من(23 سالم هست) با پسری (ا.م -- 2 سال از من کوچکتر) توی اینترنت آشنا شدم ..توی درسهام بهم کمک میکرد آخه یکی از فامیلاشون استاد دانشگاه بود .. من ابتدای آشناییمون بهش گفته بودم که فقط برای کمک توی پروژه های دانشگاهم بهش نیاز دارم اما بعد از اینکه دانشگاهم تموم شد دیدم به حضورش عادت کردم ..دیدم جایی هستم که (ا.م) از تمام زندگیم باخبره از تلفن آدرس .. براش مثل یک خواهر بودم تا اینکه مادرم گفت بهتره تلفنها و صحبتهاتون تموم بشه .. هر بار که خواستگاری برام میومد و میفهمید که توی فکرم ناراحت میشد بعد از مدتی به پیشنهاد مادرم تلفنی با (ا.م) صحبت کردم و گفتم که اگه بهم علاقه منده بهتره مطرحش بکنه و بیاد خواستگاری اون هم تماس گرفت و با پدرم ماجرا رو مطرح کرد پدرم بعد از صحبت باهاش به من گفت که موافق نیست که من باهاش ازدواج کنم ولی بعدش (ا.م) تلفن کرد و گفت میتونه بابام رو راضی کنه فقط فرصت میخواد که بره سربازیش رو خدمت کنه بعدش میاد .. الان 5 ماه از سربازیش میگذره .. من خواستگار دارم بعضی ها رو رد کردم چون به نظرم زیاد جالب نبودن ولی از بین اونا یک نفر هست از فامیل که دوست ندارم ردش کنم دوست داشتم که در موردش بیشتر فکر کنم .. اون هم داره درسش رو میخونه و با مطرح کردن خواستگاری 1 سال پیش خواست که من هم درسم رو ادامه بدم و بعد از درس در مورد ازدواج بیشتر فکر کنیم مادر و پدرم هم چون غریبه نیست و پسر پاکی هست دوستش دارن گذشته از اینکه چون درس میخونه نه شغلی داره و نه سربازیش رو خدمت کرده ..حالا من خسته شدم یک سال دارم فکر میکنم که کدوم یکی رو انتخاب کنم (ا.م) یا فامیلمون؟ فامیلمون از نظر درس و اخلاقش مورد تایید هست فقط میمونه کارش که اون هم بعد از درسش پدرم میگه شغل خوبی میتونه داشته باشه چون مدرکش بالاست من هم یک جورایی میشد گفت مادر و خواهرش رو دوست دارم خودش هم بد نیست اما (ا.م) چی ؟ چیکار کنم ؟ ولی من حق انتخاب دارم مگه نه ؟ ولی چطور میشه قانعش کرد که هیچ امیدی نیست به اون آینده ی روشنی که فکر میکردیم ؟ خوشحالم که نگذاشتم رابطه مون به دیدن بکشه و چهار سال فقط با صحبت تلفنی بسنده کردیم حالا میشه شما کمکم کنید ؟ میترسم از اینکه انتخاب کنم بین این دو نفر و بعدها حسرت بخورم .....چطور میشه یک رابطه ی خیلی صمیمی رو ترک کرد طوری که طرف مفابل ضربه نخوره ؟ یا شایدم بهتره بگم چطور اشتباهی رو که کردم جبرانش کنم چطور درستش کنم !! چطور صمیمیتی که در طی 4 سال بوجود اومده رو از بین ببرم ... من از خودشم خواستم کمک کنه چون پدرم مخالف هست و امیدی به ازدواجمون نیست اما اون تحت هیچ شرایطی راضی به اتمام این رابطه نیست ..اون امیدواره در حالی که من هیچ امیدی به وصلت ندارم چون همه مخالف هستن .. حالا موندم بین یک دو راهی !! یک دو راهی که نمی دونم چیکار کنم .. میشه شما راهنماییم کنید ؟؟