خوب میشد دید بعد راجع به من قضاوت کرد، ازین میرنجم من و خونوادم رو ندیدن و اینجوری کردن
نوع: ارسال ها; کاربر: mgbs1990
خوب میشد دید بعد راجع به من قضاوت کرد، ازین میرنجم من و خونوادم رو ندیدن و اینجوری کردن
نمیدونم، واقعا" شوکه شدم، انتظار داشتم حد اقل من رو ببینن، این حرکت منطقی نبود انسانی نبود
واقعا" متاسفم، حتی حاضر نشدن من رو ببینن و بعد رد کنن، خانوادش مانع خواستگاری شدن، واقعا" حالم بده، اگر میخواستن ردم کنن چرا بعد از شش سال؟!! مادرشون که میدونستن همون سال اول جدامون میکردن که کسی...
قعا زیبا، من خودم هم همینطور به رابطه نگاه میکردم اما تو فاصله جداییمون واقعا" فهمیدم ما مالک هم و روبه روی هم نباید بایستیم، باید در کنار هم و باعث آرامش هم باشیم، واقعا" مطلب زیبایی بود، امیدراورم...
حالتو کاملا درک میکنم و بهت برادرانه و دوستانه میگم سریع اقدام کن برای خواستگاری با خانواده، اشتباهی که من مرتکب شدم رو هرگز نکن چون بعدها نمیدونی کدوم طرف رو جمع کنی، یه سری به تاپیک من بزنی متوجه...
چشم، یعنی درست میشه به نظرتون یا مخالفت میکنن؟!
دوستان با مادرم صحبت کردم گفت شنبه هماهنگ میکنه بره خونوادشون رو ببینه، نمیدونم چرا استرس گرفتم، یعنی اتفاق بدی نمیوفته؟ نمیدونستم انقدر استرس زاست، به نظرتون چی میشه؟
تو دوران بلوغ همه این مشکل و دارن، منکه چیز آنرمالی تو صورت شما نمیبینم و اصلا بد نیست و بسیار هم خوش تیپی، اما الان حساسی بخواطر سن بلوغ هست، همه اینجورین، مثلا عکس کارت ملی که اکثر دهه شصتی ها...
بله چشم، امیدوارم تا زمانی که مادرم رو راضی میکنم از دستش ندم، هرچی فکر میکنم میبینم نمیتونم باهاش ازدواج نکنم، فقط امیدوارم منتظرم باشه و بدونه اینور من به فکرم
مرسی کیمیا جان از دک بالاتون و راهنماییتون، آره دیگه کم کم دارم شروع میکنم رضایت قلبی مادرم رو بدست بیارم، نمیخوام با زور و دعوا چیزی رو انجام بدم، کم کم باهاش صحبت میکنم که راضی شه، بعدش نمیدونم چی...
سلام، اول از همه واقعا متاسفم برای اتفاقی که افتاده دوم اینکه حس هم دردیه بندرو بپذیر چون شرایط احساسیه بنده در حال حاضر بسیار بدتر از شماست، اما راجع به کار اون آقا من شخصا اینطور فکر میکنم که چون...
جان عزیزانتون یا سری تر رسمی کنید و ازدواج کنید یا جدا شید، اگه شناخت کافی از هم دارید سریع رسمی کنید قضیتون رو تا مثل من نشید، این چیزا مهم نیست فقط اشتباه بزرگ ادامه دادن دوستی تا چهار سال هست، من...
مرسی مریم جان و ممنونم از کمکت، کی اقدام کنم هم مادرم رو راضی کنم هم بریم خواستگاری؟ چند ماه صبر کنم به گفته دوستان یا به سرعت عمل کنم؟
مرسی شیدا، ببخشید دست خودم نیست دلم داره منفجر میشه، همش استرس اینکه بره با کس دیگه یا دیگه منو نخواد دیوونم میکنه، معلون نیست کس دیگه قدرشو بدونه یا نه، اون واسطه هم که گفتید ممکن نیست، ما تهرانیم،...
پس یعنی میگید با صبر درست میشه؟
من واقعا دوسش دارم و به اشتباهاتم پی بردم، حتی الان که باهام نیست واقعا رفتارام تغییر کرده، من بچگانه فکر میکردم راجع به شکل رابطه اما واقعا دوسش داشتم، خوب هر آدمی ایراداتی داره اما اینکه حس کنی فقط...
یعنی زنگ نزنم اونا همه چیزو تموم شده نمیدونن؟ میخوام بدونم اگه خودش هنوز راضیه به مادرم بگم با خونوادش صحبت کنه، دو ماهه هیچ خبری ازش ندارم و حتی یک ذره هم فکرش و احساسش در من کم نشده، خواهش میکنم...
دوستان به نظرتون اگه من زنگ بزنم به مادرشون و اجازه بگیرم یک بار حضوری خودش رو ببینم و باهاش راجع به همه چیز صحبت کنم کار معقولیه؟ اصلا به نظرتون مادرش اجازه میده؟ خیلی حالم بده، فکر میکنید با خودش...
دوران سختیست و تا حدودی درکتون میکنم، من چون خودم دچار دردم طبعا نمیتونم راه یا کمکی بکنم اما فقط برای همدردی اومدم و امیدوارم حالتون بهتر بشه و بدونید همدرد دارید، به امید روز های خوب
کاش برمیگشتم به سن شما
مرسی شیدا جان از راهنماییت، آره باید صبر کنم ولی از بی خبری میمیرم، نمیدونم چجوری تحمل کنم و ندونم اون در چه حاله
واقعا ممنونم از کمکت، فعلا صبر میکنم و شما درست میگید، اما دلش با من میمونه؟
من مخالف دوستمون هستم، اولا این که شما باید ببینی خوش بختیو تو چی میبینی؟ خوش بختی شرایط ایده آل هسر نیست، محبت و صمیمیت یک زندگی هست، حالا مادیات میتونه بهترش کنه، دوم اینکه جان هرکی که برات عزیزه...
مرسی از لطفت و توجهت به مشکل بنده و مطالعه تاپیک، و هزار تشمر بابت راهنماییت، به نظر شما که خانم هستید من هنوز در دل این خانم جایی دارم؟ و سوال بعدی اینکه آیا من مادرم رو بفرستم برای خواستگاری اما...
واقعا ممنونم از درکت و راهنماییت، خیلی کمکم کرد این نوع فکر کردن و حتما ازش استفاده میکنم، مرسی از لطفی که داشتی و دو تاپیک بندرو با حوصله مطالعه کردی، امید وارم این تاپیک همه بیان و از تجربیتشون بگن...