به نام خدا
سلام
در اندیشه مولانا خداوند پیش از آفرینش عالم یه گنج پنهان بود که میل آن را داشت کشف شود و شناخته شود …
از این رو جهان هستی را خلق کرد تا به سان آیینه ای بزرگ ، ویژگی های درخشان خود را در آن منعکس کند…
گنج مخفی بُد ز ِ پُرّی چاک کرد ، خاک را تابان تر از افلاک کرد…
گنج مخفی بُد ز ِ پُرّی جوش کرد ، خاک را سلطان اطلس پوش کرد…
در نگاه مولانا تمام اجزا و عناصر جهانی که پیش رو بشر ست از جمله خود او بازتابنده خصوصیات آفرینده خویش هستن و هر یک به زبانی حکایت از صفات وصف ناپذیر او می کنند…
از جمادی، عالم جان ها رَوید ، غُلغُل ِ اجزای عالم بشنوید ….
در جهان بینی او مجموعه عالم مشتمل بر دو جهان هست که روی در روی هم ، ایستاده ان ….
عالم اصغر که شامل کل جهان آفرینش هست و عالم اکبر که در واقع خود انسان هست .
آدمی به منزله میوه جهان آفرینش هست ، میوه ای که به ظاهر وجودش برآمده از شاخِه ُ درخت هست ….ولی در باطن ، باغبان هم شاخ ُ هم درخت را ، برای بظهور آمدن او نشانده ُ پرورش داده هست …
به این معنا ، تمامی عالم هستی طُفِیل وجود آدمی ست .
پس خلیفه ساخت صاحب سینه ای تا بُوَد شاهیش را آیینه ای …
پس به صورت ،، عالم اصغر توئی ،،،
پس به معنا ،، عالم اکبر توئی ،،،
ظاهر آن شاخ ،اصل میوه هست ، باطناً بهر ثمر شد شاخ، هست ….
جوهرست انسان ُ چرخ او را عَرَض ،جمله فَرعُ پایه اند ُ او غَرَض ،،،
با این همه انعکاس تصویر حق در مینیاتور وجود ، انسان به کمال خود نخواهد رسید مگر اینکه فرد به مرتبه انسان تعالی صعود کند …
آدم زمینی در صورتی میتواند به بهشت راه یابد که آینه وجود خویش را از زنگارهای کبر ُ خودپرستی مُنَزَه سازد تا چهره خالق را در خود منعکس نماید…
زدودن آلایش ها در نهایت انسان را به مرتبه فنا بر خواهد کشید ، مرحله ای که عبارتند از محو شدن خود منفرد او یا صفات آن و بدل شدن وی به آینه ای تمام که هیج نقش از خود ندارد و هستی اش سراپا
انعکاس جمال آینه سازی ست که در وی نظر می کند. با نیل به این مرحله ، سالک سیر کمال را طی کرده و به مقام انسان تعالی نایل گشته هست .
پس چو آهن گر چه تیره هیکلی ، صیقلی کن صیقلی کن ، صیقلی
تا دلت آیینه گردد پُر صُوَر ، اَندر او هر سو ملیحی سیم بر.
- گنجور
- نگاه مولانا اثر ساسان حبیب وند
علاقه مندی ها (Bookmarks)