» بخش اول ؛ من یک بلاگرم!
روزمرگی های رویایی و شیرین با نقاب های رنگارنگ، لباس های مارک، لوازم لوکس، خوراکی های گران قیمت، حرکات نمایشی، تفریحات متنوع و روابط ایده آل در مکان هایی مجلل... بخشی از قابی میشود که مخاطبانش را در حسرت چهارگوشه ی خود زندانی میکند وعده ای شیرین اما آلوده به زهر را به اذهان آنان می خوراند.
مشکلات فردی و صفات تاریکی که پشت لبخندها، جملات محکم، چهره های رنگانگ و زندگی هایی رویایی، در کمین دیگران هستند و یک بلاگر یا اینفلوئنسر میتواند آن را به مخاطبین خود انتقال دهد.
« همه انسانها در درونشان نیاز به توجه یا تایید دارند، اما در این افراد بیشتر از حد معمول است و همین باعث میشود که تمایل داشته باشند خودشان و زندگی شخصیشان را بنمایش بگذارند، زیرا در پی آن تأیید و تحسینهای زیادی نصیب فرد میشود.
شخصی که از نظر روانی در وضعیت مساعدی باشد، هیچگاه به دنبال نمایش خودش نخواهد بود. کسی که عزت نفس ندارد، به دنبال تأیید بیرونی است.
برای اخذ تأیید بیرونی باید طبق ارزشهای فضای مجازی عمل کرد. از نوع پوشش و نحوه آرایش گرفته تا همه جزئیات سبک زندگی.»[۱]
«غالب بلاگرها، به قدری هویت خودشان را با فضای مجازی پیوند میزنند که نمیتوانند خودشان در فضایی به غیر از این فضا پیدا کنند.
به عنوان مثال، فضای مجازی را جایگاهی برای به دست آوردنِ عزت نفسشان میدانند، تلاش میکنند در دنیایی که برای خودشان ساختهاند، از واقعیت دنیای واقعیشان فرار کنند و توجه، حمایت و امنیت مورد نیازشان را از مخاطبینشان دریافت کنند. در نتیجه، تا جای ممکن خودشان را با مشکلات ناشی از این فضا وقف میدهند و به نوعی تلاش میکنند صورت مسأله را پاک کنند.»[۲]
«این افراد غالبا در خانواده هایی بزرگ می شود که واحد خانواده ناکارآمد است و در حوزه های مختلف از لحاظ شناختی، عاطفی، اجتماعی و تحول فرآیند اجتماعی آن خوب شکل نمی گیرد و فرزندان در این خانواده به تبع آسیب های روانشناختی و اجتماعی که پدر و مادر دارند آسیب های روانی و اجتماعی می بینند و حرمت نفس و اعتماد به نفس آن ها ناکافی است و به اختلالات شخصیتی مبتلا می شوند.
رفتار یک بلاگری که زندگی و شخصیتی را که وجود ندارد نمایش می دهد و به هر روشی می خواهد به موفقیتی دست پیدا کند یا مشهور شود و یا کالایی را بفروشد و یا طرفدار یا دنبال کننده جمع کند و با اهداف مختلفی صفحه اش را راه اندازی می کند می توانیم بگوییم که این انسان می تواند ترکیبی از صفات تاریک شخصیت همانند سادیسم، خودشیفتگی و یا خصایص ماکیاولیسمی و یا ضد اجتماعی داشته باشد.»[۳]
«آنها آزادیهای شخصی و حریم خصوصی اطرافیان خودشان را نیز به نابودی میکشانند. مثلا کودکان اینستاگرامی یا ... گوشه ای از این افراد آسیب دیده هستند، آنها با وارد کردن کودکشان در فضای مجازی، تلاش میکنند برای او یک هویت بسازند. اما در عمل، کاری میکنند که او از ساختن هویت برای خودش محروم شود. کودک خودش را در آیینه نگاه و ذهن اطرافیانش میبیند و هر اندازه که این تصویر، در اذهان عمومی گسترش پیدا میکند، تلاش کودک برای شکل دهی و منسجم کردن آن نیز، باید بیشتر باشد.
مادران بلاگر، در بسیاری از موارد، هویت خودشان را با هویت کودکشان تعریف میکنند. آنها توجه به کودکشان را، توجه به خودشان ترجمه میکنند. »[۲]
» بخش دوم ؛ یک وعده زهر برای شما!
«همه انسانها یک شخصیت واقعی و یک شخصیت آرمانی دارند و در اغلب افراد فاصله زیادی بین این دو شخصیت وجود دارد.
بخشی از شخصیت آرمانی ما را جامعه شکل میدهد. جامعهای که در چند سال اخیر محدود به فضای مجازی شده است.
الگوهای معرفی شده در فضای مجازی با بزکهای ظاهری، شبیه شخصیت آرمانی ما هستند. وقتی وارد فضای مجازی میشویم و سبک زندگی این افراد را تماشا میکنیم، انگار زندگی نزیسته خودمان را با آن بلاگر زیست میکنیم و بخشی از زندگی واقعی خودمان را که دوست نداریم، در دنیای مجازی فراموش میکنیم.
وقتی یک نفر مانند جادوگر عمل کند و کارهایی را که ممکن است چند ساعت به طول بینجامد، در یک دقیقه انجام دهد برای ما لذتبخش است. در واقع آن حال خوبی را که باید در پایان انجام دادن یک کار به ما دست دهد، تجربه میکنیم. انگار روان ما با آن آسوده میشود. ما نیاز به خوراک ذهنی و هورمونهای نشاطآوری داریم که بعد از پایان یک کار ترشح میشوند. این ویدئوها روان ما را گول میزنند، لذت و حال خوب را به ما میدهند بدون این که در دنیای واقعی کاری انجام داده باشیم.
مقایسه گری، تجمل گرایی، از دست رفتن عزت نفس و اعتماد بنفس، بلوغ زود رس، مصرف گرایی، حسرت زدگی و ... تا عقایدی که آنان بدون صحبت و فقط با پیامهایی در ویدئوها به مخاطب انتقال میدهند. پیامهایی که در ضمیر ناخودآگاه ما ذخیره میشود و وقتی در موقعیت مشابهی قرار میگیریم، یکی از معیارهای ما برای انتخاب و تصمیم گیری است که آنها در ذهن ما جا انداختهاند.
اشخاص بعضاً از این سبک زندگیها الگو میگیرند و این باعث میشود شخص در زندگی دیگر تلاشی برای زیست واقعی خود نکند. ما فکر میکنیم صرفا تماشاگر این صفحات هستیم و برای ادامه راه خود تغییر میکنیم، اما اینطور نیست.
روان آدمی، خواهان تنبلی و فعالیت نکردن است. یکی از مهمترین آسیب بلاگرها این است که مخاطب، آن بخشی از زندگیاش را که دوست دارد، اما بدستش نیاورده است.
با بلاگر تجربه میکند و حال خوب را بهدست میآورد. بعد از آن تمایل کمی برای ایجاد تغییر در زندگی واقعی دارد. شاید میلی برای تغییر داشته باشد، اما میل تلاش در او وجود ندارد. زیرا مغزش آن حس خوب را تجربه کرده است. این آسیب در بانوان و افراد جوانی که در آستانه ساختن مسیر زندگی خود هستند، جدیتر است، زیرا حس همذاتپنداری و افکار هیجانی بیشتری در این سن و جنس وجود دارد. درنهایت نتیجه تماشای این ویدئوها برای مخاطبان، افسردگی، سرخوردگی و فاصله گرفتن از دنیای واقعی است. »[۱]
» بخش سوم؛ راه حل
بلاگرها هویت یک پارچه ای را به دست نمی آورند و به همین ترتیب متناسب با بسترهای جدید که در جامعه پدید می آید در آن بسترها دچار سو رفتار می شوند و به جای استفاده درست می توانند هم به خودشان و هم به مخاطبان آسیب بزنند.
لازم است علاوه بر ورود نهادهای نظارتی و ساماندهی صفحات در محیط مجازی، توجه بیشتر به سیاست ها و قانون گذاری ها در حوزه سلامت روان افراد در جامعه، آموزش نیروهای متخصص و جایگزین کردن برنامه های متنوع، مخاطبین هم صفحاتی را دنبال کنند که در آن ترسیم سبک زندگی یک فرد وجود نداشته باشد و جایگزین های سالم تری را انتخاب کنند.
منابع ؛
_ دکتر مینا دادگستر مقدم، روانشناس و دانش آموخته زوج درمانگری و خانواده درمانگری [۱]
_ مصطفی سلیمانی، روانشناس و پژوهشگر مسائل خانواده [۲]
_ مجید غفاری، روانشناس بالینی و استاد دانشگاه [۳]
_ خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)
_ خبرگزاری شفقنا
_ باشگاه خبرنگاران جوان
علاقه مندی ها (Bookmarks)