سلام
مشکلم رو خلاصه میکنم

من 5 سال پیش با آقایی آشنا شدم و عاشقش شدم.بهونه ای جور کردم تا بیشتر با هم باشیم و به کلاس زبانی که اون میرفت رفتم.من با ایشون رابطه خوبی برقرار کردم.بعد از یک سال هیچ نشونه ای از این که منو دوست داشته باشن ندیدم و دیگه اونجا نرفتم. چون دیدنش آزارم می داد با خودم گفتم اگه منو بخواد پیدام میکنه.چند سالی از این موضوع گذشته اما من فراموششون نکردم و حتی نتونستم کسی جز اون رو دوست داشته باشم.چند روز پیش تو ایستگاه مترو بودم و عمیقا بهش فکر میکردم . تو این چند سال ندیده بودمش و خبری ازش نداشتم.یکدفعه دیدم جلوم ایستاده و سلام کرد.فکر کردم دارم خواب میبینم اما خودش بود.تقریبا یک ساعت با هم صحبت کردیم و در آخر گفت که تو یه شرکت کار میکنه و احتیاج به کسی دارن که کار کامپیوترش خوب باشه و از م خواست برم پیشش.الان نمیدونم چکار کنم.هم خوشحالم که دیدمش و اگه اون کارو قبول کنم با هم کار کردنمون یه شانس باشه برام. و ترس از یه شکست دیگه که برای بار دوم اگه اتفاق بیوفته خیلی برام سخت میشه. لطفا راهنماییم کنید برم یا نه؟