به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 11
  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,893

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array

    چطور حد ارتباطم رو با دوست بسیار برونگرایم کنترل کنم؟

    سلام.
    وقت همگی به خیر.

    من مجدد به راهنمایی نیاز دارم.

    درخواست خوابگاه برای رشته ما مجاز بود و درخواست دادم و قبول شد و اومدم خوابگاه


    یک همکلاسی دارم که ۸ سال از من بزرگتره و یک شغل رسمی دولتی داره و دختر خوب و مهربون و دست و دلباز و موجه و باشخصیتیه و روحیه ای بسیاااار بسیاااار اجتماعی داره.‌ یعنی در طول یکی دو ماهی که برای شغلش انتقالی گرفته توی شهر دانشگاه، با کل مسوولین و مدیران و خیرین و کله گنده های شهر آشنا شده و ارتباط برقرار کرده. قدرت مدیریت بالایی داره و یه جورایی تمایل به ایفای نقش لیدر و مدیریت داره و البته انصافا تواناییش رو هم داره و قابل اتکاست.

    خلاصه اینکه نکات مثبت زیاد داره و منم دوسش دارم.


    اما من به مشکل خورده ام. چون من نسبتا درونگرا، کم حرف تر، آرامتر هستم و واقعا گاهی نیاز دارم تنها برای خودم باشم و در کل با کسی که بخواد زیاد وارد حریمم بشه و زیاد کنترلم کنه یا دخالت کنه، نمیتونم در طولانی مدت آرامش داشته باشم


    چیزهایی از ایشون که منو اذیت میکنه:
    ۱- زیادی وقتی استرس داره، این استرس رو منتقل میکنه. من با وجود استرس داشتن درظاهرم اصلا بروز نمیدم و همه بهم میگن چقدر ارومی و رقتار و حرکاتت آرامش داره(نمیدونن تو دلم چه خبره و مثلا اینجا چقدر غر میزنم) ولی ایشون مرتب زنگ میزنه، پیام میده، وقتی پیش هم باشیم مرتب پاهاشو تند تند تکون میده در حدی که میره رو اعصاب آدم، گریه میکنه، بی قراری میکنه و مرتب جنب و جوش داره.

    ۲- همش اتاق ماست. دختر خوبیه ها. ولی نمیذاره من تنها باشم یکم. وقتی هم هست آروم نمیگیره. یا یهو دو سه ساعت یکسره داره تعریف میکنه از اتفاقات و خاطرات و .... یا مثلا یهو میپره لپ تابو روشن میکنه میره مثلا توی پورتال بورسهاش و با صدای بلند فکر میکنه، بعد یهو بلند میشه تصمیم به آشپزی میگیره و باز برو بیا و تقلا، بعد یهو کتاب و جزوه باز میکنه و چون استرس داره نمیخونه و فقط برگ میزنه تند تند،بعد یهو کتابو میذاره کنار میره سراغ گوشی و خبر میخونه و کلا چون خیلی اجتماعی هست تمایل داره منو از تمام جزییات هر کاری میکنه خبردار کنه. .... و این منو کلافه میکنه و من اصلا نمیرسم تمرکز بگیرم روی کار خودم. یعنی ماشالله اصلا مهلت نمیده.


    ۳- همممممهههه چیزو میخواد به ادم تذکر یده. یعنی من خودم میدونم مثلا امروز باید غذای فلان روزو رزرو کنم و کردم. مثلا میگه پو غذات رو رزرو کن... نیتش خوبه ها.... ولی من زیاد خوشم نمیاد کسی در این حد حتی توی جزییات ساده هم بخواد قاتی بشه باهام. این رفتارش هم کلافه ام میکنه.

    ۴- من دوست دارم خودم برنامه ریزی خودم رو داشته باشم و کلا علاقه به اینکه به دیگران بگم چیکار میکنم ندارم. ولی ایشون کلا چسبیده به من. مثلا من دلم میخواد نوی ارامش خودم بشینم درس بخونم و البته اگر بیاد مثلا سوال درسی بپرسه جواب میدم. ولی ایشون نمیذاره من راحت باشم. میاد میشینه میکه داری کجا رو میخونی و او هم همونو میخونه و من مثلا وقتی میخوام برم صفحه بعد، اصرار داره که وایسا منم برسم. کلا میگه بیا با هم برنامه بریزیم درس بخونیم. و من اصلا با چنین وضعیتی راحت نیستم.

    ۵- راستش یکم دلخوری هم از تقلب محض کردنهاش توی ترمهای قبل دارم. یکی از درسها رو که به جرات میتونم بگم حتی ۵ درصد هم یاد نگرفته بود،‌ با تقلب کامل نمره آورد و فقط نیم‌نمره کمتر از من که تا حد زیادی مسلط بودم. و حالا چون توی جامع هم این درس میاد و امتحانمون هم کتبیه هم شفاهی، با استرس زیادی دست به دامن من شده که بیا باهم بخونیم. ولی راستش اصلا دلم نمیخواد در این یکی درس کمکش کنم.


    ۶- از قضا استاد راهنمای مشترک داریم و با این وضع رفتار ایشون، پیش بینی میکنم در بحث تز هم همین اوضاع کنترلگری و وارد حریم من شدن ادامه داشته باشه که کلافه ام میکنه.

    ۷-وقتی میاد اتاق، کلی وسیله و کاغذ و لپ تاب و خوراکی و ... میاره و وسط اتاق پحش میکنه، که عملا نظم اتاق مختل میشه و منم به شخصه توی محیط شلوغ و بی نظم اذیت میشم.

    ۸- به خاطر روابط اجتماعی بالایی که داره و دوستان و اشنایان زیادی که داره، مرتب گوشیش زنگ میخوره.و مکالمات طولانی مدتی داره و بلند توی اتاق حرف میزنه و بعضا صدای طرف مقابل رو هم میذاره رو بلندگو. که باز هم این کارش کلافه ام میکنه.
    .
    .
    و امثال اینها.


    به نظرتون چطور میتونم هم ارتباط دوستانه رو باهاش حفظ کنم هم اینکه حریم مورد نیاز خودم رو داشته باشم و ارامشم مختل نشه؟


    چون از من بزرگتر هست و کلا هم دختر خیلی متشخص و خوبیه، من هم خیلی براش احترام قایلم و دوسش دارم. ولی نمیدونم برخورد صحیح برای اینکه مرز حریم خودم رو براش تعریف کنم بدون اینکه ناراحتش کنم، چیه؟ا


  2. 2 کاربر از پست مفید Pooh تشکرکرده اند .

    الهه زیبایی ها (شنبه 12 مهر 99), شمیم الزهرا (شنبه 12 مهر 99)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 02 [ 03:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    27,600
    سطح
    98
    Points: 27,600, Level: 98
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 750
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,274

    تشکرشده 2,351 در 551 پست

    Rep Power
    162
    Array
    سلام عزیزم ترم جدید همراه با محیط خوابگاه تبریک میگم
    واقعا خوابگاه خیلی ادمو به چالش میکشونه و من ازین نظر دوسش داشتم
    ببین واست از تجربه ارشدم میگم من و دوست نزدیکم مثل تو و اون خانم بودیم فقط جاهامون تغییر کرده بوو (از لحاظ علاقه به ارتباط و باهم غذا خوردن و باهم درس خوندن و ازینکارا من بهش وابسته بودم) برعکس من اون دختر خیلی مستقلی بود که خوشش نمیومد اشتراکی کاری بکنه

    همین الان بعد این سالها بازم فقط مادوتا باهم ازون کلاس دوست موندیم و خیلیم همو دوست داریم اینو گفتم بدونی ارتباط قلبی دوطرفه بوده مثل شما

    دوست من به شدت رفتار جراتمندانه داشت. در قبال غذا خوردن، که من مرگمه تنها بخورم در موقعیت های ناهار و شام مستقیم میگفت ببین فلانی من دوست دارم هرزمان دلم خواست برم غذا و اینکه زمانشو هماهنگ کنم باکسی برم اذیت میشم. من اول جامیخوردم ولی کم کم رفتار قاطعشو پذیرفتم
    در قباا درس هم همینطور مثلا من میپرسیدم این کتاب چیه از کجا گرفتی مگه تو با فلانی دوستی؟اونم قیافه جدی میگرفت و یک جواب یک کلمه ای بله میگفت و سرشو مشغول میکرد که سوال نپرسم
    برای باهم درس خوندن هم همینطور من ازش میخواستم و اون راحت میگفت نه من عادت دارم تنها بخونم
    کلا قشنگ پای هر کار اشتراکی بامنو میبرید میذاشت کنار
    در کنارش وقتایی که فرصتی بود هم بهم محبت میکرد هم باهام حرف میزد مثلا باهام خرید میومد که من عاشق اینکارش بودم خیلی بهمون خوش میگذشت
    اینجوری چون به علایقم توجه میکرد رابطه حفظ میشد و ازونطرف کار اشتراکی اصلا بامن نمیکرد چون شخصیتش اینجوری نبود

    یادمه حتی تو کارای گروهی یکبارم بامن همگروه نمیشد و خیلی راحت قبل ابنکه من اقدامی بتونم بکنم با یک نفر دیگه گروهو میبست چون میدونست بامن یک گروه باشه بیچاره میشه ازبس من خوش ارتباطم

    دقیقا سر تز تو میتونی خیلی حرکات جراتمندانه بزنی که دیگه خودش خیلی اویزونت نشه

    الان تو نقش همون دوست منو داری برو تا میتونی تاپیکای جراتمندانه بخون و واس دونه دونه مسائلت باهاش اجرا کن

    ببین فکر نکن ازت ناراحت میشه اولش میشه ها ولی کم کم میفهمه علایق تو متفاوته
    قبلا هم یادمه همین سبک مشکلات با خوابگاه داشتی راهش همون جراتمندیه. به خودت فشار نیار تحمل کنی وضعو

    فرصت خوبیه این تمرین داشته باشی. واس منم خوابگاه عالی بود تو مستقل شدن روحیه و شخصیتم
    موفق باشی عزیزم

  4. 2 کاربر از پست مفید شمیم الزهرا تشکرکرده اند .

    Pooh (شنبه 12 مهر 99), الهه زیبایی ها (شنبه 12 مهر 99)

  5. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    امروز [ 00:06]
    تاریخ عضویت
    1396-1-29
    نوشته ها
    815
    امتیاز
    26,013
    سطح
    96
    Points: 26,013, Level: 96
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 337
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,591

    تشکرشده 2,297 در 744 پست

    Rep Power
    203
    Array
    سلام پوه عزیزم
    یادم باشه کارم افتاد نیام خوابگاهت ...شوتم میکنی بیرون:-)
    چیزهایی که گفتی بعضی هاش مربوط به کنترل گری این خانم میشه بعضی هم بی ملاحظه گی هاش.
    منم با کنترل گری تو کارهای شخصی اذیت میشم...تو اعتکاف ی دوست این جوری داشتم.....تازه فکر کن دوست نبودیم همون جا اشنا شدیم....ولی خب تا الان دوستیم باهم بعد دوسال......مثل مامان بود....بپوش سردت میشه .... بخور گشنت میشه.....فکرش و بکن حوله به دست دنبالم می دوئید این ور اون ور :-)
    می خواست موهامو خشک کنه....اصن ی وضعی:-) یه بار دیدم بدون اینکه بهم بگه چادرم و شسته خشک کرده تا کرده گذاشته سرجاش....نیت اش خیر...ولی من اصلا دوست نداشتم کارهاشو....مشکل اینه که
    انقدرم تو استرس و هول و ولاست که وقتی من میگم مرسی نمیخوام ول کن اصلا گوش نمیداد...کلا گوش هاشون بسته است:-)

    حالا تو میتونی با چند راه اوضاع و کنترل کنی...ببین کدوم روش بیشتر روش جواب میده...امتحان کن.
    یکیش همون رفتار جرئت مند که شمیم گفت...رک تو چشمهاش نگاه کن بگو نمیخوام...بگو دلم نمیخواد .دل با ۴ تا تشدید روش....دل و همچین باید غلیظ ادا کنی...ولی خب اگه رسیدی به اونجائیکه گوشهاش و بسته بود یه حور دیگه باید ی جاهای دیکه ای به گوشش برسونی که چه اخلاق هایی داری...
    احتنالا از خودت کم حرف میزنی..درسته؟
    مثلا تو وضعیتی که الان هیجان نداره و میتونه گوش بده....شروع کن بگو
    من وقتی درس میخونم باید سکوت باشه برای همین اومدم خوابگاه تا مثلا نوه هامون نباشن...چند روز بعد بگو مثلا دیشب خیلی خوب بود تنها بودم تونستم به درسهام برسم.... ..مطمئن باش گوشی میاد دستش....گفت باهم درس بخونیم...با حالتی و لحنی که انگار خودتم از این قضیه ناراحتی بگو آخه من تنهایی درس نخونم هیچی نمیفهمم از درس...تو مغزم نمیره باید ی مدیتیشن هم قبلش بکنم بعد کتاب باز کنم...
    دوستانه از تفاوت هاتون بگو ... صمیمیت باعث رودربایستی نشه.
    فقط لحنت مهمه.
    مثلا اینکه تو استرس داری بروز میدی ولی من میریزم تو خودم...
    یا مثلا چطوری میتونی اینجوری باشی من نمیتونم خوش به حالت..

    یا مثلا ی جاهایی که میگه غذاتو رزرو کن و توحرصت میگیره حرصت و قورت نده
    ولی تو شوخی بنداز تا حرصت کم بشه...مثلا همونجوری با حرص بگی باشه مامان رزرو میکنم ....تلخی حرصت منتقل نمیشه بهش و خودتم حرصت خالی میشه...بعد اگه دیدی متوجه نشد و باز مامان بازی دراورد بگو اگه تو مامانمی منم شوهرتم...بعد حالا تو بهش امرو نهی کن....چرا هم غذا میخوری هم درس میخوری؟؟ جرا تو اتاق با موبابل حرف زدی دیروز؟؟ بنداز تو شوخی.

    .ی جاهایی رک بهش بگو که چی دوست نداری جی دوست داری.
    ی جاهایی مثلا تو خود اتفاق ....مثلا وقتی داره رو بلندگو حرف میزنه
    فیلمی بازی کن...ادای کریه کردن و دربیار ....بگو اخه من بیچاره دارم درس میخونم...ادا دربیار صورتتو مثلا داری چنگ میزنی التماس میکنی تو اتاق با تلفن حرف نزن خواهشا..

    .از اون طرف هم مثل دوست شمیم یه جاهایی بهش محبت کنی چهار چوبت رو متوجه میشه...از خوبی هاش بگو....اینکه دوسش داری ...
    این جور ادمها هم به راحتی دوستیشونو با کسی قطع نمیکنن...اگه قاطع و بدور از قهرو تلخی حرفتو بگی ناراحت نمیشه...
    خوش باشی

    - - - Updated - - -

    چرا من ویرایش ندارم
    شاید دستم خورده باشه یه کلمه بد تایپ شده باشه

  6. 3 کاربر از پست مفید الهه زیبایی ها تشکرکرده اند .

    Pooh (شنبه 12 مهر 99), زن ایرانی (یکشنبه 13 مهر 99), شمیم الزهرا (شنبه 12 مهر 99)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 02 [ 03:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    27,600
    سطح
    98
    Points: 27,600, Level: 98
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 750
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,274

    تشکرشده 2,351 در 551 پست

    Rep Power
    162
    Array
    درکنار پیشنهادات خوب الهه که خیلی کاربردیه یککاری هم فکنم نکردین
    ما قانون وضع کرده بودیم و به دیوار زده بودیم. فکنم شما تو یک اتاق نیستین واس همین باز کار راحتره
    یکبار که هیچ هیجان خاصی دوتاتون ندارین بشینین قانون اشتراکی بذارین:
    موبایل داخل اتاق بدون صدا و در حالت ویبره
    برای هر مکالمه ای باید خارج اتاق صحبت بشه
    هرکس وارد اتاق دیگری شد باید کاملا تمیز اونجارو ترک کنه
    ....
    ببین این بی ملاحظگی رو تو وضع قانون میتونی مدیریت کنی

    کلا پوه چرا اینهمه موارد مختلف گذاشتی جمع شه واقعا هیچی تاحالا بهش نگفتی؟
    کارای خلاقانه هم جواب میده مثلا یک برگه اچار که یک شکل خنده روشه پشت در اتاقت بزن بنویس بزرگ دوست عزیزم من در حال استراحتم
    دوست عزیزم من در حال مطالعه هستم
    دوست عزیزم من درحال تمرکز هستم.... تا چپ و راست نیاد تو اتاقت
    باید کم کم دونه دونه مواردو جا بندازی کار سختی نیس فقط همت میخواد

    یا سر تقلب من همیشه به دوستام میگم خیلی ازین کار بدم میاد و کار غیر اخلاقی میدونم. دیگه هیچکی فکر منم واس تقلب نمیکنه. یا جلو من خیلی از شاهکارای تقلباش نمیگه

    و اینکه تو برنامه دقیق خودت داشته باشی و نذاری کسی بهمش بزنه باعث میشه اونم منظمتر شه و بابرنامه تر بشه

    دقیقا واس کنترلگریاش به نظرم یک خودافشایی بکن در شرایطی که هیچ حرف و کاری اون نکرده مثل دردو دل یعنی
    بگو من اینقدر ازینکه کسی بخواد بهم بگه چیکار کن نکن چکم کنه غذاخوردم نخوردم و مثالایی که مورد نیازته بزن که ترجیح دادم بیام خوابگاه چون نیاز به استقلالم خیلی بالا بوده (از خانوادت بد نمیگی فقط نیاز زیادت به استقلالو میگی)

  8. کاربر روبرو از پست مفید شمیم الزهرا تشکرکرده است .

    Pooh (شنبه 12 مهر 99)

  9. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    امروز [ 12:41]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,063
    امتیاز
    23,459
    سطح
    94
    Points: 23,459, Level: 94
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 891
    Overall activity: 54.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,685

    تشکرشده 2,219 در 904 پست

    Rep Power
    221
    Array
    خیلی رک و بی پرده بهش بگو داری اذیتم میکنی بزرگوار. فاصله بگیر ازم ... تمام ....

  10. کاربر روبرو از پست مفید gholam1234 تشکرکرده است .

    Pooh (شنبه 12 مهر 99)

  11. #6
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,893

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.
    شمیم الزهرا و‌ الهه عزیز و جناب اقا غلام محترم،
    خیلی ممنون از راهنمایی های بسیار خوبتون.

    فکر میکنم دلیل اصلی که تا حالا برخوردی نکردم یکیش بزرگتر بودن ایشونه که خب باعث میشه حد احترام بیشتری قایل بشم، یکی هم شاید خحالتی بودن خودم و ترس از ناراحت کردن کسی، یکی هم رودربایستی، یکی هم چون کلا خودش هم زیاد اهل محبت کردن هست و خیلی دست و دلبازه و مرتب هر چی برای خودش میخره برای منم میخره....

    سعی میکنم چیزهایی که گفتید رو اجرا کنم.

    به رکی که اقا غلام میگن که دلم نمیاد بگم. به شوخ طبعی که الهه هم میگه نمیتونم. چون کلا زیاد استعداد شوخ طبعی ندارم. ولی سعی میکنم بالاخره یه عصاره ای از راهنمایی های شما سه عزیز رو به کار بگیرم ببینم چی میشه.

    شاید هم واقعا التماس گونه و با حالت استیصال بگم دوست جانم، تو رو خدا یکم آروم بگیر من مغزم سرعتش بالا نیست هنگ میکنه با این حجم ارتباط و سرعت تو.

  12. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    امروز [ 12:41]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,063
    امتیاز
    23,459
    سطح
    94
    Points: 23,459, Level: 94
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 891
    Overall activity: 54.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,685

    تشکرشده 2,219 در 904 پست

    Rep Power
    221
    Array
    هر ادمی بر اساس سرشت ش و همچنین تربیتی که داشته رفتار میکنه. ایشان اینگونه رفتاری دارن، اگه ناراحت میشین یا راحت نیستین، بی رو در وایسی بهش بگین. وقتی گفتین میبینین اینقدر شیرینه.
    نمیگم بی ادبی کنین، صریح بهش بگین.

    لبته هر انسانی یه مدل رفتار از خودش بروز میده. همینه شیرینی زندگی، که رفتارها و عکس العملها متفاوته

  13. کاربر روبرو از پست مفید gholam1234 تشکرکرده است .

    Pooh (یکشنبه 13 مهر 99)

  14. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 آذر 02 [ 13:37]
    تاریخ عضویت
    1393-2-30
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    8,980
    سطح
    63
    Points: 8,980, Level: 63
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 70
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 336 در 126 پست

    Rep Power
    43
    Array
    سلام پوه عزیز. خوب هستی ؟ عزیزم از علائمی که ذکر کردی به نظر میاد که این خانم مشکل معده داشته باشد و همچنین گرمی بدنش بیش از حد زیاد باشد. چون با این مدل آدم ها زندگی کرده ام می دانم. احتیاج به درمان این مشکلات دارد. عدم تمرکز و اضطراب و دخالت و گیر دادن بیش از حدش می تواند نشانه وسواس فکری اش باشد. حالا چه کار می شود کرد:

    1- خوردن بارهنگ و اسپرزه قبل از غذا و استفاده از قرص شیرین بیان که در داروخانه موجود است بعد از غذا.
    2- خوردن تخم شربتی و تخم فرنجمشک برای درمان وسواس و اضطراب و بی قراری. با کمی گلاب مخلوط شود.
    3- تشویقش کن حجامت عام و حجامت روی سر انجام دهد. درمان بسیار موثری است. اگر قبل از حجامت دو طرف ستون فقرات از بالا تا پایین بادکش انداخته شود بهتر است.
    4- استفاده از عرق کاسنی البته در حدی که باعث افت قند خون نشود و استفاده از سبزی خرفه. اگر خشک و پودر شود بهتر است. می تواند کاسنی را با یک قاشق غذاخوری خاکشیر که در آب جوش خیس خورده مخلوط کند تا اگر التهاب و حساسیتی دارد برطرف شود. اگر پودر خرفه نبود تخم خرفه را پودر کند و یک قاشق چایخوری را با یک کاسه کوچک ماست مخلوط کند.
    5- دقت کند که دندان پوسیده نداشته باشد. عفونت هایی مانند سرماخوردگی و گلودرد و سینوزیت و... این حالت ها را به شدت تشدید می کند.

  15. کاربر روبرو از پست مفید پرنیان یاسی تشکرکرده است .

    Pooh (یکشنبه 13 مهر 99)

  16. #9
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,893

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.
    ممنون از دوستان. بله اقا غلام، درست میفرمایید.

    خانم پرنیان عزیز، اتفاقا ایشون خیلی هم غذاهای گرم استفاده میکنه. چشم بهش میگم.

    - - - Updated - - -

    ممنون از نکاتی که گفتید خانم پرنیان عزیز.

  17. کاربر روبرو از پست مفید Pooh تشکرکرده است .

    gholam1234 (یکشنبه 13 مهر 99)

  18. #10
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,893

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.

    این چند روز هم اتاقی دوستم اومده بود و دوستم کمتر اومد اینجا.

    ولی امشب هم اتاقیش یکم باهام سربسته حرف زد. این هم اناقیش فردا داره میره خونه و اومد بهم گفت که نگران این دوستمه و یهو میریزه به هم در حدی که یه طرف بدنش لمس میشه و ...

    منم گفتم اره، خیلی استرس به خودش وارد میکنه و ذهن خودشو درگیر میکنه.

    احساس کردم هم اناقیش منظورش اینه که این مدت که نیستم هواشو داشته باش.

    دوستان خب این دوستم برای خودم هم عزیزه و دوسش دارم ولی نمیدونم چجوری کمکش کنم استرسش کمتر بشه؟

    البته توصیه ی خانم پرنیان رو هم بهش گفتم.


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:13 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.