ازدواج گفته بود اون عکسش رو فرستاده بود و لی اون منو ندیده بود و تا زمانی که من هم البته با اجازه مادرم عکس پوشیده و فقط قرص صورتم را نفرستاده بودم اصلا به پیوند اطمینان نداشتم و همیشه یه طرف دیگه موضوع یعنی دل کندن و جدا شدن رو برای خودم در نظر داشتم هر چند خیلی سخت بود
پسر مومنی بود و از نظر ایمانی با هم سنخیت داشتیم و با همه اطمینان میتونم بهتون بگم که ایمان به خدا و سپردن همه چیز دست اون در بین ما دو تا باعث به سرانجام رسیدن این عشق شد و من به اون گفته بودن که این عشق عشق پاکیه چون فارغ از نگاه گناه آلود و هوس انگیزه از نظر خانوادگی هم در یک سطح بودیم و شاید ما از نظر ظاهری هم کمی بالاتر بودیم
کارش هم رسمی بود توی یه ارگان دولتی و میتونم بگم چه از نظر معنوی و چه مادی با هم سنخیت داشتیم ولی خوب رسیدن ما به هم بدون سختی هم نبود دوریمون از همدیگه توی مدت دوران عقد سختی رو دو چندان میکرد
ما در بهاری زیبا و آغاز زندگی نو برای همه ما هم زندگی جدید خودمون را با پیمان و عهدی ابدی آغاز کردیم و در کمال معنویت با مهری به مقدار 14 سکه بهار آزادی در نهایت سادگی به عقد یکدیگر در آمدیم و شش ماه بعد هم که به اندازه شش قرن گذشت زندگیمان را در زیر یک سقف با شور و شوقی مضاعف به دور از خانواده ام در شهر محبوبم آغاز کردیم............
الان حدود سه سال با ثمره یک فرزند از این پیوند زیبا میگذره و من خدا را بخاطر همه لطفهایش سپاسگذارم
این خلاصه ای از زندگی من بود که ادامه خواهد داشت توی نامه های بعدی از مشکلاتم خواهم گفت و امیدوارم که در زمینه اون مشکلات من رو یاری کنید
با تشکر