دوستان خوبم سلام
نمیدونم از کجا شروع کنم
من انتقادپذیر نیستم....ولی اومدم اینجا که شاید از این حال دربیام.....هر چند نقد بشم
خیلی ذهنم به هم ریخته است.....
می خوام بدونم شمام تصویری از همسرتون تو ذهنتون دارید
.....که وقتی اقای خواستگار با اون تصویر فرق داره تو ذوقتون بخوره؟؟؟
وقتی وارد زندگی میشیم چقدر این چیزها مهمه؟؟
من خوشگل نمی خوام ....ولی تصویری که ساخته شده اذیتم میکنه
میترسم دوسش نداشته باشم...چون باشناختی که ارخودم دارم والدم اجازه نمیده به خاطر این چیزها رها کنم......باید دلیل محکمی براش بیارم....اون وقت اگه من اینطوری وارد زندگی بشم ...
این چندمین دفعه است که این جوری میشم
هیچ کششی ندارم....ایشون 38 سالشونه 8 سال بزرگتر از من
ولی من ی فاصله زیادی میبینم....بیشتر از 8سال....
من کمتر از سنم نشون میدم بیبی فیسم.....و ایشون تو چشم من بیشتر از 40...شایدم نبودن....نمیدونم
رفتم عکس های زوج هایی که به نظرم اختلاف سنیشون زیاده نگاه میکنم میگم یعنی الان خانومه راضیه شاده؟؟ یا مجبوره؟؟
بعد به خودم میگم تا کی می خوای منتظر ایده الهات بمونی
خب همه از ی سری خواسته هاشون میگذرن...تازه بعد زیر
ی سقف رفتن میفهمن اوه چه لذت های مشترکی که ندارن
به خودم میگم هر کی اینهارو بشنوه میگه چقدر بچه!!
تحلیل خودم اینه که دخترهایی تو تیپ من اینجوری میشن
منظورم دوست پسر نداشتن و...همه فانتزی هاشونو نگه داشتن برا همسر.....الان کاری به درستی غلطی این ندارم....به هر حال اینجوریم....
عقلم میگه ادامه ندی دیوونه ای......
ولی دلم میگه منو سرکوب میکونی
حالا میدونم زنگ میزنه ایشون برای ادامه دادن و منم رد نمیکنم
(دلیل عاقلانه ای برای رد ندارم) ولی باید ی جوری دلم و اروم کنم .....میترسم شاد نباشم اگه به دوست داشتنهام بی توجه باشم
حق دارم به نظرتون؟؟؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)